خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۳۰ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۳۰ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۳۰ سریال ترکی اوچ کوروش

لیلا در حال پانسمان کردن دست کارتال است که ازش میپرسه خوب بگو ببینم داداش، چطوره که هرجا میری زن داداش دنبالته! مگه نگفتی همش قرارداد کاریه؟ کارتال سعی میکنه بپیچونه و میگه این چیه داری درست میکنی؟ لیلا میگه دارو گیاهیه سپس میگه نگفتی! ماجرا چیه؟ کارتال میگه دوسش دارم انگاری اونم دوستم داره یعنی دوطرفه ست. لیلا لبخند میزنه و میگه خوبهههه. کارتال میگه یادت باشه اون به خاطر من کنارمه روبروی باباش داره کمکم میکنه تا باباشو بزنه زمین ولی افه منتظره تا منو بندازه زندان! لیلا با لبخندی تلخ میگه واست خوشحالم. بعد از چند دقیقه افه اونجا میاد و قبل از رفتن به اتاق کارتال لیلا باهاش حرف میزنه. افه بهش میگه بهترع خوب نگاش کنی چون وقتی بندازمش تو زندان دلت واسش تنگ میشه، لیلا میگه اونی که باید نگاه کنه تویی چون با این کارت دیگه منو نمیبینی! افه با خونسردی میگه بهتره با این چیزا منو تهدید نکنی و میره. کارتال با افه از اتاق بیرون میاد و میبینه که تمام اهالی محل اونجان و پشتشن کارتال میگه برگشتم چون نمیخوایتم با صدمه زدن به شماها بخوان منو پیدا کنن اومدم که یک راست بیان سمت خودم. پدرش از اتاق بیرون میاد و پشت کارتال درمیاد و شاهین حسودیش میشه.

نزیح به کارگاه اسلحه سازی بایبارس سر میزنه که یکی از افراد بایبارس بهش میگه جناب بایبارس گفتن بهتون خبر بدم دیگه شما به اینجا سرکشی نکنین یه نفر دیگه مسئولش شده! نزیح میگه بهش بگو زیاد دل خوش نکنه بزودی پس میگیرم. نزیح با شنیدن حرف هاش عصبانی میشه و از اونجا میره. بهار استرس داره و مدام راه میره که همان موقع کارتال و افه وارد اتاق نگهبانی میشن. بهار با دیدن کارتال او را در آغوش میگیره و میگه خیلی نگرانت بودم و میگه زخمی شدی؟ کارتال میگه آره چیزی نیست خراشه. بهار ازش میپرسه شاهین چیشد؟ بردیش از اونجا؟ کارتال میگه بله بلای جونمونو نجات دادیم و به افه اشاره میکنه و میگه اینو آوردیم. افه میپرسه و میگه میخواین بگین چیشده؟ ماجرا چیه؟ کارتال میگه مگه پرسیدی که نگفتیم؟ و از بهار میخواد هرچی که درباره بایبارس میدونه بهش بگه. شاهین وقتی میبینه هالیده چای ریخته واسه اوکتای بهش میگه بده من ببرم واسش، به دست بوسیشم برم بالاخره ازاتاق اومده بیرون. وقتی وارد اتاق میشه اوکتای از بوی نفسش متوجه میشه که الکل مصرف کرده و باهاش دعوا میکنه که چرا همچین کاری کرده! شاهین میگه مگه تو منم میبینی؟ وقتی با کارتال اومدم، دیدم چجوری کارتالو نگاه میکردی انگار جز اون هیچکسه دیگه نبود! همیشه دوست داشتم منم یه پدری مثل پدر کارتال داشتم که پشتم بود! ولی من امروز متوجه شدم که کارتال یه پدر داره که عین کوه پشتشه! نیاد بشینه از بدبختی بگه، بدبخت واقعی تو این خونه منم! و از اونجا میره.

افه از بهار میپرسه چی درباره بایبارس میدونی؟ بهار میگه هیچی فقط من اون باغ وحشو میدونستم اونم از حرف های بابام فهمیدم اسمشم از پشت در شنیدم فقط! افه بهش میگه یعنی نزیح با بایبارس شریکه و کار میکنه؟ بهار میگه نه بابام واسش کار میکنه اما نه فقط بابای من! هرکی که با بابام همکار بود واسش کار میکنه! افه میگه همین الان پا میشین میریم اداره چیزهایی که گفتینو اونجا عم میگین بعد من نزیحو دستگیر میکنم، دیگه روبروی شماها یه نفرو کشته! اون یا آتیلارو پیدا کنیم کارشون تمومه دیگه! کارتال میگه دستت نمیرسه به آتیلا. افه میگه چرا؟ چیکارش کردی؟ کارتال میگه اولا من کاری نکردم دوما من آدمیم که اگه کاری کرده باشم بیام به تو بگم؟ افه با کلافگی میگه پس میگی چیکار کنیم؟ بشینیم تماشا کنیم که چیکار میخوان بکنن؟ بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. شسو بهش میگه ولی یه حرف خوب زد! سریع تصمیم بگیر و عمل کن. کارتال میگه افراد کم داریم چجوری میتونیم از پسشون بربیایم؟! یکدفعه به ذهنش میرسه و میگه دشمنای قدیمیمون حالا رفیقمون شدن! و بهش میگه حواست به بهار باشه من درستش میکنم و به طرف دفتر مسعود میره. مسعود با دیدنش با گرمی احوال پرسی میکنه که کارتال میگه تازگیا خیلی باهام رفیق شدی! چه خبره؟ مسعود میگه فکر کنم یادت رفته، باهم به این نتیجه رسیدیم که دشمن قدیمی رفیق الانمونه! و باهمدیگه دست میدن سپس کارتال بهش میگه امشب بریم به حساب نزیح برسیم؟ مسعود میخنده و میگه واقعا؟ کارتال میگه آره دیگه کاری نکنیم کارمونو یکسره میکنه!

افه باتو را با نیرو میفرسته به طرف باغ وحش بایبارس و خودش هم میره به اداره و وارد اتاق رئیسش میشه و میگه اینسری مطمئن باش با مدرک اومدم! باتو را فرستادم الانا دیگه میاد و همه چیزو بهتون توضیح میدم. باتو میاد و افه بهش میگه چیشد؟ چرا تنهایی پس؟ باتو میگه کمیسر رفتم ولی کسی اونجا نبود! افه میگه چی؟ یعنی چی کسی نبود؟ باتو تعریف میکنه که وقتی وارد باغ وحش شد هیچکی اونجا نبود به جزء ۲تا باغبان حتی وسایل خاصی هم نبود اونجا! افه کلافه میشه و میفهمه که سریعا اونجارو خالی کردن. افه پیش بلنت میره و میگه چیشد؟ رد فرهانو زدی؟ بلنت میگه نه ردشو زدم ولی از یه جایی به بعد دیگه تو هیچ دوربینی دیده نمیشه انگار آب میشه میره تو زمین! به تو چیزی نگفت؟ افه میگه فقط گفت باز هم همدیگرو میبینیم! بلنت با کلافگی میگه بیا فعلا گیر داده به تو، افه میگه خوبه دیگه حداقل دنبال قربانیه بعدی نیستیم میدونیم با من فعلا درگیره و میخنده بلنت با عصبانیت میگه مسخره بازی درنیار! افه به رئیسش میگه باید نزیحو دستگیر کنیم، رئیسش میگه چجوری می خوای دستگیرش کنی؟ پادو هاشونو نتونستیم نگه داریم گنده هاشو چجوری میخوای بگیری؟ اونم نریح که وکیلش پدرته! افه استعفا میده و میگه پس قانونی وارد نمیشم و برای اینکه استففاشو قبول کنه ازش اجازه میگیره و با سر تو دماغ رئیسش میزنه و از اداره بیرون میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا