خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۵۴ سریال ترکی بچه
قسمت ۵۴ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی بچه

حسن از حرف آکچا شوکه می شود. آکچا که خودش نیز گریه اش گرفته و برایش این جدایی سخت است، برای رد کردن پیشنهاد ازدواج حسن بهانه تراشی کرده و میگوید که آنها به درد هم نمی‌خورند. سپس از حسن جدا شده و می رود.‌ حسن با گریه به رفتن آکچا نگاه میکند. آکچا با علی کمال تماس گرفته و با حسرت به او خبر میدهد که طبق توافق از حسن جدا شده است. حسن با دوستانش بیرون رفته و در حال مشروب خوردن، ماجرا را با ناراحتی برای آنها تعریف میکند. او میگوید که شاید آکچا بخاطر اذیتهای او حق دارد.اما با این حال مطمئن است که آکچا چنین آدمی نیست که او را رها کند و حتما دلیلی داشته است. او شب به حالت مست به خانه برمی‌گردد. زینب او را به اتاق برده و می خواباند. آکچا دم خانه حسن می آید اما داخل نمی رود . او تا صبح دم در مینشیند و خوابش می برد. او خواب میبیند که پلیس ها او را پیدا کرده و به جرم قتل دستگیر میکنند. سپس با ترس از خواب می پرد. آکچا داخل خانه می رود تا لوازمش را جمع کرده و به خانه علی کمال برود. حسن خواب است و وقتی آسیه، آکچا را ساک به دست میبیند ، تعجب میکند. او و امینه با آکچا بخاطر رفتن بی دلیلش بحث میکنند. کمی بعد حسن بیدار می شود.

همان لحظه، دوستان حسن به خانه آمده و به اتاق او می روند و به حسن خبر میدهند که از دوربین‌های بیمارستان متوجه شده اند که شب گذشته، آکچا به همراه علی کمال او را به بیمارستان برده است. حسن متعجب می شود و وقتی میخواهد با آکچا صحبت کند، آکچا از خانه بیرون می رود. حسن سوار ماشین شده تا دنبال آکچا برود. آسیه نیز تاکسی گرفته و دنبال حسن می رود. مراد از بیمارستان مرخص شده و با ویلچر به خانه می آید. افه با دیدن مراد در آن وضعیت جا میخورد. علی کمال و شعله به مراد خوش آمد میگویند. کمی بعد، آکچا به خانه می رسد. سپس حسن نیز وارد می شود. علی کمال با دیدن حسن عصبی می شود و میخواهد او را بیرون کند. حسن در مورد روز گذشته از او و آکچا سوال میکند. آکچا می‌گوید که برای کمک به علی کمال زنگ زده بود. مراد از حضور حسن کلافه شده و اسلحه ای را از روی میز برداشته و به سمت حسن نشانه می گیرد. آسیه نیز از راه می رسد و با دیدن این صحنه شوکه می شود . او و علی کمال سعی دارند که مراد را آرام کنند و اسلحه را از او میگیرند. حسن به آکچا اصرار میکند که همراهش بیاید، اما آکچا قبول نمیکند. علی کمال، حسن را از خانه بیرون میکند. حسن با ناراحتی از آکچا، از خانه می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا