خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی کبوتر (قفس)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی کبوتر (قفس) را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای زیبا ساخت روستایی دارد و دارای نقش های زیبا و احساسی را دارا می باشد.سریال ترکی کبوتر (قفس) محصول ساخت کشور ترکیه در سال ۲۰۱۹ می باشد. این سریال به کارگردانی Altan Dönmez و نویسندگی Halil Özer و تهیه کنندگی Efe İrvül , Yaşar İrvül ساخته شده است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ Nursel Köse،Genco Ozak، Menderes Samancilar ،Eslem Akar، Devrim Saltoglu ، Toprak Saglam .Osman Albayrak ،Dilan Telkok، Berke Üsdiken ،Gülen Karaman، Isil Dayioglu، Gözde Fidan، Mehmet Ali Nuroglu، Almila Ada

قسمت ۲۹ سریال ترکی کبوتر (قفس)

خلاصه داستان سریال ترکی کبوتر (قفس) 

اوستا بدیر ۱۵سال بخاطر دعوای خونی تو حبس بوده، بعد آزادی برمیگرده بالا سر خونه زندگیش و میخواد مجدد کارگاهشو راه اندازی کنه. اوستا بدیر یه دختر داره به اسم زلفا ( ملقب به کبوتر داره باستان شناسی میخونه تو موزه استخدام میشه، همونجا با کنعان آشنا میشه وقتی داشت جلوی تابلوی دخترک کولی با خودش حرفای مصاحبه اش رو مرور میکرد همدیگه رو میبینن)، فرزند دوم اوستا بدیر مسلم هست که دختر کوچیک خاندان جبران اوعلو (نفیسه) رو دوست داره و میخواد با نفیسه فرار کنن و ازدواج کنن. برادر بدیر، خائنه و با جلیل (قمارباز مال باخته) که برادرزن مقتوله دست به یکی کردن و قتل کار اونا بوده ولی کسی نمیدونه…

قسمت ۲۹ سریال ترکی کبوتر (قفس)

کاوی ها نگران بدیر هستند چون از دیشب خبری از او نداشته اند. امل از خانه بیرون می رود تا دنبال بدیر بگردد که دم در او را می بیند. بدیر با غم زیادی به سمت امل می رود و می گوید: «همه چیزو فهمیدم. میدونم توام فهمیدی که تصمیم گرفتی از قاسم جدا بشی.. .» امل با بغض و دلسوزی به بدیر خیره می شود. ایپک شب، به ویدیویی که چند سال پیش وقتی با کنعان رابطه داشته و در روز تولدش کنعان او را سورپرایز کرده بوده نگاه می کند و اشک می ریزد. فردا صبح او به کنعان سر میز صبحانه زنگ می زند و می گوید که برای اسمیحان، از دکتر خوبی در آنتپ وقت گرفته و کنعان از او تشکر می کند. زولوف هم به کنعان خیره می ماند. کنعان به اسمیحان می گوید که امروز او را دکتر خواهد برد اما اسمیحان می گوید که نمی خواهد روزهای اخر زندگی اش را در بیمارستان باشد و دوست دارد در کنار پسرش و عروسش، خوشحال بمیرد. کنعان نمیداند به او چه بگوید و فقط با ناراحتی تصمیم می گیرد خواسته ی او را عملی کند. آنها به روستا و خانه ای که اسمیحان سال ها آنجا زندانی بوده می روند و اسمیحان وسایلش را برمیدارد تا با خود به عمارت ببرد. بین راه، اسمیحان متوجه می شود که عروسی دختر همسایه است و آنها با دیدن او، از اسمیحان و پسرش کنعان و زولوف دعوت می کنند تا در عروسی شرکت کنند. کدخدا عاکف با دیدن اسمیحان به او خیره می شود و اسمیحان هم وقتی او را می بیند با ناراحتی زیر لب می گوید که این همه سال، کدخدا بوده که به خواست کوسا حواسش به اسمیحان بوده تا او از خانه بیرون نرود و غصه می خورد. کنعان با دیدن حال مادرش، به بتول زنگ می زند و می گوید که خواسته ای از او دارد.

عوکش پیش موتلو که گوشه ای در پارک نشسته و بازی هم سن و سالانش خیره شده می رود و کنار او می نشیند. بعد هم برایش پیراشکی می گیرد و خوشحالش می کند. او متوجه می شود که موتلو دوست دارد با بچه ها بازی کند. عوکش به سمت بچه ها می رود و می پرسد که چرا موتلو را بازی نمی دهند؟ بچه ها می گویند که موتلو فوتبال بلد نیست و عوکش می گوید پس او و موتلو مقابل همه ی انها بازی می کنند و بچه ها قبول می کنند. در طول بازی، عوکش هوای موتلو را دارد و حتی کاری می کند تا او بتواند گل بزند و موتلو با خوشحالی عوکش را در آغوش می گیرد. عوکش او را به خانه ی نعمت می رساند و می خواباند. بعد هم رو به نعمت می گوید: «منو میبخشی؟ » نعمت با لبخند به او خیره می شود اما بعد با گریه می گوید: «نمیتونم. نمیشه. عوکش برو و به من و موتلو بیشتر از این امید نده. خواهش میکنم. » عوکش با ناراحتی انجا را ترک می کند و نعمت به تلخی گریه می کند. طبق خواسته ی کنعان، بتول به هتلی که کوسا آنجاست می رود و به او می گوید که همه ی کارت ها و حساب های بانکی اش مسدود شده و دیگر پولی ندارد. کوسا عصبانی می شود و هتل را بهم می ریزد. کمی بعد بتول او را به خانه ای که اسمیحان سال ها در انجا زندانی بود می برد و می گوید که چون جایی برای ماندن ندارد، کنعان آنجا را برایش در نظر گرفته. کوسا با حرص کنعان و بتول و همه را نفرین می کند. کمی بعد هم کدخدا پیش کوسا می رود و می گوید که از این به بعد بر طبق خواسته کنعان عمل می کند و حواسش به همه ی کارهای کوسا است! کوسا با نفرت به او خیره می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا