خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی تازه عروس

در عمارت زده میشه و پدر و مادر بلا با مامور به اونجا میرن. مامور به قلندرخان میگه این خانم و آقا مدعی شدن که دخترشونو تو خانه زندانی کردین و شکنجه اش میکنین قلندرخان تعجب میکنه و میگه دختر اینا کی هست اصلا؟ کی همچین چیزیو گفته؟ کاملیا میگه بلا دخترم بلا بهمون زنگ زده گفته که زندانیش کردین شکنجه اش هم میکنین حتما! قلندرخان بهشون میگه برن به بلا خبر بدن تا بیاد. بلا پیش بقیه زن های عمارت است که بهش خبر میدن مادر و پدرت اومدن اینجا و دارن دعوا میکنن! بلا سریعا به اونجا میره و آسیه به بقیه میگه مادر و پدرش چرا اومدن؟ واسه چی دعوا میکنن؟ و همشون بلند میشن و به آنجا میرن. بلا پدرشو در آغوش میگیره و وقتی به مادرش میرسه خوش آمد میگه که مادرش با کلافگی اونو کنار میزنه و میگه اصلا هم خوش نیومدم. سپس مامور میگه باید به چندتا سوالامون جواب بدین و سپس درباره زندانی شدن و شکنجه و بدرفتاری سوال میکنه که بلا میگه نه اصلا من زندانی نشدم خیلی هم همه چی خوبه شوهرمم هم هوامو داره هم عاشقمه مامور وقتی مطمئن میشه میره. پدر و مادر بلا بهش میگن خوب دیگه وسیله هاتو جمع کن بریم اما بلا مخالفت میکنه و از طرفی قلندرخان میگه ما اصلا نمیتونیم مهمونی که از استانبول اومده را بدون پذیرایی بزاریم بره و به عایشه میگه امشب یه بزم راه بندازین تا از مهمونامون پذیرایی کنیم! عایشه قبول میکنه و میگه یه بزم عربی راه میندازیم سپس قلندرخان به زن ها میگه برین شروع کنین به آماده کردن تدارکات. زن ها باهمدیگه نشستن و درباره این مهمونی غر میزنن و حرص میخورن. آنها میگن باید یه کاری کنیم که اصلا این مهمونی کنسل بشه یکی از عروس ها میگه ولی این نشدنیه چون قلندرخان حرفشو زده! عایشه میگه راست میگه وقتی آقاجون یه حرفیو بزنه باید انجام بشه! آفت میگه خوب بزم راه بندازیم ولی میتونه بهشون تو مهمونی خوش نگذره! آنها بهم نگاه میکنن و میخندن. معتبر خانم میگه از اول خوشم نمیومد ازت ولی الان خیلی حال کردم باهات!

مهمونی را راه میندازن. کامیل کنار قلندرخان نشسته و باهمدیگه در حال نوشیدنی خوردن و خوش گذرونی هستن. خان به هازار میگه پدرزنت داره زیاده روی میکنه ها! بیهوش بشه من بلندش نمیکنم گفته باشم! هازار میگه بلارو با خودشون نبرن عیبی نداره من خودم بلندش میکنم. بلا در اون محفل کار میکنه و پذیرایی میکنه که کامیل با دیدنش به قلندرخان میگه دخترم خونه خودمون دست به سیاه و سفید نمیزد چیشده اینجا انقدر کاری شده؟ قلندرخان میخنده و میگه اینجا اینجوریه دیگه کامیل خان. در قسمت زنونه آفت در حال رقصیدنه و آسیه که کنار کامیلا نشسته از قصد به بلا میگه آب میخوام واسم آب بیار، کامیلا میگه اونجا آب هست پاشو برو خودتو بخور آسیه میگه اگه میخواستم خودم کار کنم پس چرا عروس آوردم؟ سپس مدام بهش دستور میدن. معتبر خانم بهش میگه بیا این استخوان های این مرغو جدا کن میخوام بخورم. آسیه میگه برو ظرف های کثیفو هم جمع کن بلا به همشون میگه چشم مادرجون کاملیا تعجب کرده و میگه ای بابا یعنی چی آخه؟ ادم یه مادر داره اونم منم که به دنیا آوردمش! سپس به بلا میگه نمیخواد انقدر کار کنی اگه چند وقته عروس اینایی از وقتی به دنیا اومدی دختر من بودی پس الان بیا بشین کنارم! آسیه میگه پاشو نمیخواد بشینی اینجاهارو کمی خلوت کن کامیلا کلافه میشه و بهش میگه واسه مادرت یه لیوان آب بیار دارم عصبی میشم! آسیه میگه بده من پارچو من بهش آب میدم تو برو به کارها برس سپس نازگل میبرتش وسط و میگه برقص آنها میرقصن که شیرین با کلافگی به طرفش میره و میگه یه لحظه بیا بلا.

بلا پیش شیرین میره و میگه چیشده؟ شیرین میگه نمیبینی حال منو؟ قرار بود راهی پیدا کنی تا منو به باران ندن پس چیشد؟ راحت داری میرقصی؟ همان موقع باران و دیلان به اونجا میان که شیرین میگه مار از پونه بدش میاد دم خونه اش سبز میشه سپس از اونجا میره. بلا به هازار اشاره میکنه و به حیاط میرن سپس بهش میگه هازار این چه کاریه آخه مگه میشه به زور کسیو به یه نفر داد که ازش خوشش نمیاد؟ ببین هازار آدم باید بتونه به شوهرش بشه عزیزم، عشقم نه سیاه سوخته! هازار میگه از شیرین پرسیدم کسیو دوست نداره راضیه به ازدواج با باران! بلا میگه مطمئنی؟ شاید خجالت کشیده! هازار میگه یعنی چی؟ نکنه تو چیزی میدونی که من نمیدونم!؟ بلا میگه نه فقط شیرین از این آدم خوشش نمیاد. آسیه مرغی میگیره با دست طرف کامیلا و میگه رسمه باید از دستم غذا بخوری وگرنه باید دخترتو برداری ببری! کاملیا میگه بهتر میبرمش! سپس بعد از چند دقیقه همه ی زن ها بلند میشن و وسط میرن سپس شروع میکنن به رقصیدن و کاملیا را هم وسط میبرن. شیرین به خودش میگه نه باید خودم دست به کار بشم و ویام میده به باران که بره پشت عمارت. باران که عاشق شیرینه سریعا به اونجا میره و میگه که از وقتی بجه بودن و بازی میکرده شیرین را دوست داشته. شیرین میگه ولی من تورو دوست ندارم بعد از کمی کل کل کردن باران میگه هرکاری بتونم میکنم تا بدستت بیارم اما شیرین میگه عمرا. فرهاد به اونجا اومده و به خاطر چیزهایی که شنیده و دیده شیرین را در عمارت پنهانی میبینه سپس میگه چیزهایی که شنیدن حقیقت داره؟ شیرین میگه یه راهی پیدا میکنم غصه نخور. بلا دوباره با هازار حرف میزنه. هازار پیش شیرین میره و ازش میپرسه دوسش داری؟ شیرین دلو میزنه به دریا و میگه آره داداش هازار میگه چرا زودتر بهم نگفتی؟ شیرین میگه فکر نمیکردم بشه هازار میگه درسته دنیاها فرق داره ولی هیچی جلوی عشقو نمیگیره من کمکتون میکنم شیرین خوشحال میشه و در آغوشش میگیره. سپس با خوشحالی سراغ فرهاد میره و ماجرارو بهش میگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا