خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۵ سریال ترکی رامو
رامو به پشت بام پیش اسماعیل میره تا دلشو بدست بیاره و تلاششو میکنه اما اسماعیل هنوز ازش دلخوره رامو میپرسه یکسری با بابام بد دعوا کردی دلیلش چی بود؟ اسماعیل میگه ازش خواسته بودم تا کار تو آدانارو ول کنه بیاد پیش خودم اما قبول نکرد رامو میگه پول نداشت که بیاد خان پولشو نمیداد نمیتونست بیاد سربارت بشه. فاتوش برای نجو که تو یکی از اتاق های خونه شان زندانیه غذا میبره و باهاش به خاطر مجازاتی که برای بز انتخاب کرده بودن دعوا میکنه. شب رامو میره تا شیفت نگهبانی از نجو را از حسن تحویل بگیره حسن به خاطر کارهای بی پروایی که میکنه سرزنشش میکنه و میگه اگه بلایی سرت میومد من باید چه خاکی تو سرم میریختم؟ و باهمدیگه حرف میزنن و رامو حسن را آروم میکنه. سیبل فردای آن روز میاد جلوی در خانه رامو و داد میزنه که رامو بیا بیرون، او مدام صداش میزنه و میگه یعنی انقدر از من میترسی؟ بیا پایین!
رامو میره روبروش وایمیسته که سیبل طرفش اسلحه میگیره و به آدم های رامو میگه به هیچ وجه نیاین جلو این یه چیزی بین من و راموعه! سیبل باهاش دعوا میکنه و میگه تو یه خائن بودی بین ما تو بابامو کشتی! الان اون تو سردخانه ست و مراسم تشییع برگزار نشده چون مامانم دنبال جنازه داداشمه! تو داداش و بابامو کشتی! رامو میگه نجو زنده ست سیبل شوکه میشه و میگه چی؟ داری دروغ میگی! رامو میگه نجو پیش ماست، سیبل از حال میره. وقتی به هوش میاد به رامو میگه چیزهایی که گفتی حقیقت داشت؟ برادرم زنده ست؟ رامو تایید میکنه. سیبل پیش نجو میره و از اونجا با مادرش تماس تصویری میگیره مادرش با دیدن نجو خوشحال میشه و میگه فکر کردم مردی رفتی و منو تنها گذاشتی و حسابی خوشحال میشه و میگه بیاین خونه سریعا سیبل میگه نجو نمیتونه بیاد خونه راموعه. یه زن یواشکی وارد خونه رامو اینا میشه و کیفی که توش بمبه را پشت یه میز میزاره و میره.
سیبل یکدفعه فریاد زنان میاد و به رامو میگه که همه رو بیرون کنین اینجا بمب کار گذاشت چه شده همگی زن و بچه هارو بیرون میکنن و دنبال بمب میگردن عبدیک یکدفعه باباش حسن را صدا میزنه و میگه اینجا یه میگه. حسن به سرعت اونجا میره و با دیدن بمب برمیداره کیفو و از اونجا می دود و میره تا از پرتگاه پرت کنه پایین. حنیف با افرادش از دور منتظر ترکیدن بمب هستن و میگن وقتی ترکید میریم حمله میکنیم. حسن مسافتیو می دود و کیف را پرت میکنه و انفجار صورت میگیره. همگی چشمشون به ته کوچه ست تا ببینن حسن میاد یا نه همگی استرس دارن که حست ازراه میرسه و همگی خوشحال میشن. همان موقع حنیف و آدم هاش به اونجا میان که روبروش رامو و آدم هاش وایسادن سیبل میره روبروی حنیف وایمیسته و ازش میخواد از اونجا بره حنیف میگه تو اینجا چیکار داری؟ از کی داری دفاع میکین؟ اونا قاتل داداشت و باباتن! سیبل میگه نجو زنده ست اینجا پیش راموعه، رامو میگه تا وقتیکه یاقوز نیومده پیش ما میمونه آنها بعد از کمی بحث از اونجا میرن. دستیار یاقوز بهش میگه رامو خیلی زرنگه یاقوز تایید میکنه و میگه مگه کشتن چنگیز به این راحتی بود! سپس بهش زنگ میزنه و خبر میده تو آداناست…..