خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی تازه عروس

بلا تو پارک نشسته و به خاطر چیزهایی که دکتر گفته گریه میکنه، هازار اونو دلداری میده و میگه این چیزی نیست که درمان نداشته باشه فهمیدی؟ بلا میگه من اون درمانو انجام نمیدم هازار میگه چرا جنبه بدشو میبینی شاید واقعا خوب بشی! اصلا نباید از پا دربیایم باید بجنگیم واسش بلا قبول میکنه. آنها باهم میرن عمارت و به قلندر و آسیه و شیرین موضوعو میگن سپس هازار میگه ولی درمان داره البته اگه بلا قبول کنه قلندر بهش میگه چرا قبول نمیکنی دخترم؟ بلا میگه من بیشتر از هرچیزی دوست دارم بچه هازار و نوه شمارو به دنیا بیارم اما اگه این عملو انجام بدم احتمال داره دیگه اصلا نتونم بچه به دنیا بیارم ولی اگه عمل نکنم گفتن ریسکش بالاست احتمال داره تبدیل به غده بدخیم بشه و دیگه نتونم بچه دار بشم آسیه میگه راست میگه نباید زود تسلیم بشی بالاخره در هرصورت بچه دار نمیشی دیگه بلا با گریه میره تو اتاقش شیرین میگه تو اصلا قلب نداری؟ قبلا یه ذره داشتی! هازار میگه نه شیرین کلا مامان به این چیزا اعتقاد نداره و میخواد بره پیش بلا که آسیه دستشو میگیره و میگه تو بیا با من باهات کار دارم. هازار تو اتاق به آسیه میگه باز چیشده مامان؟ میدونم میخوای چی بگی من بلارو ول نمیکنم آسیه میگه باشه ولش نکن ولی خوب، هازار حرفشو قطع میکنه و میگه چی؟ میخوای هوو بیارم سرش؟ آسیه تایید میگنه و میگه آره دیگه خودم یه خودشو پیدا میکنم واست هازار میگه نمیخوام دلتو بشکونم ولی ببین چی میگم مامان من زنمو دوست دارم نه ولش میکنم نه هوو میارم سرش فهمیدی؟ و از اونجا میره. قلندر با دیدنش بهش میگه کنارش بشینه تا حرف بزنه باهاش. سپس دستشو میگیره و میگه همینجوری مه دستتو گرفتم دست زنتو میگیری و ولش نمیکنی اگه ولش کنی منم دستتو ول میکنم به هوو اینا هم اصلا نباید فکر کنی! بلا ارزشش از همه ی زن های اینجا بالاتره.

بعد از رفتن هازار قلندر با شیرین حرف میزنه تا خوانندگی فراموش کنه اما شیرین میگه من تصمیممو گرفتم بابا مگه چه اشکالی داره آدم بره دنبال رویاهاش؟ قلندر میگه مگه من چه گناهی کردم که نمیخوام بچه ام خواننده بشه؟ شیرین میگه این مشکل خودته باباجون و از اونجا میره. نازگل و خان با بچه هاشون رفتن فروشگاه تا برای عید خرید کنن اونجا نازگل به خان میگه چرا انقدر کله ات تو گوشیه؟ با کی چت میکنی؟ خان میگه هیچکی عکس گذاشته بودم دارن همینجوری لایک میکنن نارگل وقتی میفهمه این ماجرارو با عصبانیت با بچه هاش از اونجا میره ومیگه تو بشین لایکاتو بشمار ببین زن های اینترنت کدومشون پسندیدنت و میره. آنها وقتی به عمارت میرسن قلندر از خان میپرسه که چیکار کردی باز؟ سپس بهش میگه که بره واسه عذرخواهی اما خان میگه همیشه من دارم میرم سمتش اینبار خودش بیاد! قلندر میگه امیدمون به نازگله آفت که رو هواست بلا هم که مشخص نیست چی میشه ادامه نسلمون به نازگل نگاه میکنه خان به خاطر پدرش میره تا دلشو بدست بیاره اما هرکاری میکنن جواب نمیده. مسلم و ترکمن باهم تصمیم گرفتن که مسلم خودشو به جای یه زن بزنه و عکس بگیرن تا فیضل تو دام بیوفته و حسابشو برسه. خان هرکاری میکنه نازگل درو باز نمیکنه در آخر هازار بهش میگه برو به عمو مسلم بگو اون حتما میدونه خان وقتی به انبار میره با دیدن مسلم جا میخوره اما وقتی میفهمه خود مسلمه میخنده و میگه به خدا منم باورم شد گفتم این زن کیه اینجا دیگه سپس با ترکمن تلاش میکنن تا عکساشو بگیره که برن سراغ نازگل. عایشه حسابی گرمشه و وقتی میفهمه هنوز اذانه ظهره و تا مغرب مونده به تراس میره تا دراز بکشه اما اصلا هیچ بادی نمیاد و اون کلافه میشه سپس آفت را صدا میزنه تا بیاد بادش بزنه از طرفی بلا هم به کمکشون میره اما جوابگوی عایشه نیست سپس یکدفعه از اونجا به سرعت میره.

کامیل و قلندر لب استخر نشستن و کامیل میگه میخوا میه سوالی بکنم ازت مرد و مردونه راستشو بگو بهم اگه بلا درمان نشه چی؟ قلندر میگه هیچی خواست خدا بوده دیگه چیکار باید بکنیم؟ کامیل میگه یعنی به هوو و اینا فکر نمیکنین؟ قلندر میگه هازار نه شبیه منه نه داداشش خان و نه گوکان وقتی عاشق یکی میشه تا آخر همونه! خیالت راحت همچین چیزی نمیشه اصلا همان موقع عایشه با داد به اونجا میاد و خودشو تو استخر میندازه. سپس قلندر هم تو آب میره آفت و بلا و آییه و معتبر از سر و صدا به اونجا میان که ببینن چیشده و وقتی متوجه میشن آسیه هم تو آب میپره اما معتبر نه. همگی سر میز افزار نشستن که بلا به قلندر میگه باباجون من شکایت دارم از دست یکی آسیه به خودش میگیره که بلا میگه نه از شما نیست از نازگله! باهامون قهر کرده! نارگل میگه نه از همه و با خان قهرم، قلندر به خان میگه هنوز دلشو بدست نیاوردی؟ سپس کامیلیا میگه قلندر خان مگه نگفتین نباید تو ماه رمضان کسی باهم قهر باشه؟ چرا زن هاتون باهم قهرن؟ قلندر جا میخوره و دلیلشو میپرسه که اونا به خودشون میان و میگن ما اصلا چرا باهم قهریم؟ و همدیگرو میبوسند. قلندر از بسته بندی مواد غذایی برای تنگ دستان میگه که کامیلیا خوشحال میشه و میگه فکر نمیکردم همچین کارهایی کنین کامیل هم میگه یه کاری هم به من بگو. همگی میرن تو آشپزخانه و به کمک همدیگه موادغذاییو بسته بندی میکنن اونجا نازگل خان را میبخشه و باهم آشتی میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا