خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی تازه عروس

فرهاد و اسد و مسلم تو گاراژ هستن و باهمدیگه شعر میخونن و آهنگ گوش میدن که شیرین به اونجا میره. فرهاد با دیدن شیرین سریع از اونجا میره. اسد میگه انگار از همدیگه جدا شدین آره؟ شیرین تایید میکنه و میگه آره. مسلم میپرسه مهم اینه که کی کیو ترک کرده شیرین فرهادو یا فرهاد شیرینو! شیرین میگه فرهاد خواست جدا بشیم. او ناراحت میشه و میگه حسابشو میرسم! فرهاد تو اصطبل در حال تمیزکزدن کاه هاست که یکدفعه مسلم از پشت سر صداش میزنه و بهش شوک میزنه. فرهاد غش میکنه و میوفته رو کاه ها که مسلم بهش میگه این اولشه خیلی عصبانیم کردی ببین چیکارها میکنم! تو کی باشی که برادرزاده منو ناراحت کنی و ترکش کنی؟ و میره. زن های قلندر تو عمارت دوران ها نشستن که آسیه به دیلان میگه تو هنوز پات درد میکنه؟ دیلان میگه نه الان خوب شده آسیه میگه پس چرا نشستی اصلا هیچ کاری نمیکنی؟ اگه عمارت خودمون بودیم عروس ها مثل پروانه دورمون میچرخیدن. معتبر میگه عایشه، دیلان دختر خان هستش نه عروس خان! آسیه میگه شیرین هم دختر خان هستش ولی میدیدی که چیکار میکرد! خوب سد این وصلت سر نگرفت وگرنه چه عروس تنبلی گیرمون میوفتاد خدا بهمون رحم کرد! معتبر کم میاره که دیلان با شنیدن این حرفا از جاش بلند میشه و به خدمتکارها میگه به هیچی دست نزنید نمیخواد خودم درست میکنم و میزو میچینم برین جهیزیه مو از تو صندوق در بیارین. بلا به اتاق شیرین میره و بهش میگه ما داریم میریم عزیزم میدونستیم که نمیای اومدم خبر بدم شیرین میگه کجا نمیام؟ بلا بهش میگه شب افطار خونه دوران ها دعوتیم البته باران خان ازت شخصا دعوت کرده ولی خوب تو نمیای دیگه! شیرین میگه باشه پس منتظر باشین الان حاضر میشم منم میام بلا جا میخوره که شیرین میگه خانوادگی دعوت کرده دیگه افطارم که هست فکر نکنم اشکالی داشته باشه بلا با چشمانی گرد شده از اتاق بیرون میره.

دیلان میزو چیده که عایشه و آسیه ظرفارو نگاه میکنن و میگن اینا چه جورین دیگه؟ روکش زبان؟ معتبر میگه بله پس چی فکر کردی؟ دیلان دختر خان هستش فکر کردی جهیزیه اش مثل شما چهارتا کاسه بشقابه؟ دیلان چشم و ابرو میاد و به معتبر میگه آبجی پارچ و لیوان های روکش طلامو بیارم یا روکش نقره!؟ عایشه به مسخرگی میگه زمردکاری نداری؟ و میخندن دیلان میگه چرا همونارو میارم و میره عایشه خنده اش قطع میشه. مسلم رو فرهاد آب میریزه و میگه پاشو نزدیک اذانه کل روزو خواب بودی! فرهاد ازش میپرسه چیشده؟ چه اتفاقی افتاده؟ مسلم میگه اتفاقی افتاده نه! بگو چه اتفاقی قراره برام بیوفته و میره. قلندر و ترکمن با کامیل و کامیلیا تو عمارت موندن و باهمدیگه در حال چای خوردن هستن که قلندر به کامیلیا میگه چیشد؟ سکه هارو چیکار کردی؟ کامیلیا میگه امروز یه کاری پیش اومد نتونستم برم بدم ولی خیالتون راحت حلش میکنم. ترکمن تایید میکنه و میگه اگه میگه حل میکنه پس حلش میکنه. کامیلیا به اتاقش میره و میگه یخورده با سکه ها بازی کنم سپس باهاشون عکس میگیره یکدفعه روی های خوب و بدش ظاهر میشن. روی شیطانیش بهش میگه بردار و از اینجا فرار کن به پولش فکر کن اما روی خوبش بهش میگه مبادا این کارو بکنی هیچ چیزی به اندازه تاریخ مهم نیست اما روی شیطانیش میگه تو مگه اروپایی نیستی؟ پس مثل اونا رفتار کن ببر بده به اروپا و پولشو بگیر سپس روی خوبش با شیطانیش دعواشون میشه که کامیلیا کلافه میشه و میگه ساکت بشین خودم میدونم چیکار کنم سپس به عکس گرفتنش ادامه میده. مسلم فرهادو به گاراژ میبره و پاهاشو به فلک میبنده و شروع میکنه زدنش و میگه تو کی باشی که شیرینو ترک کنی ها؟ فرهاد میگه به خاطر عمو مسلم بهترین کار همین بود! کار دیگه ای نمیشد کرد! ترکمن به اونجا میاد و میگه چیشده داداش؟ چه اتفاقی افتاده؟ مسلم میگه هیچی باید ادب بشه! ترکمن میگه مگه چیکار کرده؟ نکنه اینم میخواسته قسطی ازدواج کنه یا دختر فرار بده؟

مسلم تایید میکنه و میگه آره یجورایی میشه گفت همین شده! ترکمن عصبی میشه و میگه این حق منه داداش و چوب را از دستش میگه و شروع میکنه محکم پشت سر هم اونو زدن مسلم چوبو ازش میگیره و میگه چیکار میکنی ترکمن؟ این که بلایی سر تو نیاورده که حق داشته باشی بزنیش و چوبو ازش میگیره. همگی سر میز افطار تو عمارت دوران ها هستن که مردها میرن تا باهم مسابقه بدن و بازی کنن. دیلان به خدمتکارها میگه با این ظرف ها مثل مسیا رفتار نکنین! مواظب باشین! آسیه و عایشه میگن خوب پاشو خودت جمع کن، دیلان قبول میکنه و میگه باشه و یکی یکی میخواد ظرف هارو ببره آسیه و عایشه میخندن و میگن دونه ای میخوای ببری؟ سپس مجبورش میکنن که چندتا چندتا برداره ببره. یکدفعه ظرفا از دستش میوفته میشکنه و گریه اش میگیره، بقیه میخندن و معتبر حرص میخوره. قلندر میخواد بخوابه که خوشحاله از مجردیش سپس یادش میاد که شنبه ست و باید تو اتاق عایشه بخوابه. وقتی میخواد بخوابه میبینه یه نامه رو بالشت هست که میخونه و میبینه عایشه ازش خواسته که اونو فراموش نکنه و بخواد برگرده قلندر میره تو اتاق آسیه که اونجا هم نامه پیدا میکنه. قلندر کلافه میشه و میره اتاق معتبر که با دیدن نامه و خوندن عصبی میشه و میره که تو سالن رو زمین بخوابه بلا میگه چرا اینجا باباجون؟ قلندر میگه اینجا راحتترم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا