خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۵۳ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۵۳ سریال ترکی اسم من ملک

دفنه در پارک به تنهایی راه می رود و گریه میکند. عمر با او تماس میگیرد و دفنه میگوید که باید با یکدیگر صحبت کنند. عمر به پارک می رود و دفنه را بغل میکند تا آرام شود. دفنه برای او ماجرای تماس ویلدان را تعریف میکند. عمر عصبی شده و میگوید که کسی نمی‌تواند جلوی آنها را برای دوست داشتن همدیگر بگیرد. ملک در کارگاه در مورد بچه ها با میرزا درد و دل میکند. کمی بعد، دفنه و کرم به کارگاه می روند تا ملک را ببینند. ملک از دیدن بچه ها خوشحال می شود. او به فکر تولد سیدعلی است که چند روز دیگر است اما آلپای اجازه دیدن او را به جز ایام آخر هفته نمی‌دهد. عمر با عصبانیت به خانه می رود و با ویلدان بخاطر تماس با دفنه دعوا میکند و میگوید که کسی حق ندارد در زندگی و انتخاب او دخالت بکند. ویلدان میگوید که خوبی و عاقبت بی‌خیری او را میخواهد. عمر از او میخواهد که مانند زمرد آینده او را خراب نکند.سوی با عصبانیت بیرون می رود. ملک به خانه رفته و با دیدن غذاهای نفیسه خوشحال می شود و از او تشکر میکند. کمی بعد، دفنه و کرم از خانه با او تماس می‌گیرند و خبر می‌دهند که آلپای اجازه داده است تا برای تولد سیدعلی پیش ملک بروند. ملک حسابی خوشحال شده و به فکر تدارک تولد می افتد.

مراسم خواستگاری مریم برگزار شده و خلیل به همراه خانواده برای خواستگاری می روند و قرار نامزدی را میگذارند. خانم ها برای خرید لوازم عروس با مریم بیرون می روند و برای او خرید میکنند. ملک نیز برای تولد سیدعلی خانه را آماده میکند. در بازارچه، کنعان مغازه دیگری را از صاحب آن به زور و اصرار می خرد و آنجا را تبدیل به مغازه آنتیک فروشی میکند. او تا روز مراسم افتتاحیه خودش را نشان نمی‌دهد و همه منتظر هستند تا ببینند چه کسی مغازه را خریده است. روز افتتاحیه وقتی کنعان به مغازه می رود، جومالی با دیدن او حرصش گرفته و با سیدعلی تماس میگیرد و میگوید که او باعث شده است تا آن مرد گستاخ به زور خودش را وارد بازارچه کند و حتما نقشه ای در سر دارد. سیدعلی به سمت بازارچه می رود تا کنعان را ببیند. او با کنعان بخاطر اجباری خریدن مغازه بحث میکند. کنعان میگوید که مغازه مال او نیست و صاحب مغازه کمی دیگر می آید.

کمی بعد، آلپای مقابل سیدعلی آمده و میگوید که صاحب مغازه است. سیدعلی با دیدن او کفری و عصبی می شود. در خانه جومالی، مراسم نامزدی خلیل و مریم برگزار شده و حلقه ها را به دست آنها می اندازند. فوندا به همراه دفنه و کرم و سیدعلی کوچک به کافه رفته است. او با یک تماس ساختگی به دفنه میگوید که آلپای بخاطر مراسم افتتاحیه مغازه اجازه رفتن بچه ها به خانه ملک برای تولد را نمی‌دهد و از آنها میخواهد به افتتاحیه بروند. دفنه با ملک تماس میگیرد و ماجرا را میگوید. ملک که به همان کافه برای گرفتن کیک تولد سیدعلی آمده، از دور آنها را میبیند که در حال بریدن کیک تولد برای سیدعلی هستند. او ناراحت شده اما چیزی به روی خودش نمی آورد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا