خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی تازه عروس

اونا وقتی به لب دریا میرسند همان موقع هازار از راه میرسه و میخواد بلا را ببره از اونجا که بلا به عمو حسن کور میگه سریع دعارو بخونه و بعد از خواندن دعا بلا سریعا دعارو تو دریا میندازه سپس با خوشحالی به طرف ماشین میرن تا برگردن. فرهاد و شیرین به کنار دریا میرن و فرهاد بهش میگه دیلان راست میگه شیرین! شیرین بهش میگه اون زن دشمن ماست! فقط چرت و پرت گفت! فرهاد میگه نه شیرین کاملا درست گفت قلندر مدام به من میگه پسرم همش بهم میگه شیرینو به تو سپردم نمیتونم برم بگم خیانت در امانت کردم! شیرین میگه یعنی الان از همدیگه جدا شدیم؟ همه جیز تموم شد؟ فرهاد میگه آره واسه همیشه. فیضل و ترکمن به اسکله رفتن و تصمیم میگیرن تا به کجا برن تا دست قلندر بهشون نرسه. فرهاد و شیرین کنار دریا باهمدیگه آهنگ میخونن و حرف های دلشونو تو قالب شعر بهم میگن. ترکمن وقتی فیضل میاد بهش میگه من هنوز تصمیم نگرفتم که پشت کشتی که میخوایم فرار کنیم چی بنویسم و چندتا جمله را میگه فیضل میگه اشکالی نداره به اندازه کافی زمان داری که فکر کنی ترکمن میگه یعنی چی؟ فیضل میگه چون ۱۰ هزارتا میخوان منم این همه پول ندارم حالا اگه قسط میبستن میشد یه کاری کرد! ترکمن میگه یعنی چی قسطی؟ مگه میشه؟ این ماه بالاتنه ماه دیگه پایین تنه منو میخوای فراری بدی؟ سپس بهش میگه اینجوری نمیشه من میرم عمارت پیش برادرم هروقت پولاتو جمع کردی بیا دنبالم تا فرار کنیم و میره. زن های قلندر نشستن و به همدیگه میگن چرا باران زنگ نمیزنه؟ معتبر میگه حتما مشتری مورد اعتماد پیدا نکرده آسیه میگه نه نباید بهش اعتماد میکردیم اون مرتیکه زنگ نمیزنه! نکنه سکه هارو بالا بکشه؟ معتبر میگه چیو بالا بکشه؟ ما که سکه هارو بهش ندادیم! آسیه میخنده و میگه راست میگیا حواسم نبود اصلا.

کامیلیا پیششون میره و میگه امروز اینجا انقلابی شده بود آنها میپرسن که چیشده؟ کامیلیا میگه ترکمن با شوهرش فرار کرد آنها جا میخورن و میگن چی؟ شوهر؟ کامیلیا میگه آره من فراریش دادم آسیه میپرسه آقا میدونه؟ او بهش میگه آره میدونه داره دنبالش میگرده همان موقع قلندر به اونجا میاد و میگه پیداش نکردم اصلا نمیدونم چرا همچین کاری کرده! کامیلیا باهاش صحبت میکنه و میگه خوب اون زنم دل داره دیگه قلندر بهش میگه خوب اگه میومد پیشم و به خودم میگفت اجازه میدادم تا باهاش ازدواج کنه ترکمن همان موقع میاد و میگه راست میگی داداش؟ قلندر تایید میکنه که کامیلیا به ترکمن میگه چرا تو برگشتی؟ من اونهمه نقشه ریختم و بازی کردم که تو اینجوری برگردی زود؟ ترکمن میگه میخواست منو قسطی فرار بده آنها میگن چی؟ یعنی چی؟ ترکمن میگه یعنی اینکه پول نداشت! شب همگی خوابن که مسلم یکدفعه با طبل اول به اتاق بلا و هازار سپس تو سالن میره و همه را از خواب بیدار میکنه و میگه پاشین سحره فردا ماه رمضانه خواب نمونین. همگی جمع میشن و سحری میخورن اما عایشه به خاطر زیاده روی تو خوردن صبح زود با دل درد از خواب بیدار میشه و از قلندر میخواد تا دکتر ببرتش اما او میگه دکتر نمیخواد راه حلش دست منه سپس باهمدیگه به حیاط میرن. قلندر عایشه را مجبور به ورزش کردن میکنه او ابتدا شنا سپس طناب میزنه و در انتها بهش میگه ده دور دور حیاط میچرخی بعد تمام میشه. ترکمن به اونجا میاد و میگه چیشده؟ قلندر میگه داره کالری هایی که خورده را میسوزونه سپس ترکمن بهش میگه تا اجازه بده فیضل بیاد اونجا تا باهاش حرف بزنه و برای راحت سدن خیال خودش تحقیق کنه درباره اش قلندر میگه واقعا؟ سپس به یکی از افرادش میگه تا به اونجا بیاد تا چیزهایی که ازش فهمیده را بهش بگه.

ترکمن میفهمه که فیضل سه تا زن داشته و ۴تا بچه او حسابی بهم میریزه و به طرف اتاق کامیلیا میره. او وقتی صدای گریه اش را میشنوه از کامیل میخواد تا قایمش کنه و پشت در می ایستد تا کامیل ردش کنه بره. کامیلیا وقتی میشنوه که فیضل هم سه تا زن داشته خودشو نشون میده و میگه یعنی اونم مثل قلندر خان بوده؟ آسیه و معتبر پیش عایشه میرن و میبینن که روی زمین ولو شده از قلندر میپرسن که چیشده؟ او میگه باید ورزش کنین تا روز عید خوش هیکل بشین سپس آسیه میگه با توعه معتبر اما قلندر بهش میگه تو آینه خودتو دیدی؟ وقتی اومدی اینجا اینجوری نبودی چاق شدی! آسیه حسابی حالش گرفته میشه. عایشه بعد از تموم شدن دور زدنش باهمدیگه تو آلاچیق میشینن و از معتبر میپرسن که چیشد؟ از باران خبری نشد؟ معتبر میگه هنوز نه همان موقع باران زنگ میزنه و بهشون میگه که یه مشتری پیدا کردم اونا همگی خوشحال میشن که باران به معتبر میگه حالا باید برین سکه هارو بسته بندی کنین که فردا همه مون پولدار شدیم! همگی ذوق میکنن. ترکمن پیش میلم رفته و باهاش حرف میزنه تا گوشیشو ازش بگیره و میگه من الان گوشی ندارم حوصله ام سر میره دیدی که داشتم واسه کامیلیا خانمم مشکل درست میکردم! و ازش گوشیشو میخواد مسلم میگه نمیشه من گوشیتو روز عید میدم بهت! ترکمن عصبی میشه و میگه خوب من تا عید چیکار کنم؟ مسلم نظرش برنمیگرده. زن های قلندر به انبار میرن تا دوباره سکه هارو بشمارن و بسته بندی کنن که میبینن سکه ها نیست اونا شوکه میشن و میگن یعنی کی برداشته؟ شیرین میخواد بره بازار که قلندر میگه تنهایی نمیشه سپس فرهادو صدا میزنه و میگه خواهرتو با ماشین برسون بعدم برگردونش به تو میسپارمش پسرم و میره. شیرین میگه باز گفت خواهرت فرهاد میگه من که گفتم الان چجوری برم بگم شیرینو دوست دارم آخه؟ شیرین میگه تو اصلا هیچی نگو و میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا