خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۲۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۲۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی تازه عروس

بلا گریه میکنه و به دکتر میگه چرا من نمیتونم بچه دار بشم؟ دکتر میگه کیست زیاد داری اول باید با دارو درمان بشی بعد بلا میگه بعدش یعنی بچه دار میشم؟ دکتر میگه درصدش خیلی بالا میره بلا باز ناراحت میشه و با نازگل به عمارت برمیگردن. خان و هازار تو تراس نشستن و باهمدیگه صحبت میکنن هازار میخواد دلداریش بده تا برای رفتن الماس ناراحت نباشه اما خان بهش میگه نه هازار برعکس اصلا ناراحت نیستم حتی انگار یه باری از رو دوشم برداشته شده! هازار میگه مگه تو همونی نیستی که ۱۰ سال پنهانی باهاش بودی؟ خان میگه وقتی رفت فهمیدم که من اصلا دوسش نداشتم و فقط از روی لج بابا این همه سال باهاش بودم تازه فهمیدم که من زن خودمو خیلی دوست داشتم و نمیدونستم! هازار جا میخوره و میگه خیلی خوبه. همگی تو حیاط عمارت جمع شدن و پدر قلندر میخواد سر خر کورحسن را ببرد. قلندر میگه آخه میخوای واسه چی اینکارو کنی؟ پدرش میگه که سر اسب بریده را ببرم بزارم رو تخت کامیل تا بفهمه نزدیکه آیلاگل نشه! حسن ازش خواهش میکنه که اینکارو نکنه چون تنها همدمش همون خره! مسلم میگه آخه این که اسب نیست پدرجان اون خره! اما او راضی نمیشه که قلندر به هوای پرنده دیدن از اونجا دورش میکنه و حسن خرش را بغل میکنه و گریه میکنه. همگی متاثر میشن. نازگل و بلا نشستن و نازگل به بلا میگه چرا غمباد گرفتی؟ باید بریم روش های دیگه را هم امتحان کنیم اصلا یه دکتر که کافی نیست این حرفو بزنه! بلا میگه باشه بریم دکترهای دیگه واسه معاینه ولی من روش های عیر از مدرنیته را انجام نمیدما! بلا میگه یه قابله ست تو چکوروا که نصف ثبت احوالو اون پر کرده! هرکی میره پیشش دست پر برمیگرده اگه اون بهت بگه بچه دار میشی یعنی میشی خیالت راحت.

بلا اول قبول نمیکنه اما بعد راضی میشه که یکسر برن اونجا. آنها تو تراس پیش هازار و خان میرن که وقتی خان میفهمه دکتر بودن نازگل میگه حالمون خوبه چیزی نیست هازار به نازگل میگه از این به بعد بهترم میشه! الماس رفته بلا و نازگل خوشحال میشن و میگن چیشد؟ چرا نرفتی دنبالش؟ خان میگه چون خودم نخواستم دیگه هم نمیرم چون دیگه جایی تو این عمارت نداره! آنها خوشحال میشن که هازار به بلا میگه بیا ما بریم که خان و زن داداش حرف بزنن. زن های عمارت تو آشپزخانه نشستن که یکدفعه نازگل با خان دست تو دست به اونجا میرن همگی خشکشون میزنه که خان گونه اش را میبوسه و میره سرکار آنها میگن اینجا چخبره؟ چیشده؟ نازگل میگه خان اون الماسو بیرون کرده همگی خوشحال میشن و میگن بلا بیاد تا یه جشن خورد و خوراک بگیرن سپس آسیه میگه واسمون سالاد سیب زمینی درست کن که معتبر میگه نه امروز حکم عیدو داره همگی کار میکنیم و شروع میکنن باهمدیگه سالاد درست کردن. بلا و نازگل تو حیاط میرن و میخوان صحبت کنن که آفت به اونجا میره و میگه چیشده؟ تازگیا تنهایی باهم حرف میزنین به ما چیزی نمیگین؟ نازگل میگه اون هنوز تو تیم دشمناست حواست باشه! اما آفت باهاش حرف میزنه و در آخر میگه ما دوستیم بلا قبول میکنه و ماجرارو بهش میگه سپس نازگل به آفت میگه حالا باید به یه بهونه ای بزنیم بیرون از عمارت و به آفت میگه تو برو یه بهونه بیار و جور کن که بریم آفت میگه باشه بسپار پای من. آن سه نفر دست تو دست میرن تو آشپزخانه که عایشه بهشون میگه از کی تا حالا انقدر دست تو دست میرین اینور و اونور؟ آفت به عایشه میگه مامان جان تصمیم گرفتیم ما جاری ها اصلا از هم جدا نشیم سپس میگه من میخوام برم بازار پارچه بگیرم که عایشه میگه اون گل گلی که قبلا خوشم اومده بود را هم واسه من بگیر.

نازگل میگه منم میرم تا چندتا لباس بگیرم حالا که با آقا آشتی کردم برم چند دست لباس بگیرم معتبر قبول میکنه که بلا به آسیه میگه منم تا حالا بازار اینجارو نرفتم میخوام برم ببینم چجوریه اما آسیه قبول نمیکنه که ترکمن میگه من اجازه میدم برین خوش بگذرونین. سپس به کامیلیا میگه ما هم قرار بود جایی بریم سپس میرن تا آماده بشن. عروس ها به خانه قابله میرن که میبینن صف بلندی بستن آنجا یه پیرزن را میبینن که بلا میگه شما هم اومدین واسه بچه؟ پیرزن میگه آره میخوام ۱۷امین بچه مو بیارم بلا جا میخوره و میگه چخبره! و نمیتونه باور کنه سپس نوبت به اونا میرسه و به اتاق قابله میرن. او بهش مگه باید امشب اتاقتو کلا بریزی بیرون دوباره بچینی و تمیز کاری کنی تا اتاقت کاملا تمیز بشه! سپس اسم یه گیاهو میگه که اینو پیدا کن و شروع کن به خوردن بعدش دیگه مشکلی نداری! بلا یهو کلافه میشه و از جاش بلند میشه و میگه این مسخره بازیا چیه دیگه؟ و از اونجا میره. نازگل و آفت دنبالش میرن و میگن چیشد یهو؟ بلا میگه من این خرافاتو باور ندارم! سپس از اونجا میرن. ترکمن با کامیلیا سر میزی تو کافه میشینن و منتظر طرف قرار هستن. یه مرد سر میز کناری میشینه که ترکمن با صدای بلند صداش میزنه که کامیلیا میگه یخورده زنیت بلد باش چرا مثل مردها داد میزنی؟ برو سر میزش و به آرامی حرف بزن ترکمن قبول میکنه و به طرف اون مرد میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا