خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۵۵ سریال ترکی بچه
قسمت ۵۵ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی بچه

سیه با حسن تماس میگیرد و به او میگوید که بهتر است مدتی با آکچا کاری نداشته باشد و به آرامش و زندگی خودش برسد. او نگران حسن است و از اینکه همه باعث اذیت او می شوند، ناراحت است. او سپس وسایلش را جمع کرده تا از خانه برود. شعله پیش آسیه می آید و از اینکه او قصد رفتن دارد، ناراحت می شود و میخواهد او را منصرف کند. شعله می‌گوید که با رفتن آسیه، خانواده آنها از هم پاشیده می شود و بدون او خانه دیگر معنایی ندارد. آسیه میگوید که حسن نیز جزو خانواده است و میخواهد مدتی پیش او بماند. آکچا که طاقت دوری و ناراحتی حسن را ندارد، پیش علی کمال آمده و به او میگوید که نمی‌تواند آنجا بماند و تصمیم دارد خودش را به پلیس معرفی کند. علی کمال به او یادآوری میکند که حسن نیز آن روز قتل انجام داده بود و آکچا با این کار ، حسن را نیز به دردسر می اندازد و با آینده افه نیز بازی میکند و افه میفهمد که پدر و مادر خلافکاری داشته است. او با این حرفها، آکچا را گول می زند تا از تصمیمش منصرف شود. شعله پیش علی کمال می آید و بابت آمدن آکچا به خانه، با او بحث میکند. علی کمال به او حق دخالت نمیدهد.

آکچا به اتاق افه می رود و او را بغل میکند. افه با یادآوری حرفهایی که آن روز از حسن شنیده بود، ناگهان بی مقدمه از آکچا میپرسد که او مادرش است ؟ آکچا شوکه می شود. همان لحظه، شعله و علی کمال وارد اتاق می شوند. شعله سریع به افه میگوید که خودش مادر افه است و چنین چیزی درست نیست . افه دیگر چیزی نمی‌گوید. آسیه پیش آکچا می آید و قبل از رفتن، سعی دارد علت دور شدن او از حسن را بفهمد، اما آکچا چیزی نمی‌گوید. آسیه از رفتار آکچا عصبی می شود. او با حسن تماس گرفته و میگوید که نتوانسته از آکچا چیزی بفهمد. افه پیش آکچا می آید و از او میخواهد که به پارک بروند. آکچا نیز قبول میکند. آسیه به حسن خبر میدهد که آنها به پارک رفته اند. سپس وقتی می‌خواهد برود، علی کمال سعی دارد او را منصرف کند. آسیه میگوید که تا زمانی که آنها حسن را در آن خانه و به عنوان خانواده قبول نکنند، او به خانه برنمی‌گردد. علی کمال چیزی نمی‌گوید و دیگر مانع رفتن آسیه نمی شود. حسن به پارک می رود تا با آکچا صحبت کند. آکچا باز هم به او چیزی نمی‌گوید. حسن مطمئن می شود که آکچا چیزی را از او مخفی میکند و دنبال پیدا کردن علت ماجرا است.

حسن دوباره به خانه متروکه پدرش برمیگردد‌. کمی بعد، مردی به آنجا می آید و میگوید که آن اطراف مغازه دارد. حسن سراغ صاحب خانه را میگیرد و خودش را معرفی میکند. آن مرد خوشحال شده و میگوید که او دوست صمیمی علی بوده است، و علی حدود سی سال است که ناپدید شده است. او میگوید که علی خیلی پولدار بوده و احتمالا او را بخاطر مال و اموالش کشته اند، اما چیزی جز این خانه برای او نمانده است. حسن نسبت به این قضیه مشکوک می شود و از وکیلش می خواهد که در مورد اموال پدرش تحقیق کند.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا