خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی تازه عروس

معتبر و آسیه و عایشه وقتی از خواب بیدار میشن میبینن که هوا روشن شده و تو چاله ای که کندن گیر افتادن سپس به این فکر می افتند که چجوری برن بیرون سپس اول عایشه را از چاله بیرون میندازن سپس او دو نفر دیگه را بیرون می کشد. آنها با بدبختی به عمارت برمیگردن. عایشه به اتاقش میره تا ببینه قلندر بیرون شده یا نه. وقتی وارد اتاق میشه پدر قلندر را میبینه که کنار قلندر خوابیده. آنها از خواب میپرن که قلندر با دیدن وضعیت عایشه بهش میگه تو کجا بودی؟ چرا انقدر خاکی شدی؟ عایشه میگه من سر صبحی هوس سبزیجات تازه کردم رفتم مزرعه تا بچینم بعدشم خوردم قلندر شوکه شده و میگه ای کارد بخوره تو شکمت سپس عایشه از اونجا میره. بلا در حال تکاندن ملافه هست که پدرش را میبینه رو تخت تو تراس خوابیده. او پیشش میره و میگه باباجون تو چرا اینجا خوابیدی؟ کامیل میگه صبح زود از خواب بیدار شدم اومدم اینجا تا طلوع آفتاب را ببینم بلا میگه پس این همه دستمال کاغذی مچاله شده چیه دورت؟ کامیل میگه آخه خیلی رومانتیک بود بلا خنده اش میگیره که قلندر به اونجا میاد و میگه صبحانه را اینجا بیار تا با فامیلم باهم بخوریم بلا قبول میکنه. بلا بعد از صبحانه درست کردن به اتاقش میره و سعی میکنه یواشکی از گردن هازار گردنبندی که دور گردنش هستو برداره اما هازار بیدار میشه و موفق نمیشه. سپس بهش میگه من حمامم آماده کردم تا میستیک ببرم حمام اگه میخوای تو هم برو بیام یه ماساژت بدم هازار قبول میکنه. ترکمن یکدفعه به دم در اتاق کامیلیا میره و شروع میکنه به گریه کردن کامیلیا ازش میپرسه چیشده؟ او بهش میگه من مثل این پرنسس ها تو این عمارت حبس شدم سپس کامیلیا واسه اینکه ساکتش کنه میگه من نامه‌تو میبرم میدم بهش این گوشیمم بگیر باهاش میخوای حرف بزن یا پیام بده ترکمن خوشحال میشه.

نازگل و خان درحال خداحافظی کردن هستن تا برای رفتن به استانبول به سمت فرودگاه برن بلا از نازگل میخواد تا با آفت آشتی کنه و میگه منم بخشیدمش اما نازگل بهش میگه تو بلایی ولی من نازگلم و نمیبخشم سپس با خان میرن به سمت فرودگاه. بلا در حمام بعد از شستن میستیک به بهانه اینکه حوله نیاورده میستیک را با خودش به داخل عمارت میبره. اونجا سریعا میخواد بره که میستیک میگه مگه قرار نبود تو لباسمو تنم کنی؟ بلا میگه من فکر میکردم بزرگ شدی خودت لباساتو تنت میکنی میستیک میگه معلومه که بزرگ شدم بلا اینجوری گولش میزنه و سریعا میره اتاق خودشان و گردنبند هازار را از روی آینه برمیداره بلا با خودش میگه الان من از کجا بدونم که اینجا چی نوشته؟ باید یکی باشه که بتونه عربی بخونه سپس با خودش میگه آفت! و سریعا به تراس پیش آفت میره. آفت وقتی ماجرارو میفهمه سریعا اون گردنبند را باز میکنه و با نوشته توش میگه یا خدا این دعای عادی نیست! بلا میگه حالا باید چیکار کنیم؟ آفت میگه یه نفر هست که سر در میاره ازش سپس میرن دنبال حسن کور. حسن کور با لمس اون دعا میگه درست حدس زدین این دور از دینه و اصلا دعای عادی نیست! بلا میگه حالا باید چجوری از شرش خلاص بشیم؟ حسن کور میگه باید بندازینش تو دریا! سپس به بلا میگه من کمکت میکنم چون قلبت پاکه بلا تشکر میکنه. کامیلیا حاضر شده و پنهانی از عمارت خارج میشه و سوار تاکسی میشه و میره قلندر و کامیل او را تعقیب میکنن که میبینن به هتل میره. کامیل با ترس و لرز وارد هتل میشه چون نمیدونه با چی قراره روبرو بشه. آنها به دنبال کامیلا به طرف رخت شور خونه میرن.

کامیلیا نامه را میده و از اونجا میره. کامیلا برمیگرده و به ترکمن میگه که نامه را دادم به فیضل ترکمن خوشحال میشه. شب آسیه و معتبر به اتاق عایشه میرن و اونو از خواب بیدار میکنن و دوباره به همان مزرعه چکور میرن و به کندنشان ادامه میدن. بعد از کمی کندن کلنگ معتبر به یه چیزی گیر میکنه و اونا با خوشحالی شروع میکنن به خالی کردن دور اون کوزه سفالی. آنها کوزه را درمیارن و رو زمین میزارن سپس با باز کردن درش با کلی سکه طلا روبرو میشن که از خوشحالی بالا پایین میپرن و سکه هارو بالاسرشون پرت میکنن. سپس تا قبل از بیدار شدن قلندر و بقیه برمیگردن به عمارت و کوزه سفالی را به طرف انبار میبرن. اونجا سر اینکه کی بشماره بحث میکنن و در آخر عایشه شروع میکنه به شمردن. قلندر و کامیل فیضل را با خودش به جایی بردن و روی سرش گونی کشیدن. قلندر بهش میگه خوب چیکارش کنیم؟ کامیل قبل از اینکه چیزی بگه روی شیطانی بهش میگه من اگه بودم با انبردست تمام ناخن هایش را میکشیدم اما روی خوب کامیل پیداش میشه و میگه نه اینکارو نکن بسپارش به دست قانون! کامیل بعد از کمی کل کل کردن آنها عصبی میشه و ازشون میخواد ساکت بشن که قلندر جا میخوره و میگه ما که چیزی نگفتیم! همان موقع گوشی فیضل زنگ میخوره که قلندر بر میداره و به کامیل میگه نوشته راحت الحلقوم! سپس تلفنو برمیداره و صداشو کمی تغییر میده و با شنیدن صدای ترکمن کمی شک میکنه که این صدای کامیلیا نیست سپس جا میخوره و بهش میگه یخورده صدا بده! ترکمن میگه وا یعنی چی؟ ترکمنم دیگه! قلندر با شنیدن ایم و صدای ترکمن شوکه میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا