در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۳۹ سریال ترکی قهرمان
وقتی فیرات و ظفر در محله قدم برمیدارند، مردم از فیرات می خواهند که حساب رادکو را برسد و مایه غرور و افتخارشان باشد. فیرات که از چیزی خبر ندارد تعجب می کند تا اینکه به باشگاه می رسند و نادر و بقیه توضیح می دهند که رادکو ویدویی از کری خوانی هایش برای فیرات خوانده و او را باز به مبارزه طلبیده. ظفر وقتی ویدیوی او را می بیند عصبی و ناراحت می شود و فیرات می گوید: «میخواستم حال این یارو رو بگیرم اما چیکار کنم که دارم میرم… » نسلی و کرم به محل کار قدیمی شاهین می روند و آنجا یکی از دوستان شاهین اسم مکانی که او آنجا زندگی می کند را می دهد. نسلی و کرم به آدرس مورد نظر می روند و با خرابه ای روبرو می شوند. وقتی شاهین بالاخره پیدایش می شود و ان دو را می بیند تعجب می کند و به کرم هم روی خوش نشان نمی دهد. آنها کنار ساحل می روند و کرم کنار ماشین می ایستد و از دور تماشایشان می کند. نسلی از شاهین می پرسد که دردش چیست و چرا از کرم خوشش نمی آید؟ شاهین بالاخره می گوید: «تو یادته میگفتی باید تو زندگیت یه امیدواری پیدا کنی؟ من اون کسی رو که باید پیدا کردم و حتی روبرومه… اما هرچقدر هم که بدوئم بهش نمیرسم. پس توام دیگه دنبالم نگرد نسلی حداقل برم دنبال زندگیم. »
نسلیهان چشمانش پر از اشک می شود و از او به خاطر اذیت هایی که کشیده معذرت می خواهد و دست شاهین را می گیرد و می گوید: «من دوستت دارم شاهین. درست مثل یه دوست خیلی صمیمی نزدیکم بهت… » شاهین دست او را رها می کند و می گوید: «پس زیاد نزدیک نشو نسلی چون من دوباره امیدوار میشم. » و بلند شده و می رود. کرم هرچقدر از نسلی می پرسد که قضیه چیست؟ نسلی فقط می گوید که شاهین میخواهد مدتی تنها بماند. دومان به تانسل می گوید که قفقاز و گونش دو روز است که خانه ی سونا می مانند. تانسل عصبانی می شود که همان موقع شاهین به دفتر او می آید و می گوید که از باشگاه یامان جدا شده و چون به پول نیاز دارد می خواهد برای تانسل کار کند. تانسل ابتدای کار پول خوبی به او می دهد و شاهین بالاخره بدهی اش را صاف می کند. تانسل به خانه سونا می رود و با اینکه سونا به او اجازه ی ورود نمی دهد خودش را به داخل دعوت می کند و می گوید: «کرم قبول کرد؟ » سونا جواب می دهد که کرم هرگز حاضر به همکاری با او نخواهد شد. تانسل می گوید: «من فکر کردم دیدم واسه او تفنگ باید چیز بیشتری بخوام! ۴۸ ساعت آینده هم باید کرم رو راضی کنی و هم خودتو میخوام سونا وگرنه زندگی کرم نابود میشه! » سونا با نگرانی به فکر فرو می رود و از این قضیه چیزی به فیرات نمی گوید چون او و گونش هردو صبح قرار است برای همیشه از انجا دور بشوند.
یامان قضیه درویش و فیرات و همه چیز را برای نسلی تعریف می کند. نسلی به شدت عصبانی می شود و پدرش را سرزنش می کند که چطور به خودش اجازه داده انها را با آلاداغلی و کارهایش درگیر کند تا اینکه ظفر هم می آید و خبر اینکه فیرات فردا برای همیشه خواهد رفت را می دهد. درویش شبانه فیرات را پیش خودش صدا می زند و می گوید: «تو باید قبول کنی که میخوای با من و گونش باشی یا نه! من چه قانونی و چه غیر قانونی هرچقدر که قدرت داشته باشم نوه ام رو میگیرم. » فیرات می گوید: «وقتی موضوع پسرم باشه هیچ قدرتی نمیتونه با من برابری کنه! من هرجا پسرم باشه همونجام. » درویش می فهمد که فیرات قصد ماندن پیش او را دارد. اما فیرات از قبل نقشه ای کشیده و صبح زود گونش را به بهانه ای چکاپ به بیمارستان می برد تا با سونا هم خداحافظی کنند. لحظه ی اخر فیرات به سونا می گوید: «من چند روزه میخوام بهت بگم اما نمیتونم. سونا با ما بیا تا یه زندگی جدید شروع کنیم. » سونا با ناراحتی به او چشم می دوزد و می گوید: «باور کن از هرچیزی بیشتر میخواستم باهاتون بیام اما نمیتونم تو چنین شرایطی کرم رو تنها بذارم. »
فیرات به او حق می دهد و بعد همدیگر را بغل می کنند. سونا می گوید: «دوستت دارم قهرمان. » و فیرات هم در جوابش می گوید: «منم دوستت دارم دکتر! » بعد هم ادامه می دهد: «من تو زندگیم هرچیزی که کم داشتم رو تو کامل کرده بودی، امروز نه شاید بعدا دوباره بیای و کاملم کنی… » بعد هم همراه گونش سوار ماشین ظفر می شود تا راهی بشوند که لحظه ی آخر آدم های درویش متوجه آنها می شوند و دنبالشان می کنند. بعد از یک تعیقب و گریز طولانی بالاخره آنها را پشت سر می گذارند و به محل قرارشان می رسند. فیرات با ناراحتی با نسلی و ظفر خداحافظی می کند اما وقتی یامان را می بیند بدون اینکه به او نگاهی بیندازد گونش را سوار ماشین می کند و راه می افتند. یامان با ناراحتی رفتن آنها را تماشا می کند. درویش وقتی متوجه این موضوع می شود با عصبانیت همه چیز را بهم می ریزد و فریاد می زند. ظفر با سلوی مشغول صحبت است و می گوید که معلوم نیست کی دیگر فیرات را ببیند. فیرات از پشت سر او جلو می آید و می گوید: «چرا معلوم نیست؟ » ظفر با تعجب به او نگاه می کند.
هنگامی که برای اولین بار با استفاده از دکمه ورود به سیستم اجتماعی وارد می شوید، اطلاعات نمایه عمومی حساب شما را که توسط ارائه دهنده ورود به سیستم اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است، بر اساس تنظیمات حریم خصوصی شما جمع آوری می کنیم. ما همچنین آدرس ایمیل شما را دریافت می کنیم تا به طور خودکار یک حساب کاربری برای شما در وب سایت خود ایجاد کنیم. پس از ایجاد حساب کاربری، به این حساب وارد خواهید شد.
رد کردنتایید
لطفا کامنت خود را ارسال بفرمایید
موافقت ورود با شبکه های اجتماعی
هنگامی که برای اولین بار با استفاده از دکمه ورود به سیستم اجتماعی وارد می شوید، اطلاعات نمایه عمومی حساب شما را که توسط ارائه دهنده ورود به سیستم اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است، بر اساس تنظیمات حریم خصوصی شما جمع آوری می کنیم. ما همچنین آدرس ایمیل شما را دریافت می کنیم تا به طور خودکار یک حساب کاربری برای شما در وب سایت خود ایجاد کنیم. پس از ایجاد حساب کاربری، به این حساب وارد خواهید شد.