خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی تازه عروس

بلا را داخل عمارت میبرن و با بردن گیاهی نزدیک بینیش او را به هوش میارن. وقتی به هوش میاد بهشون میگه آخه این چه رفتاریه؟ شوهر منو تو خونه خودش زندانیش کردین؟ یکی از اون زن ها به نام عمه ترکمن بهش میگه ببین دخترم همه ی این کارها واسه خود هازاره تا ازش محافظت بشه! بلا میگه به زور که نمیشه کسیو جایی نگه داشت! بعدشم یه چیزی هست به نام قانون چرا زنگ نمیزنین به پلیس؟ آنها میخندن و میگن ببین چی میگه! عایشه میگه اینجا از این چیزا نیست خان را بردن معلوم نیست چی میخواد بشه! با حرف زدن بلا، آسیه میگه چرا این انقدر حرف میزنه؟ همش تقصیر توعه! معلوم نیست چه بلایی سر پسرم میخواد بیاد! بلا میگه این دشمنیتون تا کی میخواد ادامه پیدا کنه؟ مگه ما جرم کردیم؟ عاشق شدیم و ازدواج کردیم مگه چیکار کردیم؟ آسیه میخواد به طرفش حمله کنه که جلوشو میگیرن بلا میگه ولش کنین بزارین هرکاری میخواد بکنه خسته شدم دیگه! آسیه از دست اونا در میره و شروع میکنه به کتک زدن بلا. بلا از دستش فرار میکنه و به طرف حیاط میره همگی دنبالشون میرن. نازگل و مادرش با آفت و عایشه میخندن و از اون صحنه لذت میبرن، شیرین سعی میکنه تا جلوی مادرش آسیه را بگیرد هازار صدای اونارو میشنوه و داد میزنه که اونجا چخبره؟ سپس به مادرش میگه اگه یه تار مو از زنم کم بشه من میدونم با شماها! آسیه میگه الان داری منو تهدید میکنی؟ هازار با عصبانیت میگه آره دارم تهدید میکنم! سپس عمه ترکمن میاد و آسیه را میگیره و میگه بس کن دیگه! شورشو درآوردی! سپس به طرف عمارت میرن که نازگل و آفت میگن بعد از چند سال میخواستیم یه فیلم ببینیما چرا سانسور میکنین؟ و میخندن. خواهر دیلان به نازگل میگه یه قهوه شیرین بریز که بخوریم و حال کنیم، آفت و عایشه بهشون میگن مردها رفتن جنگ شما دارین جشن میگیرین؟ کم مونده پاشین برقصین! خواهر دیلان میگه نگران نباشین خان حالش خوبه! آنها میگن یعنی چی؟ تو از کجا میدونی؟ او میگه همش یه نقشه ست و بهشون میگه بشینین تا تعریف کنم!

عمه ترکمن به اتاق آسیه میره و میگه تو معلوم هست داری چیکار میکنی؟ دختررو گرفته بودی زیر باد کتک! آسیه میگه میبینم از اون طرفداری میکنه که! ترکمن میگه آره میکنم بس کن دیگه یه کاریه که شده نکنه دوست داشتی دیلان عروست بسه؟ آسیه میگه دیوانه شدی؟ خدانکنه! من میخواستم از طایفه خودم واسش زن بگیرم تا تنها نباشم همدم داشته باشم. ترکمن میگه کسیو زیر نظر گرفته بودی؟ آسبه میگه آره حسنی دختر به اون خوبی و خوشگلی! شیرین به اونجا میاد و از بلا طرفداری میکنه و میگه هربلایی که خواستی از وقتی اومده سرش آوردی بس کن دیگه! آسیه با او هم دعوا میکنه و شیرین از اونجا میره. بلا تو اتاقش با شیرین سر همین موضع بحث میکنن و در آخر بلا به ژاندرمری زنگ میزنه تا گزارش بده که او فکر میکنه داره شوخی میکنه و جدیش نمیگیره سپس به پدرش کامیل زنگ میزنه. کامیل و زنش فکر میکنن که بلا را زندانی کردن به خاطر همین به زندان میرن تا شکایت کنن اما ماموران هم باور نمیکنن و به خاطر مسخره کردن مامور قانون دستور میدن تا بازداشتشون کنن که کامیل زنگ میزنه به رئیس پلیس و پیش اون میرن. آنجا هم او از دست آنها کلافه میشه و میفرستنشون به بازداشتگاه. خان با افرادش به خانه باران حمله میکنن. برادر هازار و باران در تراس نشستن و باهمدیگه در حال حرف زدن و چای خوردن هستن و با تهدیدهای خان قلندر گوش میدن. قلندرخان به طرف خانه شلیک میکنه و باران او را با خودش میبره و میگه قلندرخان تسلیم! به این کارها احتیاجی نبود که ما اومده بودیم اینجا باهم کمی حرف بزنیم چیزی نشده بود که! قلندر میگه چیزی نشده؟ وقتی پسرمو گروگان گرفتی آوردی اینجا باید به اینچیزا فکر میکردی! خان به پدرش قلندر میگه بابا باید درباره چیزی باهم حرف بزنیم با باران به یک نتیجه ای رسیدیم اول گوش کنین بعد تصمیم میگیریم قلندرخان اسلحه اش را پایین میاره و قبول میکنه.

هازار در انبار وسایلی جمع میکنه و آنها را آتیس میزنه سپس یا فریاد بهشون میگه آتیش! اگه در را باز نکنین خودمو میندازم تو آتیش! عمو مسلم میخنده و میگه نگران نباش نمیسوزی و با کپسول آتیش نشانی اونو خاموش میکنه. بلا تو اتاق نشسته و از پنجره به انبار عمو مسلم چشم دوخته. عمه ترکمن پیشش میره و میگه بس کن دیگه بزار اینو بگم راحتت کنم تا وقتی که خان قلندر و پسرش صحیح و سالم برنگردن شوهرت از اونجا بیرون نمیاد! سپس به شیرین میگه بیا ما بریم گوشو هم از دستش بگیر تا دوباره به کسی زنگ نزنه. عمه ترکمن در را به رویش میبندد که بلا میگه چرا دیگه درو روم قفل کردین؟ او میگه به خاطر خودت دخترم که آسیه نیاد سراغت و میرن. شب شیرین به اتاق بلا میره و بهش میگه فکر کردی اینجوری ولت میکنم و میرم؟ و عمدیگرو در آغوش میگیرن که شیرین میگه بغلتو نگه دار واسه شوهرت اومدم ببرمت پیش داداشم. هازار با کلافگی تو انبار میگه انقدر عصبانیم که دوست دارم همین الان زمین باز بشه بیوفتم توش همان موقع در مخفی که رو کف انبار است باز میشه میوفته داخلش. بلا بهش میگه بالاخره رسیدم بهت. تو اتاقشان هازار میخواد بره به دنبال پدرش که بلا واسه اینکه جلوشو بگیره با پارچ میزنه تو سرش و بیهوشش میکنه. فرادی صبح وقتی به هوش میاد میبینه پدرش و داداشش دارن صبحانه میخورن ازش میپرسه داداش چجوری اومدی؟ فرار کردی؟ او میگه نه توافق کردیم به جای من شیرینو میخواد تو هم باید بری بگی بهش هازار جا میخوره و میگه باشه و به اتاق شیرین میره. شیرین داره به فرهاد پیام میده که هازار به اتاقش میره و میگه تو کسیو دوست داری شیرین؟ او هل میکنه و میگه نه مگه کسی چیزی گفته؟ هازار میگه نه از سنیدن این حرف خوشحال شدم بابا با خان یه تصمیم گرفتن و گفتن بیام بهت بگم قرار شده تورو بدن به باران شیرین جا میخوره و میگه چی؟ بعد از رفتن هازار پیش بلا میره و بهش ماجرارو میگه بلا میگه بهشون بگو فرهادو دوست دارم اینجوری به زور نمیدنت به اون! شیرین میگه کجارو دیدی دختر خانو به چوپان بدن؟ بلا میگه تنها راهش اینه شیرین میگه تو باید جلوشونو بگیری…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا