خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه
قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه

همه با خواندن وصیت نامه آسیه شکه و نگران میشوند. علی کمال سریع از بیمارستان بیرون می آید تا دنبال آسیه بگردد.حسن خنه و اسباب کشی را رها میکند و او هم دنبال اسیه میرود.در خانه آکچا به اتاق افه میرود و روانشناس در حال صحبت با افه است.افه از دیدن اکچا عصبی میشود و او را از اتاق بیرون میکند. سپس به سمت شعله میرود و او را بغل میکند و از او میخواهد که هرگز تنهایش نگذارد. اکچا با دیدن این صحنه بشدت ناراحت میشود. شعله بیرون می آید و سعی دارد آکچا را آرام کند و میگوید که سازگاری افه زمان بر است و بالاخره اکچا را قبول خواهد کرد. حسن با پیدا کردن راننده تاکسی که آسیه را بیرون شهر برده آدرس او را پیدا میکند. آسیه به لبه پرتگاهی میرود و به در یا نگاه میکند. او قصد دارد خودش را پرت کند و ارام ارام جلو میرود. کمی بعد حسن از راه میرسد . او سعی میکند اسیه را از انجام این کار منصرف کند . اسیه با وجود ناراحت شدن از تصمیم خود منصرف نمیشود.

او جلو تر میرود تا خودش را پرت کند. حسن جلو می اید و اسیه را میگیرد. آسیه حسن را بغل میکند و گریه میکند. آنها سوار ماشین میشوند و حسن میخواهد اسیه را به خانه اش ببرد. اما اسیه میگوید که آن عمارت دیگر خانه او نیست و به آنجا نمیرود. او از حسن میخواهد که همراهش به خانه او برود. علی کمال با پیدا شدن جنازه ای با مشخصات آسیه به سرد خانه رفته است. وقتی خیالش راحت میشود که ان جنازه اسیه نیست خوشحال میشود که مادرش نمرده است اما او را پیدا نمیکند. علی کمال به بیمارستان برمیگردد و مراد که نگران مادرش است از او خبر اسیه را میگیرد. علی کمال به سمت خانه میرود. او دم در خانه ماشین حسن را میبیند. وقتی حسن حرکت میکند علی کمال کنجکاو میشود و ماشین او را تعقیب میکند. او با دیدن آسیه به همراه حسن متعجب میشود و عصبانیست. آکچا با ناراحتی به خانه میرود. او به امینه میگوید که افه او را نخواسته. امینه سعی دارد اکچا را دلداری بدهد و میگوید که با گذشت زمان درست میشود. کمی بعد حسن و اسیه به خانه می ایند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا