خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۴۹ سریال ترکی رامو
رامو که به هوش اومده با دیدن ماشین پلیسا از دور سریع به داخل میره و داداششو صدا میرنه حسن میره سراغش و باهمدیگه از در پشتی میخوان فرار کنن که کمیسر حسنو میبینه حسن درو میبنده و به رامو میگه تو برو منو دیدن تو برو اگه با این ماشین پولا مارو ببینن جفتمون تو دردسر میوفتیم تو برو تو میتونیم نو نجات بدی ولی من نمیتونم رامو سوار ماشین میشه و میره. کمیسر سعی میکنه درو باز کنه که وقتی رامو میره درو باز میکنه کمیسر با کلافگی به حسن نگاه میکنه و به مامورها میگه ببرینش. یاقوز با سیبل در حال حرف زدنه و سیبل میگه الان با یه عکس میخوای من باور کنم که بین نهیر و رامو چیزیه؟ عشق من و رامو تموم نشدنیه و هیچوقت از بین نمیره! یاقوز حرفاشو بهش میزنه و عکسو واسه سیبل میفرسته و میگه گفتم واست بفرستم شاید هر از گاهی بخوای یه نگاهی بهش بندازی و از اونجا میره.
نهیر در اتاقشو بسته و در حال جمع کردن لباس هایش هست که جهانگیر ازش میخواد درو باز کنه او اعتنایی نمیکنه و به کارش ادامه میده که جهانگیر به یکی از آدم هاش میگه درو بشکنه نهیر عصبی میشه و میگه معلوم هست دارین چیکار میکنین؟ آنها باهم دعوا میکنن و نهیر میگه تو نمیتونی برای من تعیین تکلیف کنی که با کی ازدواج کنم با کی نه! جهانگیر میگه درست همینجوریه همون اتفاقی میوفته که من میگم و از اونجا میره که نهیر با ناراحتی رو تخت میشینه و گریه میکنه، مادرش میره پیشش و آرومش میکنه. تو اداره پلیس از حسن بازجویی میکنن و بهش میگه اونی که رفت رامو بود؟ حسن هیچی نمیگه و بعد از اصرار اونا میگه ای بابا چرا همه چیزو میندازین گردن داداش من! میگم رامو اونجا نبود من تنها بودم! فرمانده ازش میپرسه پس بگو چیکار داشتی اونجا؟ همه چیزو تعریف کن! همان موقع وکیلش میاد و میگه موکلم از حق سکوتش استفاده میکنه. حسن میخوان به زندان ببرن که عفت و بچه هاش با دوعان و شاهین جلوی کلانتری رفتن. اونجا دوعان موقع خداحافظی کاغذی تو دستش میزاره. حسن یواشکی میخونه که نوشته تو اولین پمپ بنزین واسه دستشویی وایسا. حسن به بهونه دستشویی زیاد مجبورشون میکنه وایسن و به سرویس میره که اونجا رامو بغلش میکنه و ازش میخواد هرچی میدونه بگه چون تو بد مخمصه ای گیر کردن.
حسن میگه چیزی یادم نیست و هرچی اتفاق افتادو بهش میگه رامو میگه باید هرچی سریعتر این معمارو حل کنیم! آنها وقتی به خانه رامو میرن عفت مدام گریه میکنه و میگه حسنم اونجا چیکار میکنه! اون حتی نمیتونه جورابشو بشوره، هر غذاییو نمیخوره! و نگران حال حسنه که رامو بهش میگه اون جاش امنه حالش خوبه خیالت راحت. همان موقع حسن وارد یه سلول میشه که وقتی میفهمن برادر رامو هستش واسش از جاشون بلند میشن و بهش رسیدگی میکنن. رامو بهشون میگه برین شماها خونه به مامانم چیزی نگین سپس فیدان وقتی با رامو تنها میشه میگه میخوای چیکار کنی؟ او میگه کورشاد لحظه آخری یه چیزی درباره کامان گفت که رمزه و جهانگیر با اون از پا درمیاد فیدان میگه کامان چیه دیگه؟ او میگه نمیدونم ولی باید بفهمم…