خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۶۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۶۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی تازه عروس

بلا به هازار میگه باید بابارو از عمه من دور کنیم میدونی چند نفرو به خاک سیاه نشونده؟ پول چند نفرو بالا کشیده و ورشکستشون کرده؟ باید یه کاری کنیم که از چشمش بیاد بیرون! هازار پیش خان و گوکان میره و بهشون میگه بازی تخته را بزارین کنار باید بریم تو کار بابا! هرجور که شده باید از این آسوده خانم دور نگهش داریم اونجوری که بلا میگه یه مار هفت خطه که به پول و ثروت ما چشم دوخته و اگه به موقع یه فکری نکنیم به خاک سیاه میشینیم گوکان میگه نه بابا اینجوری نیست یخورده خوش میگذرونه تموم میشه میره پی کارش! هازار میگه مشکل اینجاست که این زن فرق داره! خان میگه باشه واسه بعد حالا بیا یه دست بازی کنیم تا گوکان بفهمه بازی یعنی چی! آسوده تو حیاط در حال ورزش کردنه که قلندر تیپ ورزشی زده و داره دمبل میزنه، معتبر و عایشه و آسیه از دور آنها را میبینن و آسیه میگه ببین این زنه چجوری داره آقارو تو مشتش میگیره! آقا داره ورزش میکنه! عایشه میگه تو به فکر خودت باش که چجوری به چشم آقا دوباره برگردی! آسیه میگه تو نمیخواد به فکر من باشی من خودم یه کاری میکنم که به چشم آقا بیام باید یه فکری به حال این زن بکنیم! عایشه میگه شاید واقعا داره ورزش میکنه و خوشش اومده از ورزش؟! معتبر میگه تاحالا دیدی آقا وسیله سنگینی برداره؟ سپس بهشون نگاه میکنن. شب موقع خواب شیرین تو اتاقش هست که یکدفعه دوباره باران را میبینه که از زیر تختش سر در میاره و جیغ میزنه سپس باهاش دعوا میکنه که باران بهش نگاه میکنه و شروع میکنه به آهنگ خوندن شیرین کم کم دلش نرم میشه و لبخند میزنه. دیلان از فرصت استفاده میکنه و دست فرهادو میگیره و اونجا میبره سپس از پست پنجره اتاقش آنها را میبینه و متوجه میشه که شیرین هم به باران حس داره دیلان بهش میگه من که گفته بودم تو کارادنیز جرقه هایی خورده شده بینشون فرهاد با ناراحتی از اونجا میره.

فردای آن روز قلندر به انبار مسلم میره و میگه میخوام یه ورزشی یاد بگیرم سپس حسن کور میخواد از فنون و درس های کلنگ فو بهش یاد بده. آنها به حیاط میرن و قلندر را مجبور میکند به رنگ کردن دیوار سپس او را بالای لدر میبرد و ازش میخواد شیشه های لدر را تمیز کند. او میگه این الان چه ربطی به کلنگ فو داره؟ حسن کور میگه نمیدونی اینا همش درسه خودت بعدا میفهمی. در عمارت زده میشه و جمیل با باز کردنش با ناخدا شوقی و مادر آسیه ذوقی روبرو میشه که با نامزد باران و آدرسی به اونجا اومدن. اونا ازش میخوان تا قلندر را صدا بزنن و بگن ناخدا شوقی از کارادنیز اومده. جمیل وقتی به قلندر خبر میده قلندر میترسه و میگه بگو نیست اما جمیل میگه نمیشه از لای در دیده شمارو. قلندر مجبور میشه تا در را باز کند. حسن کور به اونور در میره و پشت سر ناخدا شوقی اسلحه میزاره که قلندر با تعجب میپرسه تو چجوری رفتی اونور؟ کی رفتی که من ندیدم؟ حسن کور میگه از فنون کلنگ فو هستش! آنها وارد خانه عمارت میشن. ناخدا میگه تو هیچ کدوم از کارهاتو تکلیفتو مشخص نکردی برگشتی اومدی! قلندر میگه کدوم تکلیف ها؟ ناخدا شوقی میگه اول عقد این دختره که او باران نامزدش عقدش نکرده! قلندر وقتی میبینه چاره ای نیست به جمیل میگه بره باران را صدا بزنه بیاد. باران وقتی میاد با دیدن اون دختر دوباره بهم میریزه و میخواد فرار کنه بره خودشو به ژاندارمری معرفی کنه اما جمیل و مراد جلوشو میگیرن و پیش قلندر برمیگردوننش. اونجا باران میگه یعنی چی شوهر خواهر؟ پسرت با خواهر من نامزد کرد اومد گفت نمیخوام منم اومدم کسی بهم نداد شیرینو حالا منم میگم نمیخوام! ذوقی میگه ما متوجه شدیم که پسرت بگیر نیست و نمیخواد با دختر ما ازدواج کنه باشه ولی حسنی چی؟ با هازار عقد کرد؟ نه! بلا با عصبانیت میگه ای بابا حسنی چیه دوباره شروع کردین؟ هازار ازدواج کرده منم زنشم. هازار هم تایید میکنه و میگه باید پرونده این موضوع بسته بشه!

قلندر میگه اینو هم که شنیدی نشدنیه! ذوقی میگه دخترم کو اصلا؟ قلندر میگه خبر ندارم ازش آسیه از تو اتاق بیرون میاد و بعد از سلام و احوالپرسی گوشه ای میشینه که مادرش میپرسه چیزی شده؟ قلندر میگه به خاطر نا فرمانی از شوهر، تهمت زدن و بردن آبروم باهاش قهرم. ذوقی ماجرای عقدو وسط میکشه که عایشه میگه اینو ما بین خودمون هووها حل کردیم دیگه عقدی در کار نیست! ناخدا شوقی میگه پس باید به جای باران یه نامزد دیگه برای این دختر پیدا کنین. باران میگه داریم اونم چه دامادی از من خوشتیپ تره! قلندر میپرسه کیو میگی؟ باران میگه فرهاد همگی پوزخند میزنن و شیرین قهقهه میزنه و میگه دارم حرص میخورم ! باران پیشش میره و میگه چطوری داماد؟ فرهاد میگه چی داری میگی؟   باران میگه قلندر خان همین الان زنت داد قراره بری ریسه زندگی کنی ! فرهاد جا میخوره و میگه چی؟ مگه میشه؟ باران تایید میکنه و ماجرارو برایش میگه. موقع خواب قلندر وقتی میره تو اتاق آسیه او خوشحال میشه و فکر میکنه بخشیدتش اما وقتی به اتاقش میره قلندر میگه شد ۳تا! امروزم خانوادتو برداشتی گفتی بیان اینجا تا میونه مارو درست کنن آره؟  آسیه میگه من از چیزی خبر ندارم آقا! قلندر میگه دروغ نگو! انقدر به من دروغ نگو! من دیگه تورو خوب میشناسم از این به بعد میدونم که هر کاری ازت برمیاد. آسیه میگه اگه بهم اعتماد نداشته باشی من چیکار کنم؟ قلندر بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. فردای آن روز سر سینی صبحانه پسر های قلندر میخوان باهاش حرف بزنن که آسوده را فراموش کنه چون فرق داره و خوشگذرونی باهاش خوب نیست اما او میگه آره فرق داره و برای خوشگذرونی نیست چون واسه خود ازدواجه! پسرهای قلندر داد میزنن و میگن چی؟…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا