خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن پیش مسلم میره و میگه منو انقدر اینجا نکار! بیا سریع به فیضل پیغام بده و عذرخواهی کن. مسلم میگه من هیچ وقت این کارو نمیکنم ترکمن میگه به من دروغ گفتی؟ خودت خرابش کردی حالا باید پیام بدی و عذرخواهی کنی مسلم میگه من اصلا همچین کاری نمیکنم! ترکمن عصبی میشه و میگه از همین حالا دیگه خواهری به اسم ترکمن نداری! و میخواد بره که مسلم میگه اون لپ تاپو بزار اینجا من واست خریده بودم، اون گوشی هم من گرفتم بزار اینجا، ترکمن سمتش پرت میکنه سپس دستشو تو گوگرد میزنه و به لباسش میزنه و میگه اینم من واست شسته و اتو کردم حالا برو خودت بشور و اتو کن! باران با یه دسته کل پسش دیلان میره تا دلشو بدست بیاره اما دیلان مدام میگه تو اصلا به فکر من نیستی فقط به شیرین فکر میکنی باران میگه ببین خواهرم من وقتی از شیرین جواب رد شنیدم شروع کردم به خوبی کردن به خانواده اش از اون موقع رفتارش نسبت بهم بهتر شده دیلان میگه یعنی هازار با منم خوب میشه؟ باران میگه موضوع تو فرق داره و یخورده سخته چون طرفی متعهله ولی میتونه دوست بمونین دیلا با کلافگی میگه من دوست میخوام چیکار؟ باران سعی میکنه آرومش کنه. ترکمن پیش کامیلیا میره و شروع میکنه به گریه کردن و بهش میگه من گوشیمو میخوام کامیلیا میگه یعنی مشکلت با گوشی حل میشه؟ بیا من گوشیمو میدم بهت کاراتو بکن هرچقد که میخوای پیام بده ترکمن خوشحال میشه و شروع میکنه با فیضل حرف زدن. نازگل تو اتاقشه که میخواد شلوارک پای میستیک کنه اما اون قبول نمیکنه و میگه من پسر خان هستم نمیخوام شلوارک بپوشم! خان میره تو اتاق و بلیطاشونو به نازگل نشون میده او حسابی خوشحال میشه میستیک بهش میگه منم ببرین ببین شلوارشو پوشیدم! اما نازگل میگه نمیشه این ماه عسله و فقط من و پدرتون میریم.

بلا سینی صبحانه برای هازار آماده میکنه و میخواد ببره که قلندر میگه اینا خوب نیست چیزای مقوی تری بزار و اسماشونو میگه بلا قبول میکنه و ازش تشکر میکنه سپس سینی را بعد از آماده کردن میبره پیش هازار و شروع میکنه بهش غذا دادن. نازگل همان موقع به اونجا میره و به بلا میگه بلیطامونو خان گرفت وای من نمیدونم باید چیکار کنم! من از هواپیما میترسم! هازار و بلا باهاش حرف میزنن و میگن که اصلا ترس نداره که خان به اونجا میاد و باهمدیگه صحبت میکنن. شیرین و فرهاد تو اصطبل رفتن و باهمدیگه بحث میکنن که با شنیدن صدای قلندر فرهاد قایم میشه. قلندر میگه اینجا چیکار میکنی؟ شیرین جوابشو میده که اومدم تخم مرغ بردارم قلندر میخنده و میگه خودت میخواستی تخم بزاری؟ اینجا که مرغ نیست! شیرین میگه نه دیدم اینجا نیست حواسم نبود داشتم میرفتم قلندر بهش میگه یکبار برای همیشه بهت میخوام بگم که باید دور دانشگاه خوانندگی را خط بکشی تو شأن خانوادگی ما نیست! شیرین میگه ولی من تصمیممو گرفتم قلندر میگه تا وقتی من زنده ام بهت اجاره نمیدم شیرین میگه من ازتون اجازه نخواستم من دیگه به هیچکس، سپس روبه جایی که فرهاد قایم شده بلند داد میزنه هیچکس اجازه نمیدم جلومو بگیره قلندر میگه بسم الله دخترم دیوونه شدی؟ به غیر از ما که کسی نیست! با کی حرف میزنی؟ شیرین میگه فقط خواستم همه بشنون و میره. کامیل تو اتاقشون میره که میبینه برای کامیلیا پیام اومد، روی شیطانی بهش میگه بردار ببین کی واسه زنت پیام فرستاده! و وقتی میخواد برداره روی فرشته اش بهش میگه این کار خیلی زشته همچین کاری نکن بعد از کمی بگو مگو این دو روی کامیل، او تلفن را برمیداره و پیام های عاشقانه فیضل را میخواند او حسابی بهم میریزه و فکر میکنه که کامیلیا بهش خیانت میکنه.

قلندر پیشش میره که کامیل میگه میخوام تنها باشم حالم خوب نیست اما قلندر ازش میخواد تا درو باز کنه و بعد از وارد شدنش به اتاق پیام ها را میخواند و بهش میگه درمان درد این فقط خون ریختنه! سپس قلندر بهش میگه غصه نخور فامیل اول باید به روی خودت نیاری تا بتونیم علیهش مدرک جمع کنیم که موقع طلاق نتونه هیچ اموالی ازت بگیره. عایشه و معتبر و آسیه باهمدیگه نقشه میکشن که شب وقتی آقا میخواست بخوابه عایشه بهش یه دمنوش خواب آور بده که بتونه راحت بخوابه و از خواب بیدار نشه تا اون موقع ماشین قلندر خان را بردارن و آسیه آنها را به طرف زمین چکور ببرد. شب موقع خواب عایشه میبینه که قلندر رو مبل خوابیده! میره پیشش و بیدارش میکنه و ازش میخواد تا بلند بشه و تو اتاق بخوابه اما قلندر میگه نه من میخوام بخوابم اعتمادی به تو نیست! عایشه بالاخره راضیش میکنه ببرتش تو اتاق و بهش دمنوش را میده تا بخوره. قلندر میگه این چیه؟ عایشه میگه درست کردن تا راحت بتونین بخوابین اما هرکاری میکنه قلندر نمیخوره سپس به خودش میگه حیفه سپس خودش میخورد. بلا تیکه چرمی را میبینه که بسته اس و هازار از گردنش آویزون کرده و میگه بالاخره پیداش کردم اون چیزی که قابله دوردو میگفت! هازار میگه این خرافات چیه این دعاست مادرم داده تا همیشه بندازم دور گردنم اما بلا ازش میخواد تا داخلشو ببینن اما هازار قبول نمیکنه و در آخر با عصبانیت میخوابه. عایشه و معتبر و آسیه برای اینکه قلندر خان بیدار نشه ماشین را تا بیرون عمارت هل میدن سپس به طرف زمین راهی میشن. اونجا یخورده سر به سر عایشه میزارن و اونو میترسونه در آخر میخندن و بهش میگن که کارتو بکن تا زود تموم بشه و باهمدیگه زمین را با بیل و کلنگ میکنند…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا