خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تازه عروس

زن های قلندر با باران به سر قرار با طرف قرارداد میرن. آسیه میگه بهشون بگو زودتر کارو تموم کنن قبل از اینکه آقا از خواب بیدار بشه باید برگردیم. همون موقع قلندر خان از ماشین پیاده میشه و میگه به به حالا کجا با این عجله؟ آنها شوکه میشن از دیدن قلندر و میگن اینجا چخبره و میخوان حرفو عوض کنن و به طرفش برن که قلندر میگه سرجاتون وایسین! سپس اونارو سرزنش میکنه که از مال خودش دزدی کرده بودن تا بفروشن به خودش اما اونا میگن کی گفته اینا مال شماست؟ عایشه میگه اینا ما محترماست! قلندر میگه محترما کین دیگه؟ اینا تو اون زمینی بودن که سندش مال منه! اینا هم پس مال منه! معتبر میگه حتی اینا هم سند دارن الی ما! قلندر میگه شماها مال منین، اونا خوشحال میشن که قلندر میگه البته بودین دیگه نیستین و بهش ن میگه برگردین عمارت به حساب شماها فردا میرسم! معتبر به باران میگه من به حساب تو میرسم. باران میگه من درست ترین کارو کردم وقتی دیدم جونتون تو خطره به شوهرخواهرم گفتم! فردای آن روز بلا وقتی از خواب بیدار میشه از هازار میخواد برن دکتر ولی وقتی مخالفت هازار را میبینه شروع میکنه به غر زدن که تو به اندازه من بچه نمیخوای اصلا ذوق نداری و از این قبیل حرفا که هازار میگه باشه بریم. قلندر با زن هاش حرف میزنه و میگه شماها به ثروت من چشم داشتین و طمع داشتین! از این به بعد تنزل مقام میگیرین دیگه شما زن های من نیستین، کارگرهای من هستین آنها میگن چی؟ این دیگه خیلی زیاده رویه! اما قلندر میگه نه شماها کارگرهای زمین چوکور هستین باید اونجا کار کنین! سپس به طرف زمین میرن و شروع میکنن به شخم زدن زمین قلندر بهشون میگه باید اون گودالی که کندین را پر کنین! هازار و خان به اونجا میان و میگن اینجا چخبره بابا؟ باز مامانامون چیکار کردن؟

قلندر میگه حرص و طمع چشماشونو کور کرده بوده! چاه کنده بودن به اندازه دو متر! یه کوزه پیدا کردن توش پر از طلا بعد میخواستن ببرن بفروشن! الانم دارن گودالی که کندن را پر میکنن. تو عمارت قلندر همه را جمع میکنه و تمام سکه ها را روی میز میزاره. کامیلیا با ذره بین نگاه میکنه و میگه اینا همش واقعیه! اینا همشون تاریخین میدونین چقدر ارزش دارن؟ حتی ارزش معنوی هم دارن! سپس به قلندر میگه نباید اینارو بفروشین من اجازه نمیدم! قلندر میگه نه بابا میخوام ببرم به دولت تحویل بدم. کامیلیا میگه ولی میدونین که زمین چکورو هم توقیف میکنن. قلندر میگه چی؟ اونو چرا؟ کامیلیا میگه واسه اینکه مامورهاشونو بفرستن شاید باز هم سکه پیدا کنن و یا چیزهای دیگه ای پیدا کنن! نازگل میخنده و میگه بعد مامان ها میرن اونجا کار کنن. کامیلیا میگه میتونین یه کار دیگه کنین بسپارینشون دست من! من باستان شناسم میرم اینارو تحویل میدم. قلندر میپرسه بعد تو میخوای بگی از کجا آوردی؟ کامیلیا میگه اسم یکی از زمین هاتونو میگم میرن اونجارو میکنن قلندر قبول میکنه. قلندر وقتی با زن هاش تنها میشه بهشون میگه میخوام اسامی جدیدتونو بگم و به ترتیب کارگرهای شماره ۱٫۲٫۳ اسماشونو میزاره. قلندر صداشون میزنه تا او و کامیل را پاشویه کنن. سپس بهشون میگه برن واسشون چای درست کنن. وقتی به آشپزخانه میرن آسیه به بلا میگه تا درست کنه اما ترکمن بهش میگه بلا بشین سرجات و به آسیه میگه تو به کی داری دستور میدی؟ به دستور آقا شما تو خونه هم کارگر هستین و تمام کارهای عمارت با شماست حالا خودتون چای درست کنین. فردای آن روز قلندر وقتی از خواب بیدار میشه آنها را صدا میزنه سپس بهشون میگه کاری نداشتم خواستم ببینم اسمتونو یاد گرفتین یا نه!

آنها عصبی میشن و میگن دارین دیگه شورشو در میارین ما خانم هاتون هستیم آقا! قلندر میگه میخواستین به اموالم چشم نداشته باشین و به فکر تیغ زدن من نباشین که اینجوری نشه! آسیه میگه مگه شما مارو دوست ندارین؟ قلندر میگه نه ندارم دیگه عایشه به آسیه میگه قرار بود جواب سوال هایی که میدونیمو دیگه نپرسیم! سپس قلندر بهشون میگه اتاق هاتونم خالی کنین باید برین اتاق کارگرها! آنها با تعجب میگن این وضعیت تا کی ادامه داره؟ قلندر میگه هر وقت که من صلاح بدونم واگه مشکلی دارین با این قضیه راهو بلدین میتونین از همون در برین بیرون! سپس از اونجا میره. آسیه بهشون میگه آخه یعنی چی از دیروز با ما اینجوری رفتار میکنه؟ مدام میگه برین اگه میخواین برین! سپس بعد از کمی صحبت کردن باهم تصمیم میگیرن تا به اتاق هایشان برن و بعد از جمع کردن وسایل از اونجا برن به طرف خانه های پدریشان. قلندر با کامیل و پسرهاش به ماهیگیری رفته که آسیه به هازار زنگ میزنه و رفتنشو خبر میده سپس معتبر به خان زنگ می زنه و خبر میده و در آخر عایشه به خود آقا زنگ میزده خبر میده قلندر حسابی خوشحال میشه و به کامیل میگه حالا میتونیم بریم استانبول گردی! هازار و خان آنها را میرسونن به ترمینال که متوجه میشن بلیط برای آسیه واسه اون روز نیست چون فقط روزی یکبار سفر به اونجارو داره عایشه واسه حلب میخواد که بهش میگن اونجا جنگه اصلا بلیط سفر به اونجارو ندارن! عایشه کریه اش میگیره که آسیه دلداریش میده معتبر با دیدن اونا میگه من چه گناهی کردم که گیر شما دوتا افتادم؟ سپس در آخر قبول میکنه اونارو هم به خانه پدریش راه بده و باهمدیگه به اونجا میرن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا