خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی رامو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال می‌توان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.

قسمت ۴۰ سریال ترکی رامو

قسمت ۴۰ سریال ترکی رامو

سیبل از رامو میپرسه این چه کاری بود که کردی؟ به جهانگیر خبر داده بود بیاد اینجا الان میرسن و ازش میخواد از اونجا بره رامو میگه بیا باهم بریم اونا بهت رحم نمیکنن! سیبل میگه تو برو من یه چیزی بهشون میگم رامو نمیره که سیبل اسلحه میزاره رو سر خودش و ازش میخواد تا از اونجا بره رامو ناچارا با یاقوز میره. و سیبل پارچه ای تو دهنش میکنه و جوری که کتفش خراش برداره به خودش شلیک میکنه. جهانگیر و دار و دسته اش که تازه به اونجا رسیدن با شنیدن تیراندازی به داخل میرن. جهانگیر بالاسر پسرش میره و جا میخوره و میبینه اون مرده سپس به دوعان میگه ببین دختره زنده ست یا نه او میگه زنده ست که جهانگیر میگه سریعا ببرش بیمارستان. جهانگیر بالاسر تانر گریه میکنه و خودش. سرزنش میکنه که نتونسته ازش محافظت کنه. فردای آن روز وقتی به خانه میرن آیسل مادر تانر از جهانگیر میپرسه پسرم کو؟ کجاست؟ جهانگیر میگه نتونستم بیارمش آیسل میگه چرا نتونستی بیاریش؟ مگه چیشده؟ و نمیخواد باور کنه که پسرش مرده. آیسل با دیدن سیبل که بیهوش تو بغل دوعان بود میگه چرا باید این دختر نحس زنده باشه پسر من بمیره هان؟

جهانگیر سعی میکنه آرومش کنه. رامو پیش یاقوزه که بهش میگه چرا باید سیبل اسلحه بزاره رو سر خودش؟ یاقوز میگه کار هوشمندانه ای بود چون هیچ جوره امکان نداشت تو از اونجا بری! همان موقع جهانگیر به یاقوز زنگ میزنه و فقط میگه بیا. یاقوز به رامو میگه نترس فقط گفت بیا رامو میگه از حال سیبل هم باخبرشو. سیبل کابوس صحنه کشته شدن تانرو تو خواب میبینه که از خواب میپره جهانگیرو اونجا میبینه و ازش میپرسه تانر چیشد؟ جهانگیر میگه مرده و ادامه میده تعریف کن سیبل نقش بازی میکنه که خیلی ترسیده و با ترس و میگه که دونفر اومدن تو ماسک داشتن ندیدم صورتشونو و به تانر حمله کردن جهانگیر میگه پس همه چیز خوب بوده یهویی اینجوری شد شاید او جاسوس بین ما تویی! سیبل میترسه و میگه من؟ واسه چی؟ جهانگیر میگه من الان به همه شک دارم و میره. یاقوز پیش جهانگیر رفته که بهش میگه اعضاء کمیسیونو جمع کن. یاقوز یواشکی میره پیش سیبل و باهم حرف میزنن. سیبل با گ.شی یاقوز با رامو حرف میزنه و او بهش میگه باید چیکار کنه. رامو چندتا از شمش های طلارو تو خونه برده و رو میز میزاره که بقیه با خوشحالی درحال حساب کتاب کردنن تا بفهمن ارزششون چقدره.

سر مراسم خاکسپاری تانر فرمانده از دور جهانگیرو میبینه، او وقتی در حال خاک ریختن روی جنازه بود یهو میبینه یه شمش طلا از زیر خاک اومد بیرون و جا میخوره و پنهونش میکنه تا نظر فرمانده جلب نشه. تو جلسه رامو هم هست که جهانگیر بهشون میگه الان قاتل پسرم داره منو میبینه و میگه به زودی پیداش میکنم و میدونم چه بلایی سرش بیارم! خبر مرگ تانر تو اخبار هم پخش شده که خانواده رامو دارن میبینن. حسن وقتی با رامو تنها میشه میگه تو این کار که دست نداشتی نه داداش؟ رامو تایید میکنه که حسن استرس میگیره و میگه حالا باید چیکار کنیم!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی رامو + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا