خلاصه داستان قسمت ۲۴۳ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴۳ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۴۳ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۴۳ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۴۳ سریال ترکی تردید 

میران تمام شب را به خاطر مادرش که او را تنها در تیمارستان رها کرده ناراحت است. ریان سعی می کند آرامش کند و در آغوشش می گیرد.. از طرفی هازار به زهرا می گوید:«به خاطر این که من نگران دلشاه میشم اصلا خودت رو ناراحت نکن زهرا. دلشاه عشق اول و بچگیه منه… الان هرچیم باشه من تورو دوست دارم.. » زهرا لبخند می زند و در آغوشش می گیرد.

صبح قرار است ریان و میران به سمت استانبول بروند. زهرا و آزرا هم انها را همراهی می کنند. کمی بعد فیرات و زینب هم از راه می رسند تا کمک دست انها باشند. ریان از این که خانواده ی خوبی در کنارش شد دلش گرم می شود. لحظه های اخر محفوظ هم از راه می رسد و ریان را محکم در آغوش می گیرد. او از هازار به خاطر این که به او هم خبر داده تا خودش را برساند تشکر می کند. اما زهرا از محفوظ رو برمیگرداند. عزیزه که متوجه شده آزرا کمی دلهره دارد، او را به گوشه ای می کشد و از او می پرسد که چه شده؟ آزرا با نگرانی می گوید که فسون او را تهدید کرده اگر پیشش نرود به زور او را پیش خودش می برد. عزیزه می گوید:«اگه با نقشه ی من پیش میرفتیم حالا فسون جرئت تهدید کردن تورو نداشت. اما تو نگران نباش. فسون رو من حل میکنم. »

بعد از رفتن ریان و میران و بقیه، عزیزه مستقیم پیش فسون می رود و از او می خواهد دست از سر آزرا بردارد. همان موقع هازار هم از راه می رسد و با عصبانیت به سمت فسون می رود و اسلحه را به سمتش می گیرد و با نفرت می گوید:«تو دختر من رو به این روز انداختی. حقشه بمیری. » عزیزه به هازار التماس می کند تا کاری نکند. اما هازار از او می خواهد عقب بکشد تا این که عزیزه هم اسلحه اش را بیرون می کشد و به سمت فسون می گیرد و می گوید:« قبل از این که تو اون ماشه رو بکشی من فسون رو میکشم هازار. نمیتونم بهت اجازه بدم قاتل بشی. به بچه هات و نوه هات فکر کن. » هازار به ناچار و برای این که عزیزه هم مرتکب قتل نشود اسلحه اش را پایین می برد و از انجا خارج میشود. عزیزه رو به فسون می گوید: «پسر من برای این که من قاتل نشم، دست از کشتنت برداشت. فرق منو تو اینه فسون. تو محکوم شدی تنها بمونی.. » و از انجا می رود. فسون با نفرت زیرلب می گوید: «عزیزه تو باید زنده بمونی و مرگ پسرت و نوه هات رو با چشم خودت ببینی! »

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
1 دیدگاه
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
سبحان
سبحان
2 سال قبل

ممنون ..ولی خیلی از پخش عقب ترید..
قبلا جلو تر بودین بهتر بود..

دکمه بازگشت به بالا