خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی تازه عروس

فرهاد از کنار زمین در حال رد شدنه که دیلان را میبینه در حال دویدن. ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا پشت سرتو میبینی فرار میکنی؟ چیزی شده؟ دیلان میگه نه از دست داداشم دارم فرار میکنم فرهاد دلیلشو میپرسه که دیلان میگه وقتیو نگیر الان میاد منو گیر میندازه میخوام برم پیش خواهرم، فرهاد میگه خوب بیا برسونمت دارم میرم عمارت دیلان خوشحال میشه و سوار ماشین میشه. وقتی به عمارت میرسن شیرین آنهارو باهم میبینه و جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ دیلان وقتی میبینه باران به اونجا اومد پنهان میشه و بعد از رفتن باران به عمارت به فرهاد میگه منو یه جا قایم کن تا داداشم منو ندیده سپس فرهاد دستشو میگیره و میبرتش به آخور. شیرین با دیدن اونا بهم میریزه و میخواد بره اونجا که باران همان موقع آبجی معتبر را صدا میزنه. شیرین بهش میگه باز چیشده؟ چخبره؟ سپس بعد از کمی حرف زدن شیرین بهش میگه با من بیا. باران جا میخوره و میگه واقعا؟ نکنه خواب دارم میبینم سپس باهاش به طرف آخور میره. اونجا فرهاد با دیدن باران باهاش دعوا میکنه و چنگک علوفه را برمیداره تا بهش حمله کنه که شیرین جلوی باران میره و نمیزاره بهش آسیبی بزنه فرهاد بهش میگه داری ازش جلوی من محافظت میکنی؟ شیرین تایید میکنه که فرهاد با عصبانیت و ناراحتی از اونجا میره. شیرین به باران میگه عشق ما نشدنیه و میره باران با خودش میگه عشق خودش و فرهادو میگفت نه مارو و میره. عایشه با قمه به طرف معتبر و دیلان میره و به معتبر میگه بگو ببینم از اون دعاها واسه منم نوشتی یا نه؟ واسه گوکان نوشتی یا نه؟ معتبر میگه چی داری میگی؟ اصلا نمیفهمم چی میگی عایشه با قمه تهدیدشون میکنه که باران میره تا قمه را ازش بگیره اما به طرف باران هم قمه میکشه کسی نمیتونه آرومش کنه تا اینکه بلا میاد با یه سینی باقلوا.

عایشه با دیدن سینی باقلوا کلا قمه را فراموش میکنه و با بلا میره تو آشپزخانه تا شربتشو بریزه. کامیلیا لباس های کامیل را در میاره تا ببینه از اون دعاها تو لباس هاش گذاشتن یا نه بلا به اونجا میاد که میپرسه دارین چیکار میکنین؟ کامیلیا میگه که دارم میگردم ببینم از اون دعاها تو لباس های کامیل جلسات کردن یا نه! سپس به بلا میگه تو چی؟ اون چوپان بز بهت چیزی داده. یا نه؟ بلا میگه نه چیزی نیست که کامیلیا میخواد لباسای بلا را هم در بیاره که اونو هم بگرده اما بلا از دستش فرار میکنه. قلندر با یه گروه سازهای کوبه ای در حیاط جمع شده و در حال نواختن هستن. همه دورشون جمع شدن و دست میزنن. بعد از تموم شدن کامیل پیشش میره و میگه اینجا چخبره قلندر خان؟ اینا چیه دیگه؟ قلندر میگه ما هرسال روز عید مراسم داریم کامیل تعجب میکنه و خوشش میاد قلندر بهش میگه اگه میخوای میتونی بیای تو هم تو گروه اما کامیلیا میره جلو و میگه دست از سر شوهر من بردار اون نمیاد. عمو حسن به انبار مسلم میره و میبینه که فرهاد اونجاست ازش میپرسه که چیشده که انقدر داری از درون میسوزی؟ فرهاد میگه شیرینو واسه همیشه از دست دادم عمو حسن امروز از باران جلوی من محافظت کرد و طرف اونو گرفت مسلم میگه تازه فهمیدی احمق؟ وقتی شیرینو ول کردی باید به این چیزا فکر میکردی! شیرین عکس هایش را با فرهاد نگاه میکنه و آهنگ میخونه از طرفی فرهاد هم عکس های دو نفره شان را نگاه میکنه و آهنگ میخونه. بلا و هازار آنها را میبینن و واسه ی وضعیتشون ناراحت میشن. زن های عمارت تو آشپزخانه نشستن که عایشه میاد و میگه آقا داره صحنه درست میکنه تو حیاط سپس به هووهاش میگه بیاین اون برنامه ای که قبلا میخواستیم واسه آقا انجام بدیمو الان بریم انجام بدیم خیلی خوشش میاد.

معتبر قبول نمیکنه و میگه این عایشه رو من قمه کشیده و نمیخوام باهاش کاری کنم! عایشه یه پاشو بالا میبره تا تنبیه بشه و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه که دیگه این کارو نمیکنه معتبر میبخشتش و باهمدیگه میرن تا آماده بشن. برنامه ی رمضان قلندر شروع میشه در آخر مجری میاد و میگه بریم واسه سورپرایز آخر شب یکدفعه زن های قلندر رو صحنه میرن با لباس های دانش آموزشی و نوجوانان و شروع میکنن به رقصیدن و آهنگ خوندن همگی اول تعجب میکنن ولی در آخر کم کم همه بلند میشن و همگی شروع میکنن به رقصیدن. صبح همه از صدای تبل از خواب بیدار میشن و قلندر با دیدن هازار و خان بهشون میگه که چرا وایسادین دارین نگاه میکنین؟ بیاین تمرین دیگه! همگی تو حیاط حاضر میشن و رژه میرن و تمرین میکنن وقتی به دم در میرسن گروهی درمانی به اونجا میان و میگن یه ویروس ناشناخته شیوع پیدا کرده و میپرسه شما به تازگی دام خریداری کردین؟ قلندر میگه آره خودم نه فامیلمون یه گوساله خریده اون زن میگه ویروس از همون دامداری شیوع پیدا کرده امکان داره اون گوساله هم مریض باشه و به شماها هم سرایت کرده باشه همگی جا میخورن. او بهشون میگه شما باید تا اطلاع ثانویه همینجا قرنطینه باشین ورود و خروج ممنوعه سپس در عمارت را روشون میبندن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا