خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی تازه عروس
قلندر و کامیل با خان و هازار در حال خوردن چای تو آلاچیق هستن که ترکمن میره پیششون و میگه داداش شورش شده کارگرها قیام کردن! قلندر فکر میکنه کارگرهای سر زمینو میگه و میخواد بره اونجا که ترکمن میگه کارگرهای عمارتو میگم زن ها دعوا میکردن که خواستم جداشون کنم یهو به من حمله کردن! قلندر میگه یعنی با من مشکل ندارن؟ ترکمن میگه نه که قلندر خیالش راحت میشه و میگه بزار واسه فردا صبح بهتره و میرن برای نماز که ترکمن با درماندگی میشینه. بلا و نازگل و آفت تو آشپزخانه هستن که میبینن همه جا سکوته نازگل میگه این سکوت خیلی ترسناکه آفت میگه آره این آرامش قبل طوفانه! نازگل میگه آره دیگه وقتی مادرهامون سر خانم دربار شدن باهم تو جنگن معلوم نیست چی بشه بلا میپرسه مگه خانم دربار شدن چیه؟ چه نفعی داره؟ نازگل میگه یعنی کسی که بعد از آقا حرفش برو داره یعنی مهمترین فرد تو عمارت بعد از آقا! آفت میگه سمت شماها بهش میگین شاه و ملکه نازگل میگه چیشده واست جذاب شده؟ نکنه بهش چشم داری؟ آفت و نازگل به بلا چپ چپ نگاه میکنن که بلا میگه نه بابا من اصلا از این چیزا خوشم نمیاد. فردا صبح بلا و هازار به دکتر میرن واسه معاینه. دکتر به هازار میگه خوشبختانه درمانت جواب داده و هیچ مشکلی برای بچه دار شدن نداری اونا حسابی خوشحال میشن. سپس برای معاینه بلا میرن دکتر بهش میگه متاسفانه هنوز پیشرفت چندانی دیده نمیشه بلا ناراحت میشه و میگه آخه واسه چی؟ دکتر میگه باید داروهارو ادامه بدین و نمونه برداری هم بشه تا دو روز دیگه جوابش میاد. نازگل و آفت از بلا میپرسن که دکتر چی گفت؟ بلا همه چیزو میگه که اونا میگن خداروشکر هازار خان مشکلی نداره تو هم نگران نباش هرچی باشه وقتی قابله گفته اوکی میشه یعنی میشه سپس ازش میخوان تا دوباره اونجا برن که بلا مخالفت میکنه.
گورکان به آفت زنگ میزنه و بعد از کمی صحبت کردن بهش خبر میده که میخوان بفرستنش جنگ تا بقیه خدمتشو اونجا باشه آفت بهم میریزه و گریه میکنه بلا و نارگل سعی میکنن اونو دلداری بدن و آرومش کنن. آنها پیش قلندر خان میرن و به او و عایشه این خبرو میدن عایشه گریه میکنه و قلندر میگه باید بهش افتخار کنیم اون پسریه که از پس خودش برمیاد نگران نباشین. بعد از رفتنشان قلندر به کامیلیا میگه که تصمیمتو نگرفتیا! چی شد؟ پرستار بابام میشی یا تازه عروس؟ کامیلیا میگه هیچ کدوم! اما وقتی میبینه قلندر میخواد زنگ بزنه به پلیس میگه باشه تازه عروس میشم قلندر میگه به مدت ۱۰ روز اما کامیلیا میگه ۱ روز آنها باهم کل کل میکنن و سر ۴ روز با هم توافق میکنن. زن های قلندر تو آشپزخانه به واسطه بلا حرفاشونو بهم میزنن و باهم بحث میکنن بلا کلافه میشه و داد میزنه وقتی میبینه اونا بد بهش نگاه میکنن سریعا از اونجا میره. ترکمن بعد از چند دقیقه به اونجا میاد و میگه میخوام تازه عروسی بهتون معرفی کنم آنها جا میخورن و فکر میکنن که قلندر خان نفر چهارمو آورده ولی وقتی کامیلیا را میبینن از ته دل میخندن. عایشه به طرفش میره و میگه تو که مخالف بودی رفتی چهارمی شدی؟ او میخواد به طرفش حمله کنه که ترکمن میگه صبر کن! کامیلیا به دستور قلندرخان به خاطر دزدی سکه ها به مدت ۴ روز تازه عروس این عمارت شده. زن های قلندر خوشحال میشن و آسیه میگه یعنی الان میتونیم بلاهایی که سر بلا آوردیمو سر کامیلیا هم بیاریم؟ ترکمن تایید میکنه که آسیه خوشحال میشه کامیلیا میگه شما خیلی جدی نگیرین قلندر خان فقط شوخی کردن!
بلا و نازگل با هازار و خان نشستن که بلا میگه اینجوری نمیشه من خیلی اعصابم خورده که مامانا باهم قهرن باید یه کاری کنیم با هم آشتی کنن! نازگل تایید میکنه و میگه آره الان هرکدومشون جداگانه ازمون کار میکشن! خان به بلا میگه بهتره که خودتو دخالت ندی چون به نفعت نیست! خان چشمش به آفت میوفته و میگه چیشده؟ تو خودتی؟ کشتیات غرق شده؟ و میخندن سپس میگه آهان تو به خاطر گوکان اینجوری بهم ریخته ای؟ غصه نخور اون از پس خودش خوب بر میاد پسر زرنگیه. باران خوابیده و داره خواب میبینه که شیرین روبروش نشسته و دارن باهمدیگه صحبت میکنن که دیلان یکدفعه باران را از خواب بیدار میکنه و او حسابی عصبی میشه. کامیلا تو آشپزخانه خوابیده که زن های قلندر بالاسرش میرن و از خواب بیدارش میکنن کامیلا میگه چیه؟ چرا مثل نگهبانان جهنم بالاسرم وایسادین؟ اونا بهش میگن چون باید کار کنی کامیلا میگه چیکار؟ آسیه میگه افطار دیگه کامیلا قبول میکنه و میگه چی درست کنم؟ همه ی اونا تعداد زیادی غذا میگن تا واسشون درست کنه….