خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۵۴ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۵۴ سریال ترکی اسم من ملک

کرم چشمش به ملک افتاده و سریع پیش او می رود. او میگوید که تصمیم آلپای عوض شده و آنها خبر نداشته اند. ملک با ناراحتی میگوید که آنها مقصر نیستند و ایرادی ندارد. دفنه نیز ملک را میبیند و بخاطر دروغی که به او گفته بود شرمنده شده و از او معذرت خواهی میکند. ملک بخاطر اصرار سیدعلی سر میز می رود تا او شمعش را فوت کند. سپس بی توجه به فوندا از آنجا می رود. در بازارچه، بین سیدعلی و آلپای دعوا می شود و میتات و محمود نیز با آلپای درگیر می شوند . اهل بازار جمع شده آنها را جدا میکنند. سیدعلی حالش بد می شود و زینال با سیران تماس میگیرد تا برای کمک بیاید. سیران به بازارچه می آید و بعد از دادن دارو به سیدعلی می رود. میتات با دیدن او ذوق میکند. در خانه جومالی، جومالی و زمرد اصرار دارند تا مراسم عقد را زودتر برگزار کنند، اما خانواده مریم ترجیح می‌دهند تا مدتی با خلیل آشنا شوند و عجله نکنند. ملک به تنهایی به خانه می رود. احسان و باشاک که منتظر آمدن بچه ها بودند، متعجب و ناراحت می شوند. ملک ماجرا را تعریف میکند و باشاک سعی دارد او را دلداری بدهد.

فوندا با آلپای تماس میگیرد و میگوید که بچه را به جای تولد برای آمدن به افتتاحیه آماده کرده بود، اما آنها ناراحت شده و نیامده اند. او طوری وانمود میکند که خودش مقصر نباشد. وقتی آلپای به خانه می آید، بچه ها بخاطر نرفتن به خانه ملک از او ناراحت هستند و با او بحث میکنند. نفیسه به خانه ملک می آید و وقتی می بیند که بچه ها نیستند ناراحت می شود. او از ملک میخواهد که تا زمان گرفتن حضانت بچه ها صبوری کند و نگران نباشد.
شب بعد از رفتن خانواده مریم از خانه جومالی ، خلیل و عمر نیز به خانه باغ می روند. جومالی از اینکه آنها در خانه نمی‌مانند ناراحت و عصبی می شود. عمر با دفنه تماس میگیرد و مشغول صحبت هستند. فوندا از پشت دیوار حرفهای دفنه را شنیده و متوجه رابطه او با یک پسر می شود. او هنگام خواب، ماجرا را به آلپای میگوید. آلپای عصبی می شود و فوندا از او میخواهد که واکنشی نشان ندهد. فوندا میگوید که هرچه زودتر باید شرایط آشنایی دفنه با پسر کنعان را مهیا کنند تا او به سمت کس دیگری نرود‌.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا