خلاصه داستان قسمت ۲۹۲ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹۲ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین حواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۹۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۲۹۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

در خانه فریده به گولر در مورد دیدن گردنبند توضیح میدهد و میگوید که حسن علی با زنی رابطه دارد. او از این قضیه عصبی است. او کمی فکر میکند که آن زن چه کسی میتواند باشد و چون مدال گردنبند حرف ش است، مطمئن می شود که او شاهیکا است. سپس با حرص به گولر میگوید که شاهیکا نتوانست چاتای را شکار کند و حالا سراغ پدر او رفته است. ییلدیز که از قبل نقشه کشیده بود، با جانسو تماس میگیرد و میگوید که نمی‌تواند شب برای شام بیاید زیرا مهمان دارد و از او میخواهد همراه امیر برود‌. از کلانتری خبر میدهند که یک جنازه پیدا شده و جانر و اندر به سردخانه می روند. آنها می‌گویند که خانواده شاهیکا آنجا نیستند آنها دوستان نزدیک او هستند و برای همین برای دیدن جنازه آمده و پیگیر هستند.اندر با ترس داخل اتاق سردخانه می رود، اما وقتی بیرون می آید به جانر میگوید که او شاهیکا نبوده است.
ییلدیز برای شب در حال چیدن و تزیین میز شام است. فریده آمده و مدام از چیدمان او و وسایل پذیرایی ایراد میگیرد. او از ییلدیز میخواهد که سرویس چینی طلاکاری قدیمی مادرش را که به این خانه آورده بود برای پذیرایی بیاورد. آیسل به ییلدیز میگوید که چون ییلدیز آنها را نپسندیده بود، آسمان آنها را برای فامیل خود در بورسا فرستاده است. ییلدیز پیش فریده آمده و سرویس طلاکاری دیگری را می آورد و میگوید سرویس او را برای تمیزکاری و مراقبت فرستاده است. فریده متعجب می شود و به ییلدیز بابت چنین چیزی طعنه می زند و هشدار میدهد که باید آن سرویس را به خانه برگرداند.

امیر و جانسو برای شام بیرون می روند. جانسو بین حرفهایش به امیر میگوید که فکر نمیکند ازدواج چاتای و ییلدیز سرانجام داشته باشد زیرا چاتای آدم چشم چرانی است و شیطنت میکند. امیر متعجب می شود.
سر میز شام، فریده با حرص به حسن علی طعنه می زند که با زنی رابطه دارد و گردنبند طرح ش را در خانه او دیده است. حسن علی شوکه می شود و شروع به انکار میکند. ییلدیز برای ختم شدن دعوا می‌گوید که آن گردنبند برای اوست که آنجا افتاده است. وقتی حسن علی به خانه برمیگردد با سدایی به خاطر سهل انگاری در پاکسازی خانه دعوا میکند و از او میخواهد همه جا را دوباره بگردد و گردنبند را پیدا کند.
حیاتی نگران گم شدن شاهیکا است و به خانه اندر می آید و ابراز نگرانی و همدردی میکند.
در خانه زهرا، مرت پنهانی با مادرش تماس گرفته و خبر میدهد که اوضاع خوب پیش می رود و به زودی آنها را برمیگرداند. زهرا به اتاق مرت می آید و مرت با بد اخلاقی از اینکه او بی خبر وارد اتاق شده با او بحث میکند. زهرا از رفتارهای مرت ناراحت است و حس میکند که او بعد از تولدش اخلاقش تغییر کرده. مرت انکار میکند و میگوید که درگیر مشکلات کاری است.

شب بعد از رفتن مهمان ها در اتاق، ییلدیز به چاتای میگوید که از شاهیکا بعید نیست که واقعا نقشه ای برای حسن علی داشته باشد و به زودی خبر ازدواج آنها را بشنوند. چاتای میگوید که چنین چیزی امکان ندارد. ییلدیز به شوخی میگوید که کار شاهیکا فقط ازدواج و یا کشتن است.
ذهن اندر به خاطر رفتن به سردخانه و دیدن جنازه به هم ریخته و شب در خواب میبیند که جنازه شاهیکا را دیده است و با ترس از خواب می پرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا