خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۵۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۵۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی خواهران و برادران

دوروک پیش ملیسا و آسیه و عمر میره و میپرسه که چیشد؟ عمر میگه بازداشته به جرم دزدی و اقدام به قتل ارهان. دوروک میگه ارهان؟ عمر میگه آره کی هست اصلا؟ دوروک میگه دست راست بابام تو شرکت اصلا چیشده؟ ملیسا میگه باید بریم ببینیم چی به چیه. شنگول پیش بچه ها میره و میگه بیاین بریم خونه یه چیزی میخوریم بعد فردا صبح برمیگردیم بیاین بریم الان عموتونم نگرانه. تو خانه آکیف میگه اصلا باورم نمیشه اون پسر این کارو بکنه انگار دزدیم کرده بود آره؟ دوروک میگه به جرم دزدی و اقدام به قتل نباهت میگه وای خدایا! آکیف میگه حالا فهمیدین چرا از این پسر خوشم نمیومد؟ واسه همین! ملیسا عصبی میشه و میگه که این کارهارو قدیر نکرده اصلا نمیتونه انجام بده قدیر گرسنه باشه سنگ میخوره ولی پول کسیو نمیخوره اینو خودتم خوب میدونی! آکیف میگه بفهم داری با کی حرف میزنی من پدرتم پدرت! نباهت پادرمیونی میکنه و میگه ول کن آکیف الان ملیسا هم اعصابش خورده بهتره حرف نزنیم، ملیسا تایید میکنه و میگه آره من مطمئنم به بی گناهی قدیر فردا تو دادگاه مشخص میشه و به اتاقش میره. شنگول و بچه ها به خانه میرن که میبینن حانیه اونجاست با یه نفر دیگه. شنگول میگه خیر باشه باز چرا اومدی؟ حلیمه میگه گفته بودم که میخوام آپارتمان بسازم اومدیم زمینو ببینه سنگول میگه پسرت که یه چیز دیگه میگفت! حلمیه میگه بالاخره به عقل اومده فهمیده چیکار باید بکنه سپس به نشون دادن خونه ادامه میده که شنگول باهاش دعوا میکنه. حلیمه عصبی میشه و میگه اصلا اینجا خونه خودمه و با چکشی شیشه های مرغدونی را خورد میکنه اورهان میگه برو فرداصبح بیا ببینیم حرف حسابت چیه؟ اما وقتی رفتارهای اونو میبینه میگه ما هم قصد نداریم تو خونه همچین آدم بی شرفی بمونیم. فردای آن روز دادگاه قدیر تشکیل میسه.

عمر و آسیه وقتی میان ازشون میپرسن که چیشد؟ عمر میگه بازداشت شد همگی حالشون بد میشه و اورهان تو صورتش میزنه و گریه میکنه. ملیسا به دوروک میشه اعتراض رد آره؟ دوروک میگه نمیدونم از وکیل میپرسم. وقتی قدیر میاد و میخوان انتقالش بدن زندان پیشش میرن و امل با گریه اونو بغل میکنه سپس از مامور خواهش میکنه تا داداششو نبرن. قدیر به شنگول میگه عمومی به شما میسپارم و بعد از بغل کردن عمر بهش میگه نبینم ناامید بشینا! ناامید بشین من ناراحت میشم سپس سوار ماشین میشه و از اونجا میرن. قدیر به زندان منتقل میشه. خانواده شنگول تو خانه گریه میکنن و اورهان میگه چرا اینجوری شد؟ الان باید چیکار کنیم؟ عزیزان دارن جلو چشام پرپر میشن و به خودش لعنت میفرست و تو صورتش میزنه سپس میگه من با خواهرم حرف زدم با کلی خواهش و تمنا خودمونو قبول کرد تا یه مدت اونجا باشیم اورهان گریه میکنه و میگه چی میگی؟ برم بگم ما خونه پیدا کردیم شما تو خیابون بمونین؟ سپس دوباره گریه میکنه شنگول میگه من یه فکری دارم ولی میترسم که عصبی بشی اورهان میگه چی بگو شنگول میگه پرورشگاه همگی میزنن زیر گریه. آسیه و عمر میرن به ملاقات قدیر و آسیه میگه حلمیه اومد میخواد خونه اش را بسازه! قدیر میگه پسرش که گفت نمیخواد این کارو کنه! سپس میگه حالاشان باید چیکار کنین؟ آسیه میگه عمو اینا میرن خونه خواهر زن عمو شنگول قدیر میگه شما چی پس؟ عمر میگه یه فکری کردیم ولی خوب قول بده ناراحت نشی سپس میگه میریم پرورشگاه، قدیر با شنیدن این حرف حسابی جا میخوره و گریه اش میگیره عمر میگه ما اونجا جامون خوبه نگران ما نباش قدیر یاد روزی میوفته که امل را میخواست بزاره تو پرورشگاه و میگه بیشتر از دست خودم ناراحتم که چرا نمیتونم ازتون محافظت کنم! ولی من بی گناهم.

کاری نکردم حکم زندانم قطعی نشده هنوز میام بیرون دوباره باهم زندگی میکنیم سپس بهمدیگه امید میدن و گریه میکنن. عمر و آسیه وقتی به خانه برمیگردن با خانواده شنگول خداحافظی میکنن اوگولجان میگه نگران نباشید بچه ها دوباره پیش هم جمع میشیم فقط باید یه مدت از همدیگه دور زندگی کنیم. سپس با گریه از اونجا میرن. دوروک به آسیه زنگ میزنه اما اون رد تماس میکنه. دوروک به اوگولجان زنگ میزنه که بهش میگه ما داریم از اینجا میریم واسه یه مدت دوروک جا میخوره و میگه چی؟ آسیه چی؟ اونام میرن اوگولجان تایید میکنه. دوروک به سرعت به طرف خانه آنها میره و با خانه ی خالی روبرو میشه. تولگا که تعقیبش میکرده به اونجا میره و میگه چه زد حالی! واقعا اینجا مرغدونی بوده و مرغ و خروس توش بوده؟ دوروک عصبی میشه و میگه همینجا میکشمت! تولگا میگه دیگه نمیتونی بهم صدمه بزنی چون برگه برنده قدیر پیش منه! دوروک میگه چی میگی؟ تولگا ماجرای اون شبو تعریف میکنه که قدیر نزده چون اونجا بوده و لحظه به لحظه شو دیده دوروک میگه خوب چرا نمیای بری بگی؟ اون بیچاره به خاطر کاری که نکرده تو بازداشتگاهه! تولگا میگه چون یه رفاقتی قبل داشتیم گفتم بیام باهات درمیون بزارم بعد برم بگم. دوروک میگه چیو؟ تولگا میگه چون بابات ارهان کشت انداخته گردن قدیر! دوروک شوکه میشه. عمر و آسیه و امل باهم به پرورشگاه رفتن عمر باهاشون خداحافظی میکنه و میگه که خیلی دوستشون داره به زودی دوباره دور هم جمع میشیم و باهم زندگی میکنیم باشه؟ آنها تایید میکنن و به داخل پرورشگاه میرن. آسیه و امل کنار هم رو تخت مینشینند و به روزگاری که گذروندن فکر میکردن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا