خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۳۵ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۳۵ سریال ترکی قهرمان

نوبت مسابقه کرم با اشرف است. ظفر از او می پرسد تو کی هستی؟ کرم جواب می دهد ماتادور. ظفر در حالی که به چشمان او خیره شده می پرسد مامانت کیه؟ کرم جواب می دهد سونا. ظفر می پرسد بابات کیه؟ و جواب می شنود نجدت سوفی اوزل… کرم با قاطعیت روی رینگ می رود. نسلی از دور با نگرانی به او خیره می شود و می داند که قهرمان می شود. اما اشرف با یک ضربه او را نقش زمین می کند. ظفر از گوشه ی زمین با فریاد می گوید که بلند بشود. فیرات نزدیکتر شده و آرام از او می خواهد بلند بشود و مسابقه اش را ادامه بدهد. کرم به او نگاهی می اندازد و بعد بلند می شود و مشت محکمی به اشرف می زند اما راند اول تمام می شود. راند دوم که شروع می شود باز هم اشرف با چند مشت او را به گوشه ی رینگ می فرستد. کرم خسته شده اما چشمش به نسلی می افتد که با نگرانی به خیره شده و بعد به سمت اشرف برمی گردد و با مشت های متوالی او را گوشه ی رینگ می برد و بعد هم پشت سر هم به او ضربه می زند. فیرات هم از گوشه رینگ کرم را راهنمایی می کند. راند دوم به نفع کرم تمام می شود. بر اساس امیتاز های جمع شده گروهی اشرف از باشگاه تانسل برنده می شود که باعث تعجب همه ی تماشاگران می شود. ظفر فورا سراغ کرم می رود و به او می گوید: «تو برنده شدی نه اونا.  قهرمان تویی و مدال رو تو میگیری. بالارو ببین. »
و به سمت تماشاگران اشاره می کند. همه یک صدا او را تشویق می کنند. درویش به تانسل می گوید: «تو بودی که این بچه رو به یامان دادی! تو از دستش دادی و حالا یه قهرمان باید برام بیاری! » تانسل می گوید: «ولی ما مسابقه رو بردیم! » درویش به او توجهی نمی کند و می رود. بچه ها به باشگاه برمی گردند. همان موقع کادو با تماس تصویری به نسلی زنگ می زند و خبر می دهد شاهین حالش خوب است. ظفر از او می خواهد گوشی را به شاهین بدهد تا با او صحبت کند. ظفر از اینکه می بیند حال شاهین خوب است خوشحال می شود و نسلی هم داخل کادر امده می گوید: «دوستت داریم شاهین.. » شاهین لبخندی می زند و می گوید که او هم آنها را دوست دارد و بعد می پرسد که چه کسی برنده شد؟ ظفر می گوید: «اونا مدال رو بردن اما شرف رو ما به دست آوردیم. باید میدیدی همه ی سالن یک صدا میگفتن ماتادور! » شاهین کلافه می شود و بعد از آنها خداحافظی می کند. کادو که چیزهایی متوجه شده از او می پرسد: «خبریه؟ نسلی رو میبینی لبخند میزنی و کرمو دیدنی زود اخم میکنی! » شاهین از او می خواهد که سر به سرش نگذارد. از طرفی، وقتی گونش برای برداشتن کیفش از سالن پایین می رود و در اتاق درویش را باز می بیند وارد آن شده تا خودکاری پیدا کند که داخل کشو عکس مادرش را پیدا می کند و آن را برای خودش برمیدارد.
شب که فیرات و درویش به خانه برمی گردند گونش با خوشحالی به پدرش می گوید که برای مادرش به همراه پرستارش نامه نوشته و با ستاره دنباله دار برایش می فرستد. درویش لبخندی می زند و به گونش می گوید: «ازت یه خواسته ای دارم. تو نامه ت برای مادرت بنویس که چقدر تورو دوست دارم… » فیرات با تعجب به او نگاه می کند. درست لحظه ای که یامان تصمیم می گیرد همه چیز را به فیرات بگوید تا فیرات از درویش پدربزرگ بودن گونش را نشنود، درویش هم تصمیم می گیرد به گونش همه چیز را بگوید. نسلی و کرم در حال قدم زدن هستند و نسلی به او می گوید که می داند روزی قهرمان بزرگی دارد و باورش دارد. کرم می گوید که دوست دارد در داستان او از اول تا آخر نسلی هم حضور داشته باشد. نسلی لبخندی می زند و می گوید: «منم دنبال داستان خودمم… اینکه داستانامون کی بهم میرسه رو نمیدونم…. » فیرات به ملاقات شاهین می رود و بعد با دیدن سونا به سمتش می رود و می گوید: «چیزایی هست که نمیدونی سونا. بعدا بهت میگم. ولی من نمیخوام از دستت بدم. »

سونا می گوید: «مگه درویش تورو مجبور به کاری کرده فیرات؟ تا وقتی با اون کار کنی مقابلمی نه کنارم! » فیرات می گوید: «نمیدونم دارم چیکار میکنم ولی فقط اینو میدونم که دوست دارم همه اینا تموم بشه و سریع به زندگی قبلی خودم برگردم… » سونا می گوید که دیگر اعتمادش به او را از دست داده و حرف هایش را باور نمی کند و او را تنها می گذارد. شاهین از بیمارستان مرخص میشود و به باشگاه می رود. وقتی کرم سعی می کند با او خوش رفتار باشد شاهین اصلا روی خوش نشان او نمی دهد. کمی بعد دو نفر که برای بدهی پدر شاهین دنبال او کرده اند به باشگاه می آیند و شاهین را تهدید می کنند و از او پول را می خواهند. کرم جلو می رود و برای حمایت از شاهین با آنها دعوا می کند و بعد همه بچه ها به کمک هم آنها را بیرون می اندازند. کادو به کرم می گوید که بهتر است یامان و ظفر را در جریان قضیه اسلحه بگذارند اما کرم از او می خواهد که اصلا این کار را نکند وگرنه دعوای بزرگی پیش می آید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا