خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۵۸ سریال ترکی بچه
قسمت ۵۸ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی بچه

آسیه با شنیدن اسم رضا، شوکه شده و برگه اعتراف نامه از دستش می افتد. او به سمت خانه خودش حرکت میکند. حسن به خانه رسیده تا آسیه را ببیند، اما زینب میگوید که آسیه رفته است. حسن از تصور اینکه آسیه او را دست انداخته، عصبی می شود. در خانه علی کمال، آسیه با رضا بحث میکند و با طعنه، علت برگشتنش را بعد از اینهمه سال می پرسد. رضا که از همه اخبار جدید مطلع است، طلبکارانه بخاطر اینکه آسیه قصد دارد سهامش را به حسن بدهد، با او بحث میکند. او حتی از نوشتن اعتراف نامه آسیه نیز خبر دارد. آسیه با حرص به او میگوید نمی‌گذارد که حق رضا که حالا متعلق به حسن است، از بین برود و باید به حسن برسد. رضا میگوید که به او هشدار داده بود که نباید حسن را به بچه هایش نزدیک کند. همان لحظه، حسن به خانه آسیه می آید تا علت رفتنش را بفهمد. آکچا دم در، حسن را میبیند و به او میگوید که پدر علی کمال و مراد به خانه آمده است. حسن با رضا رو در رو می شود. آسیه از روبه رو شدن آنها مضطرب می شود. رضا خودش را دوست صمیمی علی، پدر حسن معرفی میکند. حسن عصبی می شود و حس میکند که کاسه ای زیر نیم کاسه است، اما آسیه نیز از ترس اینکه حسن در مورد رضا چیزی نفهمد، حرف رضا را تایید میکند. حسن با عصبانیت در مورد علت ازدواج رضا با آسیه در حالی که او علی را دوست داشت، سوال میکند.

رضا میگوید که او از ماجرای علی و بچه خبر نداشته و به پیشنهاد خانواده با آسیه ازدواج کرده بود. او تظاهر میکند که گول خورده و آسیه را مقصر میداند. آسیه همچنان سکوت کرده است. آکچا به اتاق رفته و با افه بازی میکند تا او را سرگرم کند. افه به آشنا شدن با پدربزرگ جدیدش فکر میکند. علی کمال با حسن بخاطر دخالت در مسایل خانوادگی شان دعوا میکند. آسیه پا در میانی کرده و بخاطر جلوگیری از آشوب، از حسن میخواهد که از آنجا برود. حسن به شدت ناراحت می شود و از آنجا می رود. رضا، علی کمال و مراد را به اتاق می برد و شروع به صحبت با آنها میکند تا ترک کردن آنها را توجیه کند. او آسیه را مقصر همه چیز میداند و میگوید بخاطر اینکه متوجه رابطه علی و آسیه شده بود، تحمل نکرده و آنها را ترک کرده است و مدتی را افسرده بوده است، اما حالا نمی‌گذارد که پسر علی، حق و حقوق آنها را بالا بکشد. او هنگامی که از اتاق بیرون می آید، به آسیه میگوید که عمارت را برای او تبدیل به جهنم میکند و همه پسرهایش را از او دور میکند. آسیه ناراحت شده و چیزی نمی‌گوید. دوستان حسن او را سوپرایز کرده و وقتی حسن به تعمیرگاه می رود، آنجا را تمیز و آماده کار، به همراه وسایل کارواش میبیند. او انگیزه میگیرد تا برای پول درآوردن مخارج افه، تلاش کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا