خلاصه داستان قسمت ۲۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۲۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۶۸ سریال ترکی خواهران و برادران

دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و به اونا میگن که یکی از دخترها دوام نیاورد و مرد همگی شوکه شدن که با شنیدن اسم زهرا بالچین اول خیالشون راحت میشه اما گریه میکنن و میگن اون که هنوز سنی نداشت و شروع میکنن به گریه کردن. دوروک یهو میگه پس بهار کجاست؟ دیدینش؟ سپس آسیه میگه اصلا تو کافه هم نبود دوروک میگه حتما تو خونه ست! سپس میخواد بره پیشش که نباهت و آکیف هم میگن ما هم میایم. آنها به خونه رسیدن که صدای گریه کردن بهار را هم میشنون دوروک پیشش میره و میگه پرنسسم چرا صدات میزنم جواب نمیدی؟ او با گریه سراغ خوهراشو میگیره و میگه چرا نیومده؟ دوروک میخواد بهش بگه که نباهت تو حرفش میپره و میگه خواهرت رفته پیش یکی از دوستاش سپس آرومش میکنن. دکتر بیرون میاد و میگه یاسمن عملش تموم شد با اینکه جای حساسی بود و امکان آسیب زدن به نخاعش بود اما با موفقیت عملش تموم شد و به بخش منتقل میشه تا چند دقیقه دیگه. شنگول حال بقیه رو میپرسه که بهش میگه آیبیکه و اوگولجان حالشون خوب نیست و هنوز به هوش نیومدن آسیه سراغ عمر را میگیره که بهش میگن خون زیادی از دست داده و به خون احتیاج داره از طرفی هنوز عملش تمام نشده.

تو اتاق یاسمین برای خانواده اش تعریف میکنه که چه اتفاقی افتاده سپس میگه که عمر خودشو انداخت جلوم تا از من محافظت کنه شوال ازش میخواد تا زیاد حرف نزنه و ناراحت نباشه و استراحت کنه سوزان به اونجا میره و از احمد میخواد تا خون بده به عمر احمد میگه من مدام دارم دارو میخورم میتونم خون بدم؟ یاسمین میگه من و صرب هم خون عمریم صرب بهشون میگه من خون میدم سپس میره به پرستار اطلاع بده. سوسن رو یه صندلی نشسته و به خاطراتش با عمر که همان روز تو مدرسه باهم دوباره خوب شده بودن فکر میکنه و گریه اش شدت میگیره و از عمر میخواد تا به هوش بیاد هرچی سریعتر. دوروک با نباهت و آکیف بهار را با خودشون به خونه بردن اونجا نباهت بهش کیک و آبمیوه میده و آنها باهم حرف میزنن و نمیدونن چجوری باید بهش واقعیتو بگن تصمیمی میگیرن اونجا بمونه و فردا صبح یه فکری بکنن. شنگول و اورهان پشت در اتاق آی سی یو هستن و گریه میکنن و درباره خاطرات خانوادگی‌شونو باهم صحبت میکنن. اوگولجان تو عالم کما خواب میبینه که یه کمدین معروف شده و قراره بره رو سن.

به مدیر برنامه اش میگه ایندفعه چون مامان و بابام هم هستن هیجان دارم سپس کم کم آماده میشه بره. آسیه پیش اورهان و شنگول میره و بهشون نوشیدنی میده تا بخورن سپس دکتر میاد و میگه عمل عمر تموم شد منتقل میشه به آی سی یو ولی هنوز خطر هست و باید ببینیم چی میشه. تولگا تو عالم کما خواب میبینه که پولدار شده و همه بچه ها باهم ازدواج کردن سپس خبر پذیرش بهار را میگه و ادامه میده که میخواد از این به بعد هرسال ۴۰ دختر را بورسیه میکنه همگی تشویقش میکنن. بهار رو راه پله خونه نباهت نشسته و آکیف ازش میپرسه چیشده پرنسس؟ او میگه همیشه با خواهرم میخوابیدم الان میترسم نباهت پیشنهاد میده امشب با هم بخوابن بهار قبول میکنه. فردای آن روز آکیف و نباهت درباره اینکه چیکار کنن برن به داداش و زن داداش زهرا بگن ماجرارو یا نه حرف میزنن که بهار حرفاشونو میشنوه و میپرسه ماجرا چیه آکیف دست و پا شکسته میگه که بهار میفهمه و میگه خواهرم مرده؟ و گریه میکنه آنها سعی میکنن آرومش کنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا