ُ خلاصه داستان قسمت ۴۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

سلیم به خانه کومرو که خودشو ازگی معرفی کرده میره و بهش یه جعبه هدیه میده کومرو تشکر میکنه که با باز کردنش میبینه چشم نظره سلیم بهش میگه واست شانس میاره ازگی تشکر میکنه که یکدفعه صدای جانر از پشت در میاد که کومرو را صدا میزنه تا درو باز کنه سلیم میگه این کیه دیگه؟ چرا میگه کومرو؟ ازگی میگه نمیدونم بزار برم ببینم کیه! ازگی در را باز میکنه که جانر بدون اعتنا کردن بهش سریع میره داخل و کارتون را روی زمین میزاره سپس با سلیم روبرو میشه که از کومرو میپرسه این کیه؟ کومرو میگه سلیم دوستم جانر جا میخوره و میگه آهان سلیم میپرسه شما؟ جانر میگه من داداش ازگی سپس با همدیگه دست میدن و آشنا میشن سپس جانر با کومرو به اتاق میرن و کومرو باهاش دعوا میکنه که الان باعث شدی یه دروغ دیگه بهش بگم جانر میپرسه یعنی شک کرده؟ کومرو میگه نه فکر نکنم ولی باید خیلی حواسمونو جمع کنیم دیگه. ییلدیز و اسما نشستن و متوجه میشن که زینب به خانه برگشته اونا خودشونو متعجب نشون میدن و میگن چیشد پس؟ چرا برگشتی؟ زینب میگه باورم نمیشه به خاطر خطر امنیتی پروازم کنسل شد اسما میگه ببین همه ی اینا یه نشونه هستش که باید بمونی ییلدیز و اسما خوشحال میشن. همان موقع یکدفعه نیروهای پلیس به اونجا میان و همه ی اونارو با خودشون میبرن کلانتری. امیر و سادایی از دور میبینن و میگن حالا باید چیکار کنیم؟ سپس تصمیم میگیرن برن پیش انگین و با اون درمیون بزارن. هاندان تو خونه به انگین میگه پس چرا زنت نیومد؟ انگین میگه تو چیکار به زن من داری؟ سپس باهاش کل کل میکنه که هاندان میگه من اصلا میرم بخوابم. بعد از رفتنش امیر و جانر میان و ماجرارو به انگین میگن و باهمدیگه به کلانتری میرن.

تو اتاق بازجویی ازشون بازجویی میکنن که ییلدیز میگه من اصلا نمیدونم بمب چه شکلی هست! اسما میگه من فقط برای اینکه دخترم برگرده این کارو کردم و به دروغ گفتم که بمب گذاری شده به خدا هیچ قصدی نداشتم و نمیدونستم انقدر جدی میشه! پلیس شیشه ای را که از تو خانه ییلدیز پیدا کردن رو میز میزاره و میگه این چیه؟ بمب خانگی درست میکنین؟ ییلدیز میگه نه به خدا این تکلیف مدرسه پسرمه که اگه دنیا تو یه شیشه بود چجوری میشد میتونین زنگ بزنین از مدرسه بپرسین به خدا تکلیف بچمه! سپس ازشون میخواد تا بزاره بره پیش بچه هاش چون خیلی کوچیکن. انگین با امیر و سادایی میرن پیش رئیس پلیس و میپرسن ماجرا چیه رئیس پلیس بهشون میگه که گزارش بمب گذاری دادن به فرودگاه اونا مخالفت میکنن و میگه اصلا این امکان نداره پلیس صدای ضبط شده اسما را پخش میکنه که اونا شوکه میشن. رییس پلیس میگه زن شما هم بین خانم ها هستن انگین میگه زن من؟ رئیس پلیس میگه بله مگه دیروز ازدواج نکردین؟ انگین میپرسه شما از کجا میدونین؟ و اونجا متوجه میشه که عقد واقعی بوده و حسابی شوکه میشه. آنها وقتی بیرون میان انگین ماجرای عقد واقعیو به بقیه میگه که زینب با تعجب به ییلدیز نگاه میکنه او میگه من اصلا خبر ندارم! و به مادرش میگه اینجا چخبره؟ اسما میگه فقط من نبودم امیر و سادایی هم بهم کمک کردن زینبت عصبانیت از اونجا میره انگین میگه واقعا که چجوری واقعا این کارو کردین؟ مگه میشه؟ فردای آن روز زینب وقتی از اتاقش بیرون میاد با ییلدیز و اسما دعوا میکنه دوباره که ییلدیز میگه حالا کاری نمیتونیم بکنیم تهش طلاق میگیرن دیگه. امیر دم در ایستاده که با دیدن کومرو با ظاهر جدیدش دنبالش میره. او میبینه وارد یه گل فروشی شد ولی نمیفهم ماجرا چیه موقع رفتن از اونجا ماشین اندر را روبروی بیمارستان میبینه و دنبالش میره او متوجه میشه که وارد بهش باروری شده، سریعا به ییلدیز خبر میده ییلدیز ازش میخواد بیاد خونه.

ییلدیز میگه واسش نقشه دارم شب میری بیمارستان و جواب آزمایشو عوض میکنی و دوعان وقتی بعدا بفهمه که دروغ گفته به همون اندازه که از هلال عصبی شد از اندر هم عصبی میشه! زینب پیش انگین میره و ازش عذرخواهی میکنه و میگه واقعا نمیدونم چجوری باید تو چشمات نگاه کنم من اصلا نمیخوام الان برم خونه میرم هتل نمیخوام ببینن که زود برگشتم و ناراحتیم تموم شده انگین میگه چرا هتل؟ بیا اینجا این همه اتاق خالی داریم، زینب میگه درسته که بیام اینجا؟ انگین میگه چرا مشکل داشته باشه؟ هم از شر هاندان منو خلاص میکنی هم اینکه همه فکر میکنن ما زن و شوهریم مشکلی نیست! زینب میخنده و میگه واقعا هم هستیم سپس قبول میکنه. فردای آن روز جواب آزمایش برای اندر میره و میبینه که تو جواب آزمایش زده بارداره او تعجب میکنه و به آزمایشگاه زنگ میزنه و مطمئن میشه که بارداره و اشتباه نشده. او با خوشحالی میره پیش دوعان و خبر بارداریشو میده دوعان شوکه میشه. صاحب گل فروشی میره پیش ازگی و میگه چرا اصلا فروش نداشتی؟ این اصلا غیر قابل باوره! و بهش میگه باید فروش داشته باشی وگرنه میفهمم به درد این کار نمیخوری! ازگی میپرسه مثلا چقدر باید بفروشم؟ او بهش میگه مثلا همه اون ارکیده هارو بفروشی خیلی خوب میشه او قبول میکنه و بعد از رفتنش تمام ارکیده هارو با پیک میفرسته خونه خودشون و میگه به کومرو ییلدریم تحویل بدین. اندر برای سونوگرافی به بیمارستان میره ولی دکتر بهش میگه اصلا بچه دار نشدهاندر میگه جواب آزمایشارو دستکاری کردن و ازش میخواد فیلم های دوربین مدار بسته را ببینه و به اتاق دوربین میره که مامور اونجا میگه دیشب ساعتی دوربین بخش آزمایشگاه قطع شده بوده او دوربین جلوی در ورودی را میخواد ببینه که با دیدن امیر حدسش به یقین تبدیل میشه و به دوعان زنگ میزنه به اونجا بیاد. بعد از اومدن دوعان ماجرارو واسش با فیلم تعریف میکنه دوعان کلافه میشه و میگه واقعا دیگه دارم خسته میشم! اندر ازش میخواد با ییلدیز صحبت کنه و پاشو از زندگی ما بکشه بیرون…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا