خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۵۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی تازه عروس

باران تو انبار مسلم در حال تخمه خوردنه که فرهاد بهش میگه سر و صدا نکن دارم کتاب میخونم! باران میگه تورو چه به کتاب پاشو برو گوسفندارو بچرون، آنها باهم کل کل و بحث میکنن سر شیرین که همون موقع شیرین با به سینی غذا به اونجا میره و میگه باز شما دارین باهم دعوا میکنین؟ بس کنین دیگه سپس سینی را روی میز میزاره و میگه اینو میزارم اینجا هرکدومتون خواست بخورین و میره. باران میگه معلومه که واسه من غذا آورده بالاخره من خان هستم ولی تو یه چوپانی! فرهاد میگه من عشق فراموش نشدنی شیرینم باران میگه ولی کارادنیز عشق مارو خیلی قوی کرده ماهی ها و درخت های اونجا شاهد عشق ما هستن! و باهمدیگه بحث میکنند که فرهاد در آخر میگه باشه و سینی را میده دستش و لیوان آب را برمیداره و بعد از یه جرعه آب خوردن بقیه آب را رو صورت باران میریزد و میره باران هم شروع میکنه به خوردن غذا. نازگل و خان به عمارت برمیگردن و معتبر پیش نازگل میره و حالشو میپرسه. او میگه حالم خوبه مامان نفخ بود الان خوبم. دیلان به اونجا میاد و میگه بلا به دور باشه نازگل جون حالت خوبه؟ نازگل میگه خوبم سپس دیلان بهش میگه هرچیزی نیاز داستی بهم گو بالاخره یه مدت طولانی قراره اینجا بمونم و میره. نازگل جا میخوره و به معتبر میگه دیلان چی گفت مامان؟ معتبر میگه مامورها حمله کرده بودن به خونشون آقا هم گفت بیان مدتی اینجا بموننو هازار با کلافگی میره پیش قلندر خان و میگه بابا اینجا چخبره؟ چرا راهشون دادی اینجا؟ من تازه رابطه ام با بلا خوب شده اگه دوباره به مشکل بخوریم چی؟ قلندر میگه چیکار کنم؟ برم بگم اشتباه کردم از اینجا برین؟ هازار تایید میکنه و میگه دقیقا باید همینو بری بگی! بلا میاد و میگه اینجا چخبره؟ چیشده؟ هازار بلا را به اتاقشان میبرد و میگه بیا واست تعریف میکنم.

جمیل پیش قلندر میره و میگه آقا خبر دارم قلندر میگه اگه خبرت بده نمیخوام بگی برو اما جمیل میگه نه خبرم خوبه خواستگارها پیغام دادن که فردا میان اینجا قلندر میگه فردا؟ خیلی زوده! هنوز هیچی آماده نیست بگو یه شب دیگه اما جمیل میگه گفتن ما بلیط داریم واسه برگشت اگه نیان معلوم نیست که دیگه بتونن بیان یا نه قلندر میگه پس چاره ای نیست برو بگو فرداشب بیان. شب موقع خواب باران و فرهاد باهم کلنجار میرن و سر تشک دعواشون میشه که مسلم با عصبانیت میگه جفتتون پیش هم بخوابین منو دیوونه نکنین و میخوابه. بعد از چند دقیقه فرهاد کلافه میشه و میره از اونجا. باران با خودس میگه نکنه رفته پیش شیرین و به دنبالش میره. شیرین تو اتاقش داره تمرین خوانندگی میکنه که فرهاد هم لب پنجره اتاقش میره و باهاش میخونه باران وقتی به اونجا میره پس کله اش میزند و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ برم به قلندر خان بگم اینجایی؟ صداش بزنم؟ فرهاد میگه خودتم که اینجایی! صداش بزن دیگه! و باهمدیگه دعوا میکنن که شیرین به دم پنجره میاد و میگه چیکار میکنید؟ الان همه بیدار میشن برین از اینجا سپس به داخل میره و پرده اتاقشو میکشه. بازان فرهاد را با خودش به انبار میبره و میگه باید پیش من بخوابی ببین کارم به کجا رسیده که راضیم باهات یه جا بخوابم!پو باهم به انبار مسلم میرن. فردای آن روز فرهاد و باران همدیگر را در آغوش گرفتن و خوابیدن که شیرین میخنده و آنها از خواب بیدار میشن سپس بهشون میگه سینی صبحانه آوردم هرکی خواست بخوره و میره. باران و فرهاد سر سینی صبحانه دوباره دعوا میکنن که مسلم از خواب بیدار میشه و میگه اصلا این ماله ما دونفره برین اونور و سینی را از دستش میگیره.

مردهای عمارت در حال صبحانه خوردن هستن که قلندر میگه میخوام خبری بدم که تعجب میکنین قراره برای ترکمن خواستگار بیاد همگی شوکه میشن و کامیل تبریک میگه سپس به جمیل میگه تا ترکمن را صدا کنه بیاد اونجا. ترکمن میاد و میگه چیشده باز زن هایت فرار کردن رفتن؟ قلندر میگه خدا از دهنت بشنوه ولی نه این نیست برو حاضرشو شب قراره واست خواستگار بیاد ترکمن از خوشحالی رو پاهاش بند نیست و میگه من برم به تدارکات برسم. ترکمن تو آشپزخانه همه را به صف کرده و به هرکدامشان یه وظیفه میده که میبینه کامیلیا نیست واسه همین با بلا میرن سراغش. کامیلیا میگه من افسروده ام و خودشو رو تختش حبس کرده اما در آخر ترکمن راضیش میکنه تا به آشپزخانه بیاد. اونجا آسیه یکدفعه میاد که همگی از برگشتنش جا میخورن. ترکمن وقتی میگه که بلا حامله نیست آسیه و کامیلیا حسابی خوشحال میشن و بهم تبریک میگن. سپس ترکمن به کامیلیا میگه وظیفه تو خوشگل کردن من و سفره ست. انها به همراه جوان ها به اتاق ترکمن میرن. کامیلیا شروع میکنه به آرایش کردن ترکمن و نمیزاره که خودشو ببینه و میگه آخرسر میبینی. بعد از تمام شدن آرایشش لباس مجلسی مخصوص خواستگاری را می پوشد و کامیلیا چشماشو میبنده و جلویش آینه قدی میزارن و میگه تا ۶ میشمارم بعد چشماشو باز میکنم و ببین. ترکمن با دیدن خودش حسابی ذوق میکنه و میگه چقدر خوب شدم سپس از همشون تشکر میکنه مخصوصا از کامیلیا ترکمن میگه خوب دیگه حاضر شدم حالا باید منتظر خواستگار بمونیم تا بیان…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا