خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۵۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۵۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی تازه عروس

هازار و خان و گوکان وقتی به عمارت میرن بلا و نازگل و آفت به طرفشون میرن و همدیگرو در آغوش میگیرن بلا یکدفعه میگه پس باباها کجان؟ همان موقع ۰۰۱ وارد می شود. قلندر با آسوده خانم عمه بلا از ماشین پیاده میشه که عایشه و معتبر و آسیه از دیدنش شوکه میشن و حالشون بد میشه بلا همان موقع با خوشحالی میگه عمه جون و به طرفش می دود و همدیگرو در آغوش میگیرن. معتبر میگه آهان عمه بلاست خیالم راحت شد. بلا مادرهاشون به عمه اش معرفی میکنه که قلندر جلو میاد و دستشو میگیره و با احترام به داخل میبرتش که آسیه و معتبر و عایشه چپ چپ نگاهشون میکنن. تو عمارت آسوده به بلا میگه تو به من همه ی مادرهاتو معرفی کردی ولی نگفتی کدومشون مادر شوهرته! بلا آسیه را نشون میده که آسوده میگه واقعا؟ تعجب کردم! آسیه میگه چطور؟ آسوده میگه چون خیلی جوان هستین بهتون نمیاد پسری مثل هازار داشته باشین آسیه کمی خودشو میگیره و خوشحال میشه و میگه واقعا؟ سپس تشکر میکنه. قلندر ازش میپرسه گرسنه هست یا نه اگه هست سفره پر پیمانی تدارک ببینن آسوده تایید میکنه و میگه دلم سیرابی میخواد قلندر میگه واقعا؟ سپس رو به زن هایش می کند و میگه پاشین بریم سیرابی، کله پاچه بزارین سوپ هم یادتون نره سپس آنها به طرف آشپزخانه راهی میشن. آسوده میگه ببخشید برادر من کجاست؟ قلندر دورشو نگاه میکنه و میگه نمیدونم! کامیلا به خاطر اینکه کامیل خواهرشو آورده اونجا داره موهاشو میکشه و سرشو گاز میگیره. کامیل میگه بسه دیگه سرم درد گرفت! من چیکار کنم خوب اونم خواهر خونی منه! تو چرا انقدر باهاش بد شدی؟ واسه چی؟ کامیلا میگه واسه اینکه روز عروسیمون لباس سفید پوشید اونم دنباله دار خوب میرفت لباس عروس میخرید میپوشید دیگه! کامیل میگه اووووو هنوز به خاطر اون دلیل؟ کامیلا تایید میگنه و میگه چیزی نیست که از یادم بره تا مرگم فراموش نمیکنم!

معتبر و عایشه و آسیه سر اجاق هستن و در حال غذا درست کردن که معتبر میگه من اصلا از این زن خوشم نیومد اصلا حس خوبی بهش ندارم! عایشه تایید میکنه و میگه منم همین حسو دارم اصلا خوشم نیومد ازش اما آسیه میگه نه به نظرم زن خوبیه من مشکلی نداشتم باهاش! معتبر میگه آخ آسیه قرتی یه خورده تعریف کرد ازت ببین چجوری ازش طرفداری میکنه! نازگل میاد و میگه راسیتش منم نظرم با مامان معتبر یکیه یجوری بود! شام آماده میشه و شیرین یه سینی غذا برای باران و بقیه تو انبار میبرد .اونجا فرهاد تو حال خودش نیست و به گوشه ای خیره شده اصلا متوجه اومدن شیرین هم نشده و بعد از رفتن شیرین باران برای فرهاد تو یه بشقاب غذا میزاره و یواشکی داروی رونده را روی غذایش میریزم و به فرهاد «یده تا بخوره اما او میگه نمیخورم باران اصرار میکنه اما موفق نمیشه تا اینکه میگه شیرین آورده همان موقع بشقاب را ازش میگیره و شروع میکنه به خوردن که باران خوشحال میشه. آسیه اتاق خودش را برای آسوده خانم آماده کرده تا بره اونجا اما قلندر میگه اونجا چرا؟ این همه اتاق اینجاست! آسیه میگه مهمون های ویژه نباید یه جای سفت بخوابن باید نرم نرم باشه. فرهاد بعد از خوابیدن بقیه میره دم پنجره اتاق شیرین که باهاش حرف بزنه اما شیرین ازش میخواد از اونجا بره. بعد از او بارن میره که با دیدنش ناخودآگاه لبخند میزنه. آنها باهم کمی بحث میکنن، بلا واسه شیرین شیرعسل درست کرده و میخواد بده بهش که آنها را باهم میبینه که دارن حرف میزنن سپس بعد از رفتن باران بهش میگه متوجه هستی که خیلی وقته فرهادو از قلبت بیرون کردی و به جاش باران را گذاشتی؟ شیرین جا میخوره که بلا میگه کاملا مشخصه عزیزم و میره.

فردای آن روز همان جای همیشگی سینی های صبحانه آماده ست و قلندر منتظر آسوده ست که بیاد اما قبل از اومدن او بچه هایش میاد و میخوان شروع کنن که بهشون میگه یخورده ادب یاد بگیرین هنوز مهمون شروع نکرده غذارو پس نباید بخوریم سپس آسوده خانم به اونجا میاد که میگه ولی من نمیتونم اصلا روی زمین غذا بخورم فقط روی میز وصندلی. قلندر همه را جمع میکنه و رو میز تو آشپزخانه شروع میکنن به غذا خوردن. سپس به بقیه که رو میز نشستن اشاره میکنه و میگه اینا مشکلی ندارن عادت کردن که با دست غذا بخورن اونم روی زمین باهمدیگه غذا بخورن، کامیلا بعد از چند دقیقه به اونجا میاد و با دیدن آسوده میگه تو هنوز اینجایی که! پس کی میری؟ آسوده میگه آره هستم چند روزیم هستم، زن های قلندر باهم میگن چند روز؟ آسوده میگه نمیدونم هروقت که کارهام اینجا تموم بشه منم میرم. کامیلا به قلندر میگه اینجا چه خبره؟ اینجا یا جای منه یا جای این زن کدومش؟ قلندر میگه چی بگم آخه خدا پشت و پناهتون باشه کامیلا به قلندر میگه مطمئنی قلندر خان؟ برم شوهرمم میبرما! قلندر قبول میکنه که کامیل میگه واقعا به همین راحتی؟ قلندر میگه جای مرد متعهل پیش زنشه. آنها میخوان برن که جمیل یهو میاد و میگه مامورها اومدن آقا سراغ هازار خانو  میگیرن. هازار میگه من؟ چرا؟ جمیل میگه به عنوان سرباز فراری قلندر شوکه میشه و میگه کی بین ما نفوذیه؟ کی پسرمو لو داده؟ همگی میگن کار ما نبوده ولی در آخر آسیه میگه کار من بوده من خبرشون کردم همگی تعجب میکنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا