خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۴ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۴ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال 

گونش نامه ای را که جمره همراه نقاشی گذاشته را هم می خواند. جمره از او می خواهد منتظرش بماند و شب هم سر ساعت داستانی که خیلی دوست دارد را گوش بدهد و بعد هم نامه را پاره کند. همه ی فکر و ذکر چلبی، جمره شده و حالا دیگر کم کم به این که مرده، ایمان می آورد. از طرفی جمره از اوزان می خواهد تا دو روز دیگر حتما پاسپورت به دستش برسد که بتواند فرار کند. اوزان هم برای کمک به او تصمیم می گیرد خودش پاسپورت را برایش جور کند. مادر اوزان که فالگوش ایستاده حرف های انها را می شنود. جمره یاد چهار سال پیش خودش می افتد که چلبی با ادعاهای دروغین به همه او را دیوانه جلوه داده بود و جمره را در تیمارستان شوک الکتریکی داده بودند.
وقتی چلبی قیافه ی خندان دخترش را می بیند به او مشکوک می شود. گونش با دیدن نگاه پدرش فورا اخم می کند و وقتی چلبی نزدیکش می شود گونش می گوید که هنوز هم خیلی ناراحت است. اما چلبی به چیزی مشکوک می شود.
اوزان سراغ که دوست صمیمی اش است می رود و از او می خواهد در عرض دو روز برایش پاسپورت برای جمره جور کند و عکسش را هم نشان عمر می دهد.

عمر می گوید که نمی خواهد این کار را کند چون خطرناک است و ممکن است اوزان به دردسر بیفتد اما اوزان می گوید: «زنیه که بهش ظلم شده. سالها عذاب کشیده. تنها چیزی که میخواد فرار با دخترشه. تو بودی کمکش نمیکردی؟ » عمر قبول می کند. آنها به سمت ماشین می روند که جمره هم داخلش است. عمره انها را به جایی راهنمایی می کند و پیاده می شود. مسئول جعل به او می گوید که اگر پول بیشتری بدهد سریعتر کارش راه می افتد. عمر منصرف می شود و وقتی این را به جمره می گوید جمره خودش از ماشین پیاده می شود و می گوید: «من چیزی برای از دست دادن ندارم! واسم مهم نیست. » و تمام پولش را به عمر می دهد. پلیس به چلبی می گوید که کسی هست که بهش مضنون هستند و آن شب با لباس گارسون و بدون اسم اصلی خودش وارد مهمانی شده. بعد هم می گوید که هفت مرده داشته اند اما گزارش مفقودی تعداد هشت را اعلام می کند. چلبی به فکر فرو می رود. او به دست راستش می گوید: «حتی یک درصد هم احتمال زنده بودن زنم وجود داشته باشه، من سراغ اون احتمال میرم! »

چیچک چشمانش را باز کرده اما به سختی می تواند صحبت کند. رویا تمام روز به او فکر می کند که مثل خواهر دوستش داشت. او مقصر مرگ چیچک را اسکندر می داند. همان موقع با اسکندر در خانه شان روبرو می شود. اسکندر می گوید: «کاری که من کردم یه کار غریزی بود رویا. من ترسیدم. میفهمی؟ » رویا می گوید: «من روی دیگه ای از تورو اونجا دیدم! من نمیتونم دیگه توی چشمات نگاه کنم! هرچی بوده تموم شده. » اسکندر عصبانی می شود و می گوید: «همونقدر که من قاتلم توام هستی! تو اون همه آدم رو اونجا جمع کردی! » رویا گریه اش می گیرد و وقتی به پدرش کنعان خبر جدا شدنش از اسکندر را می دهد، کنعان خیلی ناراحت می شود! رویا برای سر زدن به شیمال به خانه ی تورمیس می رود. وقتی چیچک صدای او را می شنود تمام تلاشش را می کند تا رویا متوجه اتاق بشود و حتی خودش را روی زمین می اندازد. رویا و پرستارها وارد خانه می شوند اما رویا او را تشخیص نمی دهد. حرف های اسکندر مدام در سرش تکرار می شود و رویا با ناراحتی خانه را ترک می کند و به شدت گریه میکند.
چلبی سراغ تورمیس می رود و از او می خواهد تا اسم تمام کارکنانش در سردخانه را به او بدهد. تورمیس کمی نگران می شود که او از این که چیچک را به جای شیمال جا زده، شک کند اما وقتی چلبی تهدیدش می کند که اگر پلیس وارد این کار بشود خیلی برایش بد می شود، تورمیس قبول می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا