خلاصه داستان قسمت ۲۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴۴ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۴۴ سریال ترکی تردید
قسمت ۲۴۴ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۴۴ سریال ترکی تردید 

وقتی جهان از یارن میشنود که هازار اسلحه به دست به فسون حمله کرده است، جهان در شرکت جلوی هازار می ایستد و او را به خاطر این کارش سرزنش می کند و می گوید:« داداش تو اصلا به یارن فکر نکردی که تو اون عمارته؟ اگه اون زن به خاطر تو بلایی سر دخترم بیاره چی؟ » هازار می گوید: «تو داری در این مورد با من حرف میزنی جهان؟ تو که حاضر بودی برادر زاده ی خودت رو قاتل فسون کنی؟ این کینه و خشم تو تا کجا ادامه پیدا میکنه؟ » جهان با عصبانیت می گوید: «شماها میران رو تو خونتون راه دادین، کسی که عزیزه بزرگش کرده. عزیزه کسیه که سالها مارو عذاب داد. دختر تورو تو میدون شهر ول کرد. اون زنیه که بابام به خاطر اون به مادر من روز خوش نشون نداد! » هازار می گوید: «دقت کن ببین چی داری میگی. داری رابطه ی برادریمون رو از بین میبری! » جهان با افسوس می گوید:«اگه به خاطر این که واقعیت رو میگم برادریمون از بین میره، حتما هیچ وقت برادر هم نشده بودیم. » همان موقع صدای شاخ و شانه کشیدن های ارکان به گوش می رسد که جهان را صدا می زند. جهان جلو می رود و با عصبانیت سیلی ای دم گوش او می زند. هازار مانع جهان می شود و وقتی حرف های ارکان را می شنود برای این که دعوا بخوابد، از او شماره اش را می گیرد تا بعدا استخدامش کند.

بعد از رفتن ارکان، جهان با عصبانیت می گوید: «تو فقط برای این که مقابل من بایستی طرف اون پسر رو که به من و این شرکت حمله کرد گرفتی! » هازار یقه ی او را می چسبد و می گوید: «من چه مشکلی میتونم با تو داشته باشم؟ دعوای تو با پسر خودت و بابات و برادرت تمومی نداره! » و سیلی ای به او می زند. جهان با ناراحتی شرکت را ترک می کند.دکتر توران به میران زنگ می زند و از او می خواهد فردا به مطبش بروند چون روز طولانی ای را در پیش دارند. دکتر دیگری با دیدن نتایج آزمایش های ریان می گوید :«با توجه به جواب آزمایش های بیمار، زیادی امید واهی نمیدی؟ » توران می گوید :«انسان موجودیه که از همه چیز دست برمیداره جز امید داشتن. »
عزیزه پیش جهان می رود و جهان با تمسخر می گوید: «اومدی زن بابا بودنت رو نشونم بدی؟ » عزیزه به او می گوید: «دشمن تو نه برادرت و نه برادرزاده تن. بهتره دشمنت رو بشناسی. اگه میران و هازار به خاطر تو یه آه بگن، اون موقع زن بابا بودن رو نشونت میدم! »

زهرا خواب می بیند که حیاط عمارت را برای آمدن نوه اش و ریان تمیز می کند اما ناگهان شالی مشکی روی سرش می بیند و وقتی به عقب برمی گردد تابوتی مقابل چشمانش نقش می بندد. زهرا با گریه از خواب بیدار می شود و بیشتر از همیشه نگران ریان می شود.
دکتر بعد از دیدن نتایج ریان به او می گوید که همه چیز ممکن است خوب پیش برود اما این بیماری ریسک زیادی دارد. ریان و میران با همان امید کوچک خیلی خوشحال می شوند اما زهرا که به فکر دخترش است غصه می خورد.
یارن قصد دارد به پدر و مادرش سر بزند، فسون او را به راننده میسپارد تا صحیح و سالم برود و برگردد.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا