خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی رامو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال می‌توان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.

قسمت ۴۴ سریال ترکی رامو

قسمت ۴۴ سریال ترکی رامو

اون پسر بچه تو خیابان کناری میره پیش رئیسش و میگه داداش من دیگه نمیتونم این کارو بکنم آخریش بود اما او سیلی بهش میزنه و میگه مگه دست توعه؟ سپس ازش میخواد برگرده سرکارش. رامو به بالا پشت بوم یه برج پیش جهانگیر میره. جهانگیر ازش میپرسه از ارتفاع میترسی؟ او میگه نمیدونم تا حالا انقدر بالا نیومدم جهانگیر میگه من میترسم ولی وقتی پایینو میبینم نه. آنها درباره نجات جون دوعو حرف میزنن که جهانگیر میگه اون فقط یه دستیار نیست اون امانتی دوست صمیمی منه کوکسال! میشناسیش که بالاخره ۳ سال هم بندی بودین رامو میگه آره خدابیامرز زیاد ازم خوشش نمیومد خیلی اذیتم کرد! سپس جهانگیر بهش میگه که میخوام یه ماموریت بدم بهت و بری پیش کورشاد با اون انجامش بدی! رامو به خاطر میاره که کوکسال بهش گفته بود که اگه فرستادن پیش کورشاد یعنی بهت شک کرده و کورشاد انقدر سختگیره که کشته میشی رامو بهش میگه خوب قبول نمیکنم که کوکسال میگه اونجوری میفهمه درست بهت شک کرده و خودش میکشتت! رامو با یادآوری این حرف کوکسال ناچارا قبول میکنه که جهانگیر بهش میگه دوعو هم بهت کمک میکنه. پسری که کیف عفت را دزدیده بود کیف را پشت در خانه برده که همان موقع صبوش در را باز میکنه و میگه تو چیکار داری میکنی پسرم؟

با کی کار داری؟ نریمان و عفت به اونجا میان که با دیدنش میشناسنش و ازش میپرسن که چیکار داره؟ او میگه ببخشید من کاری نمیتونستم بکنم جز انجام دادن اون کار الانم با قبضی که تو کیف بود اومدم اینجا گفتم شاید وسایل تو کیفو لازم دارین منو ببخشین عفت تو کیف کمی پول میبینه که اون پسر میگه اون پولیم که تو کیف گذاشتم از کارکرد خودمه منو حلال کنین عفت پولو بهش برمیگردونه و بهش میگه برو اسکله ای که این پایینه اونا کمک میکنن منم الان بهشون زنگ میزنم خبر میدم که میری. سیبل با نهیر به رستوران رفتن که درباره مرگ تانر حرف میزنن سیبل میخواد بره سرویس که رامو جلوشو میگیره و میگه باید به من توضیح بدی! سیبل میگه برو الان مارو باهم ببینن واسم بد میشه! رامو میگه باید بگی  ماجرا چیه! آنها باهم حرف میزنن اما سیبل چیزی نمیگه که نهیر اونارو از دور میبینه و جا میخوره سپس به سیبل میگه بابام گفت بریم خونه کار داره. وقتی به خانه میرن وکیل تانر بهشون میگه که تمام دارایی پسرتون حدود ۱۰ میلیارد لیر به سیبل خانم میرسه همگی تعجب کردن و مادر تانر عصبی میشه.

رامو به اسکله میره که اون پسر بچه با دوستاش به اونجا رفتن و میگن که بهشون کمک کنن. رامو ازش میخواد آدرس اون رئیسشونو بده. سپس به اونجا میرن و شروع میکنن به کتک کاری کردن و همشونو میزنن. سپس بهشون میگن که از این به بعد این بچه ها داداشای ما هستن و تحت حمایت منن اگه یه مو از سرشون کم بشه من میدونم با شماها و ازشون میخواد تا از اون شهر کلا برن! رامو به اون پسر و دوستاش میگه خیالشون راحت باشه هرچی شد به اونا خبر بدن. سپس رامو به حسن و بقیه میگه باید بریم یه ماموریت غیرممکنه ممکن کنیم سپس از اونجا میرن. دوعو پیش سیبل میره و با تهدید میگه برای این ده میلیارد لیر من حدود ۱۰۰ نفرو کشتم برای آقا جهانگیر این رقم واست خیلی زیاده! و بهش میفهمونه که باید از این ارث کناره گیری کنه تا به جهانگیر برسه سیبل میگه خودم منظورتو فهمیدم و از اونجا میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی رامو + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا