خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۲۹ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۲۹ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۲۹ سریال ترکی اوچ کوروش

افه در خانه اش به پرونده کارتال که رئیسش داده بود نگاه میکنه و یاد حرف های خودش با کارتال میوفته که بهش گفته بود همه تو صفن و یه روزی نوبت همه شون میشه و شروع میکنه روی تخته نمودار کشیدن. فرهان به اونجا میره و افه را از دور زیر نظر داره و میخواد به داخل خانه اش بره.. نزیح به خانه بهار میره که میبینه جا تره و بچه نیست و وقتی ویغام کارتال را که با آتیش نوشته بود میبینه عصبانی میشه و به افرادش میگه بی عرضه ها و همه شونو میکشه. افه وقتی میره بخوابه فرهان پنهانی وارد خانه افه میشه  و نموداری که نوشته بود را میبینه و با خودش میگه وای! وای تو هم که لیست داری کمیسر! و ماژیکو برمیداره و میگه بزار کاملش کنم و درباره هرکدومشون یه چیزی مینویسه و در انتها در راس نمودار اسم بایبارس را مینویسه و میگه حالا هم کاملتر شد هم قشنگتر. وقتی میخواد دفتر روی میز را برداره که ببینه چیه از دستش میوفته که افه از خواب بیدار میشه. فرهان به عکس های کارتال که روی میزه نگاه میکنه که افه میاد و با دیدن اسلحه تو دستش درو میبنده. آنها باهمدیگه درگیر میشن و فرهان موفق میشه فرار کنه. افه به دنبالش می افتد که بالاخره یه جا گیرش میندازه و با زدن تیرهوایی فرهان می ایستد. فرهان تحریکش میکنه و میگه بزن! چرا نمیزنی، بزن دیگه! نکنه مثل داداشت کارتال احساساتی شدی؟ فرهان میخواد به طرف پشت ماشین بره که افه با زدن تیر اونو زخمی میکنه اما فرهان مردی که اونجا بود را گروگان میگیره و تهدیدش میکنه که اگه اسلحه شو نندازه با چاقو میکشه اون مردو به خاطر همین افه تسلیم میشه و فرهان با ماشین اون مرد فرار میکنه و به افه میگه باز هم بهم میرسیم.

افه سریعا میخواد به باتو زنگ بزنه که میبینه گوشیش دستش نیست سریعا به خانه اش میره. کارتال با شسو و روشن، بهار را به یه سوئیت در قبرستان ماشین میبره. بهار با تعجب میگه اینجا میمونیم؟ کارتال میگه ما نه و به شسو و بهار اشاره میکنه و میگه شما. بهار میگه یعنی جی؟ کارتال میگه ما باید به محله برگردیم. بهار میگه مگه نیومدی بیرون از اونجا؟ کارتال میگه چرا ولی محله نا امنه الان میان اونجا دنبالم! بهار دلیلشو میپرسه که کارتال میگه انتقام یه بیگناهو گرفتم اتیلا گفت اگه بزنی جنگ میشه منم آتیلای باباتو ازش گرفتم. بهار شوکه میشه که کارتال از شسو و روشن میخواد تا تنهاشون بزارن. بهار میگه اون محله نا امنه! کارتال میگه آره دیگه هرلحظه امکان دارن بریزن اونجا بهار میگه منظورم اون نبود! فقط یه روز فرصت داریم چون بابام هرکاری بخواد بکنه شب انجام میده نه وقتی هوا روشنه و بهش میگه نمیتونی از این به بعد فقط خودت تصمیم بگیری! من بابامو بیشتر از تو میشناسم و میدونم میخواد چیکار کنه! سپس بهش میگه میدونی داداشت کجاست؟ میره سراغ اون میره تا اونو بکشه تا از این روش ها جنگشو اعلام کنه!  کارتال میخنده که بهار دلیلشو مبپرسه کارتال میگه به حرفت نخندیدم به این خندیدم که الان چیزی که من فهمیدم اینه که میخوای همه جور کنار شوهرت بمونی. بهار میگه این حرفا جاش الان نیست کارتال! میری دنبال شاهین مگه نه؟ کارتال او را می بوسد و میره. به شسو میگه جون من و جون زنم! هرچند که جون زنم بیشتره مواظبش باش و با روشن به طرف جایگاه شاهین میره. وقتی میرسه از روشن میخواد تو ماشین بمونه و خودش میره. تو راهرو به دست و پا دو نفر تیر میزنه و میگه من اهل کشتن کسانی که قصد جونمو نداشتن ندارم اومدم داداشمو بردارم و برم همین و میره.

کارتال شاهین را با زور با خودش میبره و موقع رفتن تیر بازوشو خراش میده و به طرف محله میرن. افه به باتو زنگ میزنه و ماجرارو تعریف میکنه سپس بلنت ازش حالشو میپرسه که افه با دیدن تخته و نمودارش بهش میگه خوبم بعدا زنگ میزنم و قطع میکنه. سپس رو اسم بایبارس قفل میشه و میگه تو کی هستی؟ نزیح به باغ میره و به افرادش که زخمی شده هیچ اعتنایی نمیکنه و میگه حیوان ها که اصلا هیچ اتفاقی واسشون نیوفتاده نه؟ و میگه برین خدارو شکر کنین که واسشون اتفاقی نیوفتاده وگرنه روزگارتونو سیاه میکردم و به دفتر میره که میبینه بایبارس اونجاست. او بهش میگه شنیدن درباره حیوانها سوال میکردی خوبن؟ نزیح عذرخواهی میکنه و میگه بله خیالتون راحت تازگیا کارتال یه مشکلاتی پیش آورده به زودی همه را درست میکنم. بایبارس میگه میدونی کوبایی ها چیکار میکنن وقتی یه اشتباهی مرتکب میشن؟ یه تیکه از اعضای بدنشونو به رئیسشون میدن تا هیچ وقت یادشون نره نزیح میگه من دستامو لازم دارم باهاشون کار میکنم که بایبارس میگه بهتر هروقت به زخمت نگاه کنی یاد اشتباهت میوفتی ولی بدون سری بعدی جونتو میگیرم تا اشتباهتو ببخشم و انگشتشو میبره و از اونجا میره. کارتال به محله میرسه و همه میرن به استقبالش شاهین با دیدن پدرش جا میخوره که وقتی به داخل میرن لیلا به شاهین میگه به به داداش جون از اینورا؟از دیدن بابا تعجب کردی آره؟ اون با مشکلاتش کنار اومد اما نبودی که ببینی! شاهین میگه چه فرقی داره؟ باز هم منو نمیبینه و میره. لیلا برای کارتال وسایل ضدعفونی میبره تا زخمشو تمیز کنه و ببنده. فرهان که زخمی شده خودشو با بدبختی پیش فردی به نام عمو وحید میبرهو همانجا از حال میره. عمو وحید دکتر خبر میکنه و بعد از معاینه اش دکتر میگه چهره اش آشناست کیه؟ عمو وحید میگه تو زندان باهاش اشنا شدم……..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا