خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۲۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۲۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن دوباره پیش برادرش میره و بهش میگه بهت غبطه میخورم داداش تو عمارت سنگ رو سنگ بند نمیشه تو اینجا با خیال راحت نشستی به اکتشافاتت میرسی! مسلم میگه به من چه ربطی داره عمارت سپس ترکمن درباره اون مردی که تو سایت باهاش آشنا شده بود از برادرش میپرسه که مسلم میگه میرم ببینم چیزی فرستاده یا نه سپس میگه آره که ترکمن میخونه و میبینه که برای فردا تو باغ گفته حفاری داره میتونه بیاد اونجا همدیگرو ببینن ترکمن قبول میکنه. شیرین میاد و میگه عمه ترکمن زن ها تو عمارت جلسه گذاشتن تورو صدا زدن. اونجا باهم تصمیم میگیرن که اون الماسو بیرون کنن که کامیلیا میگه شما دارین راهتونو اشتباه میرین دست گذاشتین رو اون دختره ولی باید رو خان زوم کنین! باید دست بزارین رو نقطه ضعفش و یه کاری کنین که از الماس سرد بشه. آفت میگه نقطه ضعقش هرچی باشه زنش نیست! نازگل تایید میکنه و میگه آره اگه ارزش داشتم واسش اینکارو نمیکرد و میره. معتبر به خاطر حرفش اونارو سرزنش میکنه سپس آفت میگه نقطه ضعفای خان بچه هاشن مخصوصا میستیک! کامیلیا میگه پس تمرکزتونو بزارین رو مسلم. نازگل تنهایی نشسته و گریه میکنه که بلا میره پیشش و سعی میکنه دلداریش بده و آرومش کنه نازگل میگه تو چجور ادمی هستی؟ ما اون همه تورو اذیت کردیم بعد تو اومدی الان سنگ صبورم شدی؟ بلا میگه من همه اونار و فراموش کردم نازگل میگه چجوری اینهمه تحمل میکنی؟ اون کاری که آخرین بار کردیم اصلا قابل بخشش و فراموش کردن نبود! بلا میگه من انقدر هازار را دوست دارم که به خاطرش همه اینارو به جون میخرم و فراموش میکنم. قلندر با کامیل و مسلم به باشگاه سوارکاری میرن که هازار در حال اسب سواریه بعد از چند دقیقه باران به اونجا میاد و اسبی که قلندر ازش خوشش اومده بود ولی صاحبش بهش فروخته بود را میبینه و حسابی ذوق میکنه.

باران که برای به دست آوردن دل قلندر این کارو کرده بهش میگه مال شماست شوهرخواهر اما قلندر میگه به جاش باید پولشو بگیری بعد از کمی کل کل کردن قلندر با اون اسب از اونجا میره و هازار بهش میگه حسابی دل بابامو به دست آوردیا دیگه هرچی بخوای راحت میده باران با خوشحالی میگه واقعا؟ هازار میگه البته به غیر از شیرین. خان و الماس به رستوران رفتن که الماس میگه چرا اومدیم به همچین جای پیش پا افتاده ای؟ واست زشته تو خانی! اما خان میگه من چو امروز بابام از خان بودن عزل کرد دیگه خان نیستم الماس با شنیدن این حرف جا میخوره و میگه یعنی چی؟ الان عمارت نمیریم؟ خان میگه چقد دوست داری بری اونجا! داشتن کتکت میزدنا! الماس واسه اینکه نشون نده واسه موقعیتش باهاشه میگه به خاطر تو از پس همشون بر میای. شیرین پنهانی شناسنامه اش را به فرهاد میده و میگه بره واسه کارهای عقد اما فرهاد میگه بدون اجازه آقا نمیشه شیرین اونو ترسو صدا میزنه و با کلافگی و ناراحتی از اونجا میره. شب موقع غذا خوردن زن های قلندر پیشش میرن که قلندر میخواد با زدن دکمه اونارو بترسونه که آسیه نشون میده که اون دکمه دسته اونه سپس بین آسیه و معتبر و عایشه دست به دست میشه و قلندر به دنبالشون می افتد تا بتونه اونو ازشون بگیره اما ناخواسته زیر پای عایشه میوفته و صدای آژیر به صدا در میاد. بعد از چند دقیقه پلیس ها آنها را با خودشون به زندان میبرن. شیرین تو اتاقش میخواد بخوابه که باران پشت پنجره اش میره شیرین با دیدنش میترسه و میگه تو اینجا چیکار میکنی اومدی منو بدزدی؟ من با تو هیچجا نمیام! باران میگه نه بابا اومدم قبل خواب فقط ببینمت بعد برم سپس شروع میکنه عاشقانه باهاش حرف زدن شیرین ارش میخواد تا از اونجا بره و بعد از رفتنش به خودش میگه ای کارش نصف جرأت تورو اون فرهاد داشت و پنجره را میبنده.

بلا خوابیده که آفت از پشت در او را صدا میزنه. بلا پیشش میره که ببینه چی شده که آفت بهش میگه نازگل صدات زد عملیات شروع شده. سپس به اتاق نازگل میرن که بهش میگه این بچه رازی نمیشه بره پیش باباش بخوابه بلا تمام تلاششو میکنه و با وعده درست کردن کیک واسش میستیک راضی میشه و به دم در اتاق خان و الماس میره. خان با دیدنش جا میخوره و میگه چیشده؟ میستیک ازش میخواد تا به اتاقش بره و باهم بخوابن اما خان میگه فردا صبح میام که میستیک میگه باشه پس من میام اینجا الماس حرص میخوره و میخوابه. فردای آن روز کامیلیا و بقیه دورش جمع شدن و میگن که چیشد دیشب؟ و سعی میکنن از زیر زبونش حرف بکشن بیرون اما الماس از راه میرسه و با خوش رویی میگه میستیک صبح زود کجا رفتی؟ امشبم بیا بقیه داستانو واست تعریف کنم او قبول میکنه و با خوشحالی میره که کامیلیا میگه این زن از اون چیزی که فکر میکردیمم خطرناک تره! سپس نازگل با عصبانیت میره که بلا میخواد بره دنبالش اما مادرش نمیزاره. آفت میگه من جای نازگل بودم اون زنو قیمه قیمه میکردم! کاملیا میترسه و دست بلارو میگیره و به اتاقش میبره سپس بهش میگه تو این ماجرا اصلا نباید دخالت کنی وگرنه همه چیزو میندازن گردن تو سپس میخواد تا اوضاع آروم بشه با شوهرش بره هتل تا اونام بیان اما بلا میگه شما هرجا میخواین برین من نازگل را تنها نمیزارم و به عمارت میره. عایشه و معتبر و آسیه به عمارت برمیگردن که قلندر بهشون میگه فکر کنم درس گرفتین از این کارتون نبینم نزدیک من بشین! اونا حسابی حرص میخورن همان موقع میلم پیششون میره و میگه راه حلتون دست منه باید بسازمش ولی به یه شرط من زن میخوام اگه واسم زن پیدا کردین که هیچی وگرنه با شوهرتون خداحافظی کنین سپس میخنده و میره ….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا