خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۶۱ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۶۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی تازه عروس

کامیلا میره پیش قلندر و میگه ببین قلندر خان اینجا برای ما جا کمه نمیشه هم من اینجا باشم هم این دختر! قلندر میگه شما که میدونین جواب این سوالو پس چرا میپرسین؟ کامیلا میگه باشه پس ما میریم سپس به کامیل میگه پاشو بریم وسایلمونو جمع کنیم بریم دیگه کامیل میگه کشش نده دیگه کامیلا این بحثو تموم کنین! کامیلا بعد از کمی بحث کردن با کلافگی از اونجا میره. آفت پیش گوکان میره اما وقتی توجه گوکان را نمیبینه کلافه میشه و میگه تو چرا منو نمیبینی؟ گوکان میگه فکرم پیش مامانمه آنها باهم حرف میزنن که آفت عایشه را پشت پرده میبینه و میترسه اما وقتی گوکان میخواد ببینه عایشه همان موقع از اونجا میره و فکر میکنه آفت توهم زده. هازار و بلا در حال خوابیدن هستن که یکدفعه صدای جیغ میشنون و سریعا به طرف اتاق شیرین میرن. شیرین رو تخت ایستاده و به باران که از زیر تختش درومده نگاه میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ هازار و بلا به اونجا میرن و میگن اینجا چخبره؟ شیرین تعریف میکنه که میخواستم بخوابم ولی یهو این از زیر تختم درومد هازار با باران دعوا میکنه و میگه داری دیگه زیاده روی میکنی! سپس باران از اونجا میره. بچه های نازگل و خان بینشون خوابیدن که باعث میشه خان از رو تخت بیوفته سپس عصبی میشه بچه هاشو بیدار میکنه و میگه برین تو اتاقتون بخوابین. فردای آن روز گوکان و آفت در حال درست کردن تخم مرغ و باسترما هستن و ثانیه شماری میکنن تا عایشه بیاد. عایشه به محض بوی غذا خوردن بهش از خواب بیدار میشه و به حالت دویدن به طرف آشپزخانه میره. او نون برمیداره و میخواد یه لقمه بزاره تو دهنش که یکدفعه یاد قسمی که خورده بود میوفته و میگه نه من نمیخورم خودتون بخورین و با گریه از اونجا میره.

معتبر اونو میبینه و میگه کجا میری عایشه؟ بیا میخوام برم تخم مرغ درست کنم با هم بخوریم عایشه میگه واقعا؟ میشه باسترما هم بریزیم توش؟ معتبر تایید میکنه که عایشه میگه ولی من که نمیتونم بخورم قسم خوردم تا اون زن اینجا باشه من یه لقمه هم نمیخورم معتبر میگه تو گفتی از دست آفت نمیخوری من میخوام خودم بهت بدم عایشه خوشحال میشه که عایشه میاد و میگه مامان عایشه جیزی میخوای بخوری نوش جونت ولی گفتم بگم که سنگ میشی چون گفته بودی لب به غذا نمیزنی! عایشه بلارو میبینه و ازش میپرسه که چه قسمی خورده بودم بلا میگه گفتین هیچی نمیخورین عایشه عصبی میشه و با معتبر هم دعوا میکنه و میره. بلا سراغ مادرش میره که میبینه داره وسایلشو جمع میکنه که بره او سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه. کامیلا در حال رفتن است که قلندر میبینتش و میگه کجا به سلامتی؟ کامیلا میگه جایی که از اینجا خیلی دور باشه ته جهنم! قلندر میگه مگه من چیکار کردم باز؟ کامیلا میگه کاری کردین از دختر و شوهرم دور بشم. قلندر وقتی میخواد بره عمارت آسوده را میبینه که در حال دویدن و ورزش کردنه که همراهیش میکنه و خودشو ورزشکار نشون میده معتبر و عایشه سریعا لباس گرم کن میپوشن و پیش قلندر میرن اما قلندر که کم آورده دیگه ادامه نمیده. موقع ناهار همگی سر سینی های غذا نشستن که عایشه سر میز نشسته و اصلا چیزی نمیخوره. آفت جلوش تو بشقاب ها خوراک بره میریزه  که عایشه حسابی مست میشه و وقتی میبینه نمیتونه خودشو کنترل کنه با گریه میگه من نمیخورم و به اتاقش میره. بلا میگه گرسنه میمونه که نازگل میگه فکر کردی گشنگی میکشه؟ تو اتاقش پر از مواد غذاییه به نظرت بریم حین ابتکار جرم مچشو بگیریم؟ آنها میگن آره و معتبر میگه منم میام و باهم به طرف اتاق عایشه میرن.

وقتی وارد میشن میبینن که عایشه دم پنجره نشسته و به بیرون نگاه میکنه و میگه مچ کیو میخواستین بگیرین هان؟ آفت شروع میکنه به گشتن اتاقش که عایشه میگه همشو ریختم دور تا بفهمین کینه عرب یعنی چی! بعد از رفتن آنها عایشه که تمام موادغذاییو تو سبد گذاشته بود و از پنجره آویزون کرده بود به اتاقش میاره و شروع میکنه به قربون صدقه رفتنشون سپس برای خوراکی هایش زمان بندی میکند اما وقتی به خودش میاد میبینه همشو خورده و دیگه چیزی نداره. کامیل حسابی داره غصه میخوره به خاطر رفتن کامیلا و افسرده شده. قلندر پیشش میره و دلداریش میده که حالا چیزی نشده الان باید خوشحال باشی که مجرد شدی آزادی و سعی میکنه حال و هواشو عوض کنه اما کامیل اصلا حالش خوب نمیشه. بلا و هازار با قلندر نشستن و در حال حرف زدن هستن که آسوده یکدفعه با کلی کتاب تو دستش میاد. قلندر با دیدنش بلند میشه و کتاب هارو میگیره از دستش، آسوده میگه کلی کتاب خریدم تازه کتاب هایی را که نتونسته بودم جایی پیدا کنم اینجا پیدا کردم و حسابی خوشحاله قلندر برای اینکه خودشو تو چشمش بیاره میگه کتاب خیلی خوبه منم کلی کتاب دارم و عاشق کتاب خوندنم هازار و بلا با دهانی باز بهش نگاه میکنن و جا خوردن. قلندر از هازار میپرسه مگه نه پسرم؟ هازار برای اینکه پدرش کم نیاره میگه بله تازه بابام چندتا کتاب هم نوشته یکی هم در حال چاپه! قلندر خودش جا میخوره و میگه البته من بیشتر کتاب هام درباره خان و خان بودن هستش…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا