خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تازه عروس

قلندر و باران کامیلیارو به عمارت برمیگردانند. کامیل با دیدن کامیلیا میگه همش به این فکر میکردم که کامیلیا این کارو اصلا نمیتونه بکنه الان باورم نمیشه! جمیل میاد و به قلندر میگه آقا پدرتون گم شده اصلا تو عمارت نیست قلندر سریعا زنگ میزنه به کلانتری و گزارش گم شدن پدرشو میده. سپس صدای طبل تو عمارت میپیچه و همه جا میخورند و میگن صدای طبل میاد! واسه چی؟ آسیه میگه بهتر بگیم واسه کی؟ سپس همگی به اتاق عدلیه میرن و منتظرن تا برای کامیلیا حکم ببرند. جمیل میره و کامیلیا را وارد سالن میکنه. بلا وکیل مادرش شده و ازش دفاع میکنه از طرفی هازار دادستان شده و کامیلیا را مجرم میخواند تا مجازات بشه بلا لحظه آخر میگه مامانم دیوونه ست و بهش یه برگه میده که قلندر میگه واقعا کارت قرمز داره! سپس بلا میگه پس نمیشه واسش حکمی داد! قلندر میگه من که قرار نیست حکم بدم اونو خدا تصمیم میگیره که بره بهشت یا جهنم بلا میپرسه یعنی چی؟ قلندر به جمیل میگه واسش شمشیرشو بیاره همگی منتظرن تا با شمشیر سر کامیلیا را بزند که با پایین اومدن شمشیر یهو از خواب میپره و شروع میکنه به داد زدن و میگه منو نجات بده کامیل اینا میخوان منو بکشن! کامیل میگه من نمیتونم کاری کنم همسرم کامیلیا میگه میفهمی چی میگم بحث کشتن و قتله!؟ مامورهای دولت پدر قلندر را پیدا کردن که مسلم با دیدنش در آغوشش میگیره که پدرش میگه این کارها چیه دیگه؟ واسه چی من اینجام؟ چه اتفاقی افتاده؟ قلندر میگه در نبودتون که اتفاقات زیادی افتاده پدرش میگه خوب به من چه؟ من میخوام برم ییلاق کلی کار دارم! قلندر میگه حالا بیا بریم باباجون بعدش میری ییلاق و باهم دیگه میرن داخل عمارت.

بلا تو اتاقش نشسته و به بیرون نگاه میکنه از پنجره که هازار بهش میگه چیشده عزیزم؟ بلا میگه قراره چه بلایی سر مامانم بیاد؟ چه مجازاتیش میکنن؟ هازار میگه هیچی عزیزم تهش زندانمیوفته بلا تعجب میکنه و میگه چی؟ اینجا زندانم دارین؟ این چه وضعشه دیگه! هازار میخنده و میگه شوخی کردم پاشو با زنجیر بستن که دوباره با سکه ها نخواد فرار کنه! قلندر پلیس را خبر کرده تا به انبار بره سپس سکه ها را بهش نشون میده و میگه اینم ۹۹۹۸تا سکه ست، عایشه از راه میرسه و میگه نه سپس دوتا سکه میندازه و میگه شد فیکس ۱۰ هزارتا سکه و میره. پلیس به قلندر میگه خوب میخواین چیکار کنین؟ از کجا پیدا کردین؟ قلندر میگه تو زمین چکوروام پیدا شده ولی خیالتون تخت چون هرچی گشتم دیگه چیزی نبوده همش همین بوده سپس پلیس میگه خوب الان چرا میدین به من؟ قلندر میگه شما مامور دولتین خواستم به شما تحویل بدم و شما برین به هرجا که باید بدین تحویل بدین. پلیس میگه این کارو هرکسی نمیکنه همه برمیدارن میرن خارج از کشور پولدار بشن خان میگه بالاخره الکی نیست که هرکسی بتونه قلندر خان بزرگ بشه قلندر خوشش میاد و میخنده. قلندر به اتاق کامیلیا میره که میبینه کامیل در حال بریدن زنجیره قلندر جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ سپس بعد از کلی بحث کردن قلندر میگه سه راه بیشتر نداری واسه خلاصی از این زنجیرها! اولیش اینه که خودتو وقف پدرم میکنی همه کارهاشو باید انجام بدی کامیلیا میگه نه این نمیشه اون مرتیکه خیلی هیزه! قلندر میگه مورد بعدی اینه که تازه عروس بشی کامیلیا میگه چی؟ قلندر میگه تازه عروس باید به همه اهل عمارت خدمت کنی! کامیلیا میگه نه هیچ کدومشون اما کامیل میگه بهتره که با تازه عروس کنار بیای عزیزم اما کامیلیا میگه زن هات منو درسته قورت میدن آقا قلندر خان!

آسیه به اتاق بلا و هازار میاد و از بلا میخواد تا بره که با هازار تنهایی حرف بزنه. سپس بهش میگه که ببین پسرم از همین الان به بعد نباید خان را داداش خودت بدونی! هازار میگه چی میگی مامان؟ یعنی چی؟ آسیه میگه ببین پسرم دارم درباره تاج و تخت باهات حرف میزنم اینجوری اگه خان را نادیده بگیری تو خان میشی تو جانشین قلندر خان میشی! اما هازار میگه ببخشید مامان اما من با برادر خودم هیچوقت همچین کاری نمیکنم! خود بابا تصمیم میگیره که کی به درد تاج و تخت میخوره و از اونجا میره. معتبر خان را به اتاقش صدا میزنه و بهش میگه که باید از این به بعد هازار را کلا فراموش کنی! هازار میگه اما دلیلش چیه مامان؟ معتبر میگه جانشینی پسرم بیشتر از هرکسی تو لایقشی وقتی هازار تو استانبول داشت خوش میگذروند، وقتی گوکان اینجا داشت بازی میکرد تو داشتی تو شرکت کار میکردی واسه اینکه به اینجا برسیم تلاش کردی پس حق توعه! خان میگه اما مامان من هیچ وقت همچین کاری نمیکنم! اگه بابا صلاح میدونه که من به درد خان نمیخورم پس حتما همونجوریه! من نمیتونم همچین کاری کنم ببخشید مامان و از اونجا میره. عایشه با آفت صحبت میکنه و نقشه میکشه که وقتی گوکان اومد چیکار کنه تا بتونه ملکه این عمارت بشه. زن های قلندر به آشپزخانه میرن، آسیه به نازگل میگه که نون ذرتی میخواد درست کنه اما ترکمن از راه میرسه و میگه چه خبرتونه اینجارو گذاشتین رو سرتون! ترکمن از عروس ها دفاع میکنه و میگه شما نباید الان اصلا کارکنید کارگرها خودشون میرسن بهش سه تا زن قلندر روبروی ترکمن می ایستند و با او دعوا میکنن که ترکمن میگه چتونه میخواین به من حمله کنید؟ معتبر میگه نه هدفمون یکیه الان ولی به هم ربطی نداریم سپس هرکدامشان یه طرف میرن میشینن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا