خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی تازه عروس

حسن کور یکدفعه از پشت انبار بیرون میاد و میگه میخواین دست کی باشه؟ دست صاحب اصلیشه! عایشه میگه یعنی چی؟ الان کجان سکه ها؟ آنها بهش میگن یعنی تو برداشتی؟ حسن کور میگه من سکه میخوام چیکار؟ به چه دردم میخوره؟ اگه کل سکه و طلاهارو پام بریزین چشمام برمیگردن؟ عایشه گریه میکنه و میگه معلومه این میخواد چیکار؟ دو حرفی ها اومدن بردن! نازگل تو آشپزخانه در حال آموزش دادن پیچوندن دلمه کاداییفه که عایشه با گریه میره اونجا و لیوان میده و میگه آب بدین و گریه میکنه عروس ها با دیدن حال داغونش نمیفهمن چی میگه و چیشده که آسیه و معتبر میرن و میگن بیا این موش کورو ببریم بیرون یخورده هوا بخوره. آنها عایشه را سرزنش میکنن که داشتی همه جیزو جلوی عروس ها لو میدادی! مردهای عمارت در حال آماده کردن میز افطار هستن. عایشه مدام گریه میکنه و از دوحرفی ها و سه حرفی ها عذرخواهی میکنه آسیه و معتبر کلافه میشن و از اونجا یواشکی میرن که عایشه یهو به خودش میاد و میبینه تنهاست و گریه میکنه و میگه اونا به هووهای منم رحم نکردن بردنشون و گریه میکنه. تو آشپزخانه نازگل به بلا میگه به جاریت بگو دوباره اشتباهی به جای نمک، شکر نریزه! آفت به بلا میگه به جاریت بگو آدم تو زندگیش یه بار اشتباه میکنه! نازگل میگه به جاریت بگو اشتباهات زندگیش داره خیلی زیاد میشه! بلا کلافه میشه و میگه ای بابا! هنوز شماها باهم قهرین؟ تو این ماه مبارک که کسی باهم قهر نمیمونه! شما هم باهم آشتی کنین دیگه نازگل و آفت باهم کل کل میکنن که کامیلیا به اونجا میاد و با دیدن نازگل میگه چه زود اومدی؟ نازگل میگه اومدم باهم افطار کنیم سپس بهش میگه شما هرچی دوست دارین بگین تا درست کنم واستون آفت زیر لب میگه خودشیرین! سپس معتبر و آسیه میان و ازشون میخوان تا کم کم میزو بچینن.

پدر قلندر پیش قلندر میره و مدام ازش میپرسه کی میتونم غذا بخورم بابا؟ قلندر میگه هروقت اذان بگه سپس او میره بلندگویی برمیداره و شروع میکنه به خواندن اذان. عایشه با ترس به اتاقش میره تا سوسیس هایی که تو اتاقش قایم کرده را برداره ولی از اونجایی که آفت قبلا رفته بوده و تمام مواد غذایی که قایم کرده بود را برداشته، فکر میکنه دوحرفی ها اومدن و تمام اونارو برداشتن او حسابی میترسه و صدای اذانی که پدر قلندر میگه را میشنوه و بدون معطلی به سر میز افطار میره و شروع میکنه به غذا خوردن و وقتی قلندر بهش میگه اذان هنوز نگفتن عایشه فکر میکنه دوحرفی ها بازیش گرفتن و با ترس به آشپزخانه میره. آسیه و معتبر برای اینکه جلوی بقیه چیزی نگه تو صورتش میزنن و میگن به خودت بیا. اذان گفته میشه و همگی روزه شان را باز میکنند. آسیه و معتبر به اتاق عایشه میرن و او را دلداری میدن که تو بخواب فردا صبح همه چیز درست میشه. بلا و هازار باهم سر بچه دعواشون میشه و هازار بهش میگه تو فقط به فکر خودتی از وقتی بحث بچه شده تو هر راهرو امتحان کردی! و با عصبانیت و قهر میخوابه. عایشه خوابه که یکدفعه باد میزنه و پنجره باز میشه اون میترسه و با خودش میگه باد بود حتما! وقتی پنجره را میبنده و برمیگرده میبینه که کیسه پولها روی دراور هستش او جیغ میزنه و فکر میکنه دوحرفی ها آوردن سپس به دم اتاق معتبر میره که ترکمن در حالیکه ماسک زده رو صورتش رو شونه اش میزنه عایشه با دیدن او بیشتر میترسه و به حیاط میره. که میبینه یه عروسک پارچه ای بزرگ جلوشه عایشه از ترس غش میکنه.

زن های عمارت با پیاز و فلفل بردن سمت بینیش سعی میکنن تا اونو به هوش بیارن ولی وقتی به هوش میاد از ترس لال شده و نمیتونه به خوبی حرف بزنه و هیچکی نمیفهمن که چی داره میگه عایشه تمام ماجراهارو واسشون تعریف میکنه اما اونا اصلا متوجه نمیشن. عایشه معتبر و آسیه را به اتاقش میبره و سکه هارو بهشون نشون میده آنها خوشحال میشن و میگن اینارو کجا پیدا کردی؟ مگه دزد نبرده بود اینارو؟ عایشه بهشون میگه دوحرفی ها آوردن اما اونا نمیفهمن که شروع میکنه عملی بهشون توضیح دادن که باز هم متوجه نمیشن و در آخر معتبر میگه به هر حال خداروشکر که پیدا شد خدا از این دزدها قسمت کنه که برگردوندن بعد تصمیم میگیرن تا وقتی به باران تحویل بدن شیفتی از سکه ها مراقبت کنن. آسیه به اتاقش میبره و اسلحه به دست آماده ست. معتبر هم کنارش خوابیده که عایشه یکدفعه به اتاق میره و اونا از ترس از خواب بیدار میشن و وقتی میبینن عایشه ست دعواش میکنن که چه طرز اومدنه! آسیه به معتبر میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ نکنه به من اعتماد نداشتی که اومدی؟ معتبر میگه نه وقتی آقا خوابید اومدم گفتن دوتا دست بهتر از یه دسته! عایشه وقتی میبینه اونا به حرفش اعتنا نمیکنن بهشون اس ام اس میده و میگه باران پایین منتظرتونه آنها بهش میگن تو اینجا پیش سکه باش ما میریم سریع میایم! عایشه میگهمن با اینا اینجا تنها نمیمونم اما اونا درو قفل میکنن و میرن. باران بهشون میگه یه مشتری خوب گیر آوردم که همین امشب سکه هارو میخواد آنها خوشحال میشن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا