خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۴۳ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۴۳ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال

عمر و اوزان به دیدن تورمیس می روند و در مورد این که منبع خبری موثقش می تواند خیلی هن موثق نباشد و به او کلک بزند صحبت می کنند و از او می خواهند بیشتر مواظب باشد.
وقتی اسکندر با ناامیدی به چلبی می گوید که نقشه اش به درد نخورده، چلبی می گوید: «دیگه قرار نیست ما کاری کنیم. اگه ما بسوزیم کنعان هم میسوزه. اگه رویا بدونه که کنعان تو این کار هم دست ما بوده، به نظرت انقدر راحت موضوع رو کنکاش میکنه؟ » اسکندر می گوید: «اما عمو کنعان که از اتیش سوزی خبر نداشت. » چلبی لبخند میزند و می گوید: «اینو جز منو تو کسی نمیدونه درسته؟ » اوزان پیش یکی از دوستان باستان شناس قدیمی اش می شود و سکه ای که جزو آثار تاریخی است را مقابل او می گذارد تا قدمت و ارزش آن را بداند. مرد جوان با این که میداند ته این کار دردسر است اما قبول می کند. تورمیس خیلی فوری با کنعان قرار می گذارد و با نگرانی می گوید: «چلبی فهمیده که بهش خیانت میکردی. باید قایم شی کنعان. » کنعان هم نگران می شود و می گوید: «باشه اما قبلش باید با دخترم خداحافظی کنم تورمیس. اون همه دار و ندار منه. » تورمیس هم قبول می کند.

جمره به چلبی زنگ میزند تا یادآوری کند که فردا باید گونش را به شهربازی بیاورد. چلبی می گوید: «گونش مریض شده. همونطور که بهت گفته بودم بچه ست معلوم نیست چی میشه جمره! » و بعد از این تلفن از عدنان در مورد مسئله اوزان می پرسد. عدنان می گوید: «نزول خوری که بهش بدهکاره راحت میشه باهاش کنار اومد. حلش کردم! » از طرفی نزول خوری که اوزان از او پول گرفته به در خانه ی اوزان و مادرش می رود. وقتی سرین خانم در را باز می کند، نزول خورد به صورت تهدیدوار به او می گوید که باید پولش را پس بدهند. جمره از دور رفتار آنها با سرین را می بیند و جلو می رود تا آنها را از خانه ی سرین دور کند و موفق هم می شود.
رویا هم قصد دارد کمی عمر را با سبک زندگی خودش آشنا کند. او عمر را به یک کلاب با کلاس و شلوغ میبرد. بعد هم دور از چشم او، اسمش را می دهد تا روی سن برود. وقتی اسم عمر را برای خواندن ترانه ای می گویند، عمر جا می خورد و نگاهی به رویا که خنده اش گرفته می اندازد و می گوید: «من صدام افتضاحه رویا! » و با اصرار مردم مجبور می شود روی سن برود. اما وقتی می بیند تمام آهنگ ها خارجی هستند، نمیداند باید چه کند. تا این که مقابل میکروفن می ایستد و با کمی دلهره و شوخی و خنده با مردم صحبت می کند و از انها می خواهد همراهی اش کنند و عشقش را هم به رویا ابراز می کند. او یک آهنگ زیبا و قدیمی ترکی می خواند که همه با او همراهی می کنند. رویا هم چشم از او برنمیدارد و بغض می کند.

سرین و جمره به داخل خانه برمیگردند. سرین با عصبانیت می گوید: «من این خونه رو به کسی نمیدم. به هیچکس. » بعد آرام می شود و با بغض می گوید: «شاید فکر کنی به خاطر این خونه میگم. ولی واسم مهم نیست. تنها چیزی که از پسر بزرگترم که وقتی بچه بود برام مونده همین خونه ست… » و گریه اش شدت می گیرد و می گوید: «دردش هنوز مثل این که دیروز اتفاق افتاده باشه تو سینمه اما شرمم میشه بگم که چهره و صداشو دارم فراموش میکنم. » جمره هم پای به پای او اشک می ریزد که اوزان خودش را می رساند، سرین با عصبانیت به سمت او می رود و می گوید: «تو پول نزول خوردی؟ اوزان اگه خونه رو از چنگمون دربیارن تقصیر توئه. اگه حقوق بازنشستگی بابات نبود آواره کوچه و خیابون میشدیم. بهم بگو ببینم تا حالا چیزی به این خونه اضافه کردی؟ جز دردسر چی داشتی؟ » اوزان که خیلی ناراحت شده و دلش شکسته، با بغض خانه را ترک می کند. جمره هم دنبالش می رود. اوزان با ناراحتی به جمره می گوید که حق با مادرش است و ناامیدانه با او درد دل می کند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا