خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۶۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۶۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تازه عروس

هازار با عصبانیت مادرش آسیه را سرزنش میکنه و باهاش دعوا میکنه که چرا منو لو دادی؟ میگه من چیکارت کردم؟ مگه دشمنت بودم؟ آسیه میگه میخواستم موانع سد راهتو بردارم هازار با عصبانیت میگه من که جا و مکانم مشخص بود چرا سرباز فراری منو معرفی کردی؟ پلیس هازار را با خودش میبرد. بلا با گریه صداش میزنه و میگه الان میبرنش سربازی؟ خان میگه نه اول میرن نظام پزشکی بعد برگه بازیاشو میکنن بعد برمیگرده دوباره میره سپس خان و گوکان هم باهاشون میرن. قلندر با عصبانیت آسیه را صدا میزنه و میگه باهام بیا کارت دارم. قلندر تو آشپزخانه او را دعوا میکنه و میگه جرا همچین کاری کردی؟ مگه پسر من نمیخواست بره سربازی؟ مگه بهش گفته بودیم مخالفت کرده بود که آمار سرباز فراری دادی؟ آسیه میخواد توضیح بده که در آخر میگه تقصیر معتبر و عایشه شد آقا برگشتن گفتن پسر تو خان نمیشه چون هنوز سربازی نرفته که مرد کامل بشه فعلا نصفه نیمه مرد هستش! منم ترسیدم سریع گفتم بره سربازی، قلندر واسش تاسف میخوره و میگه از این به بعد دیگه به من نمیگی آقا! تموم شد و از اونجا میره آسیه شروع میکنه به گریه کردن. معتبر و عایشه که فالگوش وایساده بودن تمام حرفاشونو میشنون و بهم میگن که آسیه یه کاری کرد که خودش خودشو از چشم آقا انداخت عایشه با لبخند میگه یه نفر از میدون رقابت رفت کنار حالا موندیم خودمون ‌نفر و شروع میکنن به خندیدن. بلا تو اتاقش ‌حال  گریه کردن است که پدر و مادرش پیشش میرن و سعی میکنن با خندوندنش حالشو بهتر کنن اما تغییری پیدا نمیکنه. کامیلا با بلا حرف میزنه و میگه که خیلی خوب شد. او مدام تو فکر طلاق گرفتن آن هاست که بلا ملافه میشه و میگه ای بابا بس کن دیگه همش دارین به طلاق من و هازار فکر میکنی!

من هازار خیلی دوست دارم و تا آخر عمرمم پیششم حتی اگه بمیرمم بعد مرگم تنهاش نمیزارم! کامیلا سرزنشش میکنه و میگه دختر خنگ منو نگاه کنین توروخدا! انگار زن فرعونه بعد مرگشم میخواد زنده زنده دفنش کنن تا از اون چوپان بز خلاص پیدا نشه! هازار کارهای اداریشو تموم کرده و ۶ ماه دیگه باید بره سربازی خان میگه پس درست چی میشه؟ میری یا نه؟ هازار میگه باید برم با زنم حرف بزنم و تصمیم بگیرم اگه ۶ ماه دیگه اوکی بود که هیچی میرم اگه نه به بهونه فوق لیسانسم میرم ادامه درسمو بخونم سربازیو هم به تاخیر و عقب میندازم سپس به طرف عمارت راهی میشن. هازار به بلا زنگ میزنه و این خبرو میده بلا حسابی خوشحال شده و تو پوست خودش نمیگنجه و با خوشحالی همراه پدر و مادرش بالا پایین میپره سپس به خودش میاد و میگه من برم این خبرو به تمام اهالی عمارت بدم. قلندر تو حیاط دراز کشیده که آسوده وقتی به اونجا حالشو میپرسه و بهش میگه باید باران خان را ببینم و درباره پرونده اش باهاش حرف بزنم قلندر او را به انبار مسلم راهنمایی می کند. اونجا آسوده بهشون میگه تا از اونجا برن که با باران خصوصی حرف بزنه قلندر سعی میکنه بمونه اما آسوده همه را بیرون می کند. بلا با خوشحالی تو آشپزخانه از ماجرای هازار میگه که یکدفعه هازار به اونجا میاد و بلا شوکه میشه و در آغوشش میگیرد. بلا میپرسه چیشد؟ هازار همه چیزو تعریف میکنه که بلا با خواهش میگه میشه نری؟ میشه یه کاری کنی نری دیگه سربازی؟ آسیه میاد و میگه نه نمیشه باید بره چون من میگم بلا هم میگه نه نمیره، آسیه میکشه سمت خودش و میگه نمیشه باید بره مثل بقیه بلا میگه من زنشم و میگم نمیره و میکشه سمت خودش آنها باهم کل کل میکنن که قلندر به اونجا میاد و به آسیه میگه مگه ما باهم حرف نزدیم؟

قرار نشد دیگه کاری به کار هم نداشته باشیم؟ بازم داری دوباره همون کارتو میکنی؟ به زور میخوای پسرتو راهی سربازی کنی؟ هروقت دلش خواست میره، تو هم یه کاری کن اگه میخوای بهم لطف کنی دیگه جلوی چشمام آفتابی نشو و از اونجا میره. همگی از شنیدن این حرف شوکه میشن و آسیه شروع میکنه به گریه کردن هازار دست بلارو میگیره و با خودش میبره. آسوده با شنید حرف های باران میگه خیلی پرونده تون سنگینه اگه میخواین من وکیلتون بشم و ازتون دفاع کنم باید برین خودتونو تحویل بدین تا من بتونم یکسری از جرم هایی که مرتکب شدی را درست و ماست مالی کنم! باران میگه اگه برم شیرین چی میشه؟ آسوده میگه منو وارد این فضاهای عاشقانه تون نکنین اعصبام خورد میشه. عایشه شب برای همه حلوا درست کرده و میگه برای آسیه ست بخورین و میخنده. گوکان به اونجا میاد و میگه مگه میشه شما چیزی درست کنین بد باشه آخه مامان جون؟ عایشه پشتشو بهش میکنه و میگه من قهرم گوکان میگه شما با من؟ یکی یدونه ات قهر کردی؟ عایشه به زور خودشو نگه میداره و میگه آره  قهرم تو منو به اون دختر مردم فروختی! رفتین دریا منو مثل گلدون گذاشتین کنار! سپس از ناراحتیش میگه گوکان سعی میکنه آرومش کنه و آشتی کنن اما عایشه میگه نه دیگه نمیشه اینجا یا جای منه با جای اون زن! گوکان میگه این چه حرفیه آخه مامان؟ زنمه نمیتونم بیرونش کنم که! عایشه میگه به من ربطی نداره سپس میگه من یه روز لب هیچی نمیزن و هیچی نمیخورم اگه نخوردم باید اون زن بره وگرنه از قهرم صرف نظر میکنم گوکان میگه واقعا هیچی نمیخورین اونم شما؟ عایشه میگه هیچیه هیچی! و از اونجا میره. گوکان تنهایی نشسته تو فضای باز که خان و هازار پیشش میرن و میپرسن که چیشده؟ شنیدیم ماجرای مامان عایشه رو! سپس دلداریش میدن که نمیتونه چیزی نخوره خیالت راحت گوکان میگه این دفعه فرق داره! اما آنها دلداریش میدن و میگن همه چیز درست میشه غصه نخور!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا