خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۴ سریال ترکی پسرم
قسمت ۴ سریال ترکی پسرم

قسمت ۴ سریال ترکی پسرم

در خانه الیاس مراسم عزاداری کان برگزار شده است جرن با این که نمیتونه رو پای خودش وایسه اما با حال بدش مدام به پدر و مادرش سر میزند و حال آنها را می پرسد. بعد از چند دقیقه خاله جوان جرن به اونجا میاد جرن با دیدنش او را در آغوش می گیرد سپس به طرف اتاق کان میروند. ملیکه در اتاق کان نشسته و در حالیکه بالشتش را در آغوش گرفته گریه میکند. او با دیدن خواهرش گریه اش شدت می گیرد و در آغوش او گریه می کند دمت به عنوان راوی داستان میگه( بعضی وقت ها بچه ها حال بزرگترها را خوب میکنند. جرن هم با آوردن خاله اش به آنجا میخواسته که رابطه پدر و مادرش را خوب کند و از طرفی با این کارش دوتا خواهر که از هم مدتی بود خبر نداشتن و قهر بودن رابطه شان خوب میشود.) طغرل و زینب به طرف اداره پلیس در حرکت هستند کمیسر تصادف کوچکی میکند و از ماشین پیاده میشه طغرل از فرصت استفاده میکنه و از زینب میپرسه که لباس را کجا پنهان کرده؟ زینب میگه همینجا تو کیفمه. دمت برای اینکه با افه بیشتر وقت بگذرونه و اون رو بشناسه باهاش بیرون میره و میگه افه لازم نیست همیشه تو دنیای خیال پرداز سیر کنی بعضی وقتها خوبه به دنیای واقعی بیای و با واقعیت روبرو بشی اینجا امنه. افه بهش میگه داری چرت و پرت میگی هیچ جایی امن نیست دایناسور ها به خاطر برخورد شهاب سنگ به همین زمین تو هم این دنیای واقعی بود که منقرض شدند. در اتاق بازجویی سدات از طغرل میپرسه که لباس خونی که در کمد بود و کجا پنهان کرده! طغرل میگه همچین لباسی وجود نداره و اصلاً نمیدونم درباره چی داری حرف میزنی! سدات میگه اگه اینجوریه پس چرا وانمود کردی که همزمان با ما رسیدی خونه؟ طغرل میگه من دیشب با زن دیگه ای بودم و فکر کردم که زینب داره دروغ میگه و به این بهونه میخواد منو به خانه بکشونه منم رفتم خونه تا قبل از اومدن زینب یه دوش بگیرم سدات باور نمیکنه و میگه اون زن  می تونه بیاد شهادت بده که اونجا بودی؟ طغرل تایید میکنه و با بی‌میلی آدرس را مینویسد سپس بهش میگه فقط حواستون باشه زنم نفهمه طرف آشنا  هستش اونجوری خیلی بد میشه.

جرن پیش پدرش الیاس می رود تا باهاش صحبت کند و درد و دلش را بشنود الیاس میگه فقط ۱۵ دقیقه دیر کرد اگه به موقع می رفت این اتفاق نمی افتد زن من این همه سال یه لباس پوشیده و حالا که پول به دستش رسیده سرگرم لباس ها شد. ملیکه با شنیدن این حرف ها ناراحت می‌شود و با بغض به الیاس نگاه می کند. در اتاق بازجویی کمیسر به زینب میگه هرچی که میدونین بگین تا این پرونده جلو بره زینب با ناراحتی میگه ما چیزی پنهان نمی کنیم بعد از کمی حرف زدن کمیسر عکس کان را به زینب نشون میده زینب با دیدن عکس دستش را روی عکس می کشد و میگه این که خیلی کوچیکه و گریه می کند. وقتی میخواهد دستمال کاغذی از تو کیفش در بیاره نظر سدات جلب میشود و ازش میخواد تا کیفش را بده که داخلش را نگاه کند زینب که قبل از وارد شدن به اتاق بازجویی در سرویس بهداشتی پیراهن خونی را به شکم خودش بسته بود بخاطر همین با خیال راحت کیف را در اختیار کمیسر میزاره. سدات با دیدن کیف میبینه که لباس اونجا نیست و کلافه می شود. ملیکه با دیدن پرستوها کنار پنجره خانه اش یاد بالهایی می‌افتد که برای کان درست کرده بودند و گفته بود که همیشه دوست داشته یه پرستو باشه یکدفعه یاد مدرسه می افتد و با عصبانیت به طرف آن جا میرود.

او با عصبانیت اسرا معلمی که روز حادثه کان را تنها گذاشته بود را صدا میزند دو معلم دیگه سعی می‌کنند او را آرام کنند و جلویش را بگیرند اما موفق نمیشن زینب وقتی به خانه میره با گریه به حمام میرود تا بدن خونیش را بشوید. طغرل پشت در بهش میگه باید هر چه سریعتر از شر اون لباس خلاص بشیم اما زینب میگه من هنوز تصمیممو نگرفتم طغرل با کلافگی زیر لب میگه زنیکه احمق! رئیس پلیس میگه هیچ مدرکی نیست جز اعتراف خود افه. اینجوری باید آزادش کنیم! دمت ازش فرصت میخواد تا چیزهای بیشتری از افه بفهمه رئیس پلیس یک روز دیگه بهش فرصت میده. سدات به دمت میگه این کار را می کنی که حقیقت رو بفهمی؟ دمت میگه اگر حقیقت مشخص بشه خیلی میتونیم به اون بچه کمک کنیم. معلم ها به پلیس زنگ زدن ملیکه با دیدن پلیس ها رو به معلم ها میگه خدا لعنتتون کنه من پسرمو از دست دادم چه دردی بالاتر از این؟ پلیس ها می تونن چیکار کنند واسم؟ برادر کوچکتر زینب پیش او میره و با نگرانی میگه چرا هرچی زنگ میزنم بر نمی داری؟ نگران شدم! زینب او را در آغوش می گیرد و از ته دل گریه می کند و مدام اسم افه را به زبان میاورد. دمت از روانشناسی کودک استفاده می‌کند و برای افه شن بازی و یک پلاستیک اسباب بازی برایش می برد تا شاید به هوای بازی کردن حرفهایی بتواند بزند اما افه بهش میگه من نمی خوام بازی کنم ولی بعد از چند دقیقه با شن ها کنار رودخانه ای برای دایناسورها شهری درست می کند…..

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا