خلاصه داستان قسمت ۲۶۰ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۶۰ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۶۰ سریال ترکی تردید 
قسمت ۲۶۰ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۲۶۰ سریال ترکی تردید 

پنج سال بعد، امید وارد اتاق پدر و مادرش می شود و شروع به پریدن روی تخت آنها می کند. ملک که حالا دختر نوجوانی شده از امید می خواهد وقتی پدر و مادرشان خواب هستند مزاحمشان نشود. اما امید به شلوغ کاری هایش ادامه می دهد تا این که ریان و میران از خواب بیدار می شوند. انها اول با اخم به امید چشم می دوزند بعد بالش ها را برمیدارند و به سر و صورت بچه ها می زنند. بچه ها هم کم نمی اورند و با شوخی و خنده آنها را همراهی می کنند. موقع صبحانه، میران دسته گل هایی که از طرف آزاد و گونول برای روز اولی که قرار است ریان به عنوان یک معلم به مدرسه برود را می بیند و به آزاد زنگ می زند تا از او تشکر کند.
هاندان و جهان تازه از پیش آزاد و گونول که به تازگی بچه دار شده اند برگشته اند و خوشحال هستند. عزیزه و نصوح سفره ی صبحانه را می چینند و با شیرین زبانی های امید خنده شان می گیرد.

وقتی ریان برای روز اول آماده می شود میران جلو می رود و اول دفترچه ای به او می دهد که صفحه ی اول آن عکسی از خانواده ی کوچکشان است. بعد هم قلمی که مدت ها قبل به ریان داده بود تا آرزوهایش را دنبال کند دوباره به دستش می دهد و ریان را خوشحال می کند.
قبل از خارج شدن از خانه، میران دست ریان را می گیرد و به آرامی مشغول رقصیدن با او می شود. بچه ها هم از دیدن این صحنه ذوق می کنند. موقعی که ریان سوار ماشینش می شود تا به مدرسه برود تمام اعضای خانه برای بدرقه اش می آیند. میران هم همراه ملک سوار ماشینش می شود تا او را راهی کند. میران در ماشین از ملک می پرسد: «من میدونم مامانت برام یه سورپرایزی داره. بهم بگو اون چیه. » ملک می گوید: «میخوای از زیر زبونم حرف بکشی؟ یه چیزیه که خیلی دوست داری. اما باید صبر کنی. »

وقتی ریان و میران و بچه ها مقابل مدرسه می رسند، فیرات و زینب و پسرشان هم آنجا منتظر هستند. ریان وارد کلاسش می شود و رو به بچه ها کرده و خودش را معرفی می کند. بعد در حالی که میران و بچه ها از پنجره به او خیره شده اند، ریان درس اولش را در مورد عشق و دوست داشتن شروع می کند…
همه خانواده برای آخر هفته به طبیعت می روند تا دور هم باشند. ملک عکسی از خودش و پدر و مادرش را به عنوان هدیه به ریان می دهد. ریان خیلی خوشحال می شود و بعد از ناهار بلند می شود و رو به همه می گوید: «میخوام در مورد چیزی که برام غیر ممکن بود بهتون بگم. یه معجزه. » و در حالی که با لبخند به میران چشم دوخته می گوید: «داری دوباره بابای دوقلوها میشی.. من حامله م و بچه ها دوقلوئن. » همه در حالی که جا خورده اند و از طرفی خوشحالند به ریان چشم می دوزند. میران شوکه شده و ابتدا واکنشی ندارد اما بعد فریاد می زند: «همتون شنیدین؟ من بابا شدم! بچه هام دوقلوئن! » و ریان را از ته دل در آغوش می گیرد…

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا