خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۵۸ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۵۸ سریال ترکی اسم من ملک

خلیل برای خون دادن به ملک آماده می شود. او همچنان اصرار دارد تا بیماری ملک را بداند، اما عمر میگوید که او به ملک قول داده و نمی‌تواند چیزی بگوید. باشاک بالای سر ملک می رود. ملک به هوش آمده است. مریم بعد از شنیدن حرفهای خلیل با ناراحتی از بیمارستان بیرون می آید و روی نیمکت دم در می نشیند. آلپای به همراه سیدعلی کوچک به مغازه می رود سیدعلی کوچک با خوشحالی سمت سیدعلی و دایی هایش می رود و آنها نیز با دیدن سیدعلی کوچک خوشحال می شوند. آلپای از مغازه بیرون می آید و سیدعلی کوچک را با خودش داخل می برد. سیدعلی از این کار آلپای حرصش میگیرد. کنعان پیش آلپای می آید و خبر میدهد که وکیل روز دادگاه را جلو تر انداخته و بخاطر اقامت بچه ها در آلمان ،خواستار گرفتن سرپرستی برای آلپای و رفتن آنها هستند. آلپای میگوید که او در حال حاضر قصد رفتن ندارد. کنعان میگوید که با این کار می‌تواند سرپرستی را بگیرد و آلمان نیز گزینه ای برای رفت و آمد خواهد بود.

مریم با باشاک تماس میگیرد و به او میگوید که دم در بیمارستان بیاید.او برای باشاک ماجرای نامزدی خودش و خلیل را تعریف میکند و میگوید که حرفهای خلیل را شنیده و از طرفی خلیل قرارش با او را بخاطر ملک فراموش کرده است. باشاک سعی دارد توجیه کند و میگوید که اگر هر کس دیگری به جز ملک بود نیز خلیل چنین کاری میکرد.
آلپای برای گرفتن برگه سلامت برای ازدواج با فوندا به بیمارستان می آید و هنگام خروج، حرفهای مریم و باشاک را می شنود. عمر بخاطر رفتن دفنه به استانبول کلافه است و مدام به او پیام میدهد اما دفنه گوشی خود را خاموش کرده است. در بازارچه، کنعان عده ای از بچه های یتیم را آورده تا به آنها غذا بدهد. او آنها را به کبابی سیدعلی می برد. سیدعلی و دیگران از اینکه کنعان برای کار خیر نمایش اجرا می‌کند حرصشان میگیرد.
خلیل به اتاق ملک می رود. ملک بخاطر خون دادن خلیل و آوردن او به بیمارستان تشکر میکند. خلیل میگوید که آنها دوست هستند و هرکاری که نیاز باشد برای ملک انجام میدهد. او از ملک میخواهد که خوب باشد. ملک دست خلیل را گرفته و به او میگوید که سرطان دارد. خلیل با شنیدن این حرف شوکه شده و بغض میکند. ملک می‌گوید که تمام سعی خودش را میکند که بخاطر بچه ها خوب شود و سرپا باشد تا آنها به آرزوهایشان برسند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا