خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۵۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۵۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تازه عروس

قلندر و خانواده اش به عمارت برمیگردن. آنها حسابی خوشحالن که مسلم یکدفعه تیر هوایی میزنه. آنها میترسن و میگن اینجا چخبره؟ قلندر میپرسه مسلم تو اونجا چیکار میکنی؟ نگاه توروخدا چکمه های منو پوشیده! مسلم میگه مسلم نه بگین مسلم خان. قلندر جا میخوره و میگه چی میگی؟ زودباش بیا پایین، مسلم کارگرهارو صدا میزنه و بهشون میگه تا به طرف قلندر نشونه بگیرن قلندر میگه چیکار دارین میکنین؟ به طرف اون نشونه بگیرین! آنها به طرف مسلم نشونه میگیرن که مسلم میگه بابا بهم گفت من خانم. پدرش میاد که قلندر میپرسه چرا آخه بابا؟ پدرش میگه بارها بهت گفتم واسم زن بگیر نگرفتی ولی مسلم گرفت آنها دوباره تعجب میکنن که پدرش میره و با یه مانکن میاد و بهشون نشونش میده و میگه آیلاگل را واسم گرفت آنها خنده شان میگیره که قلندر با عصبانیت بهش میگه بابای منو مسخره کردی؟ و میفرسته تا برن بگیرنش. مسلم و پشت سرش پدرش به انبارش می رود آنها آنجا باهم بحث میکنن و تو اون کش مکش مسلم سر مانکن را از تنه اش جدا میکنه. پدرش میگه مادرتو کشتی قاتل؟ و گردنش را فشار میده قلندر از راه میرسه و جلوشو میگیره. بلا تو آشپزخانه در حال آماده کردن سینی صبحانه است که یکدفعه با بوی تخم مرغ حالش بد میشه و به حیاط میره. نازگل دنبالش میره تا ببینه چیشده بلا میگه فکر کنم سرما خورده ام یکدفعه حالم بد شد نازگل تعجب میکنه و میگه وا توی کارادنیز سرما نخوردی اومدی تو آدانا سرما خوردی؟ یکدفعه به خودش میاد و میگه وای بلا نکنه تو بارداری؟ بلا میگه نه بابا نمیشه نه اصلا اینجوری نیست ولی نازگل خوشحال میشه و میگه باید خودم این خبرو به همه بدم و با خوشحالی به عمارت میره. قلندر و پسرهاش منتظر سینی صبحانه هستن که یکدفعه نازگل به اونجا میره و میگه دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم داره میاد بالاخره!

آنها شوکه میشن و میگن چی داره میاد؟ کی؟ نارگل میگه خان کوچولو سپس در آخر میگه بلا بارداره! آنها از خوشحالی بالا پایین میپرن و همدیگرو در آغوش میگیرن هازار سریع میخواد بره پیش بلا. نازگل به آشپزخانه میره و به همه میگه مژدگانی بدین، معتبر میگه چیشده که انقدر بالا پایین میپری؟ نازگل میگه بلا بارداره همگی شوکه میشن و عایشه لقمه تو دهنش میپره و نزدیکه که خفه بشه. نازگل از اونجا میره و فریاد زنان به طرف اتاق کامیلیا و کامیل میره و شروع میکنه به رقصیدن و میگه مژدگانی بدین سریع! آنها شوکه میشن و میگن چیشده؟ چرا یهو میای تو اتاقمون؟ نازگل میگه مژدگانی بدین که دارین پدربزرگ مادربزرگ میشین! کامیل خوشحال میشه و بلند میشه شروع میکنه به رقصیدن کامیلیا اعصابش خورد میشه و ناراحت میشه. هازار پیش بلا میره و میگه بدو باید بریم دکتر مطمئن بشیم. آنها وقتی به دکتر میرن بعد از آزمایش دکتر میگه متاسفم بلا خانم باردار نیست هازار تو ذوقش میخوره که دکتر میگه اما یه خبر خوب دارم درمان جواب داده و بلا خانم میتونه بچه دار بشه آنها حسابی خوشحال میشن و به عمارت برمیگردن. قلندر و کامیل باهم در حال رویا بافی هستن. کامیل و قلندر از کلاس هایی که دوست دارن نوه شان را ثبت نام کنن بهم دیگه میگن. بلا و هازار پیششون میرن که ازش میپرسن چیشده؟ پسره؟ یا دختر؟ هازار میگه هیچکدوم دوتا خبر دارم واستون یه خبرخوب یه خبر بد! خبر بد اینکه اصلا بلا باردار نبوده و خبر دوم اینکه بلا درمانش جواب داده و دیگه هیچ مشکلی نیست برای بچه دار شدن آنها حسابی خوشحال میشن. عایشه و معتبر با نارگل و آفت نشستن و میخوان خبر بارداری بلا را به آسیه بدن. عایشه بهش زنگ میزنه و میگه واست یه خبر خوب دارم آسیه او میگه چیشده؟ آقا شمارو هم بیرون انداخته؟ عایشه میگه نه مگه ما مثل تو از پشت به آقا خنجر زدیم که بیرون بندازه خواستم بهت تبریک بگم داری مادربزرگ میشی و شروع میکنن به خندیدن. آسیه شوکه میشه و میگه چی؟ بلا بارداره؟ سپس حسابی بهم میریزه.

بلا تو اتاقشه که نارگل واسش دوتا پاپوش میبره و میگه اگه دختر شد این صورتیو پاش کن اگه پسر بود این آبی. اما بلا میگه فعلا هیچکدومشو پاش نمیکنم چون اصلا بچه ای در کار نیست. نازگل میگه چی میگی؟ یعنی اشتباه معاینه کردم؟ بلا میگه آره رفتم دکتر گفت جواب منفیه ولی انگاری درمان جواب داده و من دیگه مشکلی واسه بچه دار شدن ندارم! انها خوشحال میشن و از وانجا میرن. باران و دیلان هراسان به عمارت قلندر میان. قلندر و معتبر پیششون میرن و میپرسن که چیشده؟ باران میگه ژاندارمری بهمون حمله کرد ماهم فرار کردیم اومدیم اینجا قلندر دعواش میکنه که چرا اومده اونجا که اگه گیر افتاد اونم شریک جرمش بشه! باران ازش میخواد تا بهش پناه بده که قلندر میگه باشه ولی تو عمارت نه! معتبر دیلان را با خودش میبره به آشپزخانه و قلندر باران را با خودش میبرد انبار عمو مسلم. باران میگه اینجا باید بمونم؟ قلندر تایید میکنه و میگه اینجا اگه هم لو بری من گردن نمیگیرم و میگم تو از کجا اومدی؟ ولی تو اتاق های عمارتم نمیتونم همچین چیزیو بگم! باران به فرهاد اشاره میکنه و میگه با دشمنم یه جا بمونم؟ قلندر میگه اگه بحث اون دعواست که اینجا آداناست این دعواها عادیه! سپس از اونجا میره. باران و فرهاد باهمدیگه کل کل میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا