خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی تازه عروس

تمام بزوک ها و دوران ها سوار کشتی خوابن. خان یکدفعه داد میزنه که خشکی میبینم بالاخره رسیدیم! همگی از خواب بیدار میشن و وقتی با چشمای خودشون میبینن از خوشحالی همدیگرو بغل میکنن و میرقصن. همشون خداروشکر میکنن که نجات پیدا کردن، قلندر میاد و میگه اول از همه باید بدونین که همه ما فراریم نباید کسی مارو بفهمه که کی هستیم دوم اینکه نباید مثل توریست ها هی عکس بگیرین و تا زمانیکه که به روستای آسیه نرسیدیم نباید به کسی چیزی بگین که هویتمون فاش نشه! در ضمن تا جایی که میتونین باید با لهجه کارادانیز حرف بزنین. کامیلیا میگه حالا شماها هیچی ولی من اصالتم لو میده! سپس معتبر میگه منم همینطور بالاخره دختر و خواهر و زن خان هستم! عایشه میگه بالاخره منم پرنسس حلب بودم! آسیه میگه نگران هیچی نباشید من یه لباسی تنتون میکنم که هیچکی بهتون شک نکنه! سپس میره و برای همه لباس رقاص محلی میاره. سپس باران با یه کامیون میاد و میگه ببینین چی آوردم قلندر با دیدن کامیون خوشحال میشه و باران میگه تو رانندگی کن شوهر خواهر. همگی پشت کامیون نشستن و به طرف روستای آسیه راهی میشن. تو مسیر آسیه بین هازار و بلا وایساده و نمیزاره بهم نزدیک بشن و باران به روشی که به ذهنش میرسه سعی میکنه به شیرین نزدیک بشه اما اون دوری میکنه. آنها به دشت میرسن که یه گروه توریست اونجان و تور لیدر آنها با دیدنشان میگه پس شما کجایین؟ بدویین توریست ها حوصله سون سر رفت شروع کنین به رقصیدن. اما چون اونا اصلا بلد نبودن رقص محلی اونجارو سعی میکنن از زیرش در برن اما هرچی میگن اونا واسشون فراهم میکنن و در آخر میگن خسته شدیم از این رقص میخوایم یه مدل دیگه برقصیم. آنها بعد از کمی بحث کردن آنها را راضی میکنن باران به قلندر میگه بیا بریم برقصیم من یادت میارم همون رقصیو بریم که تو عروسی خان رفتیم.

آنها شروع میکنن به رقصیدن و کم کن همگی وسط میان و باهم میرقصن قلندر وقتی میبینه مامور ژاندارمری از اونجا رفت میگه بسه دیگه کافیه سپس از آسیه میپرسه خونه مادرت کجاست او نشون میده و میگه پشت اون تپه ها سپس همگی به طرف آنجا می دوند. وقتی میرسن و او در را باز می کند با دیدن قلندر و آسیه و تمام اون افرادی که اومدن سریع در را میبندد. آسیه میگه حتما نشناخته و دوباره در میزنه و از مادرش میخواد تا در را باز کند. قلندر بهش میگه مارو نشناختی مادر جان؟ او بهشون میگه ای کاش نمیشناختم سپس همگی وارد خانه اش میشن. اونجا مادر آسیه باهاش دعوا میکنه که چرا بهش میگه مادر وقتی دخترشو عقد رسمی نکرده اون پسرش محسوب نمیشه! سپس باهاش دعوا میکنه و میگه با چه رویی عروستم آوردی اینجا ها؟ قلندر میگه خوب عروسمه دیگه جزء خانوادمه! مادر آسیه میگه باشه وقتی خاله رقیه اش اومد به اونم ببینم همینو میگی یا نه! ببین وقتی بفهمن به جای شیرینی خورده اش هازار با یکی دیگه ازدواج کرده چه بلایی سرت میارن! سپس تصمیم میگیرن تا زمانیکه اونجان از بلا چیزی نگن. قلندر ماجرای جنون گاویو بهشون میگه و ازش میپرسه که میتونن اونا اونجا بمونن یا نه مادر آسیه میگه یه شرط دارم قلندر میپرسه چه شرطی؟ مادر آسیه میگه شرطم اینه که دخترم آسیه را عقد رسمی کنی همگی با شنیدن این حرف شوکه میشن که قلندر میگه پاشین از اینجا بریم اما همان موقع صدای گلوله میاد و همگی خشکشون میزنه سرجاشون. عموی آسیه وارد میشه و با دیدن قلندر خوشحال میشه و میپرسه که چخبره؟ از اینورا! قلندر میترسه و میگه که برای امر خیر اومدیم تا دخترتونو خواستگاری کنیم او فکر میکنه برای زن چهارمین میخواد که عایشه غش میکنه اما قلندر میگه نه میخوام آسیه را به عقد رسمی دربیارم همگی جا میخورن و آسیه حسابی خوشحال میشه از طرفی معتبر و عایشه بهم میریزن و ناراحت میشن.

تو یه فرصت پیش اومده معتبر و عایشه به قلندر میگن این بود نقشه ات که مارو بیاری مراسم عروسیت؟ قلندر مبگه کدوم عروسی؟ من نقش بازی کردم که وقت بخرم تا یجوری از اینجا فرار کنیم آنها خوشحال میشن. مادر آسیه میاد و میگه بیاین ناهار آماده ست سر میز ناهار عموی آسیه میپرسه ماجرا چیه؟ قلندر جریان جنون گاویو میگه که الان اونایی که تو عمارت موندن معلوم نیست چی دارن میکشن چی میخورن! مسلم رو تاپ تو حیاط خوابه و داره خواب میبینه که سه تا زن داره و دارن بادش میزنن و ماساژش میدن، ترکمن با حسن کور تو فاز عشق و عاشقی رفتن و پدرش هم با میستیک و جیلان تو استخر در حال آب بازین، آفت هم کنار استخر داره استراحت میکنه اما ترکمن یکدفعه روش آب میریزه و از خواب بیدارش میکنه و میگه چند دقیقه دیگه میان دم در نوبته توعه بری غذارو بگیری بیاری مسلم میگه نه من نمیرم ترکمن میگه باید بری تا متوجه نشن قلندر و بقیه فرار کردن مسلم میگه چرا ما باید پاسوزشون میشدیم؟ بعد از کمی کل کل کردن مسلم میره درو باز میکنه که کمیسر بهش میگه خبر خوش داریم واستون نتیجه آزمایشا منفی بوده و هیچکدومتون مریض نیستین و احتیاجی به قرنطینه شدن دیگه ندارین مسلم خوشحال میشه. آنها میخوان خبر بدن که مسلم اجازه نمیده و میگه نمیخواد! الان من اینجا خان شدم ترکمن با وعده اینکه شوهرش میده طرف اون میره ولی حسن و فرهاد قبول نمیکنن و میخوان زنگ بزنن که مسلم آنها را تو سلول اتاقش میبرد. سر میز از قلندر بلارو میپرسن که کیه آنها بلارو خدمتکار و خانواده اش را هم باغبان و آشپز معرفی میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا