خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۶۵ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۶۵ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۶۵ سریال ترکی اوچ کوروش

کارتال با افه میرن به آرایشگاه و به سر و وضعشون میرسن. افه وقتی میخواد حساب کنه کارتال میگه بزار تو جیبت! افه میبینه حلقه اش را دستش نکرده و بهش میگه که او میگه فکر کنم یخورده چاق شدم تنگ شده. انها میخوان سر ماشین بشن که افه میگه من یه جایی کار دارم تو برو من میام کارتال میگه امروز هیچ کاری مهمتر از لیلام نیست! منتظره باید بریم. کلیچ که از دور اونارو زیرنظر داره از ماشین پیاده میشه و میگه تو برو تعقیب کارتال منم درسته دعوت نشدم ولی باید برم عروسی، این عروسیو نباید از دست داد! در خانه لیلا همه در حال درست کردن کا های حنا بندانه. مراسم حنابندان شروع میشه. آنها هرکدام یه چیزی دستشون میگیرن و دور لیلا میچرخن و آهنگ معروفی را میخونن. هالیده تور را بالا میزنه و از لیلا میخواد تا گریه کنه شگون داره. کارتال و افه وقتی به محله میرسن افه میگه سوئیچ ماشینو بده باید برم قبلش یه جایی سریع میام! کارتال با عصبانیت به روشن میگه این مردک خواهرمو اذیت میکنه حالا ببین کی گفتم! مادربزرگ اول میگه وای ببین چه بلایی سر ماشین آورده! همان موقع کارتال شروع میکنه به بوق زدن. صالحه به بهار و هالیده میگه شما کجا؟ برین حاضر بشین! بهار میگه آخه من نمیدونستم همچین مراسمی هست هیچ لباس مجلسی ندارم! مادربزرگ صالحه بهشون میگه برین تو اتاق حرف نزنین! شروع کنین به اماده شدن. کارتال با خودش چتین را به محله مادربزرگش میبرد. مادربزرگ صالحه بهش میگه بیا اینجا ببینمت، کارتال بهش اشاره میکنه تا بره چتین میگه واسه چی باید برم؟ کارتال میگه سوال نکن برو! چتین پیش صالحه میره که او بهش میگه دستمو ببوس! لیلا از کارتال میپرسه این پسره کیه آوردیش؟ کارتال میگه چجوری بگم خودمم تاره فهمیدم! سپس بهش میگه عمه نریمان یه پسر داشت؟! لیلا نمیزاره حرفشو تموم کنه و میگه پسر عمه نریمانه؟ کارتال میگه تو از کجا میدونی؟ لیلا میگه باشه واسه بعد الان مادربزرگ ناراحت میشه.

صالحه به چتین میگه پدر و مادرت آدم های خوبی نبودن ولی تو معصومی به اونا ربطی نداری و او را در آغوش میگیرد و میگه از این به بعد میتونی به من بگی مادربزرگ! چتین احساساتی میشه و خوشحال میشه سپس صالحه از چتین دفاع میکنه و شروع میکنه به لیلا و کارتال میگه که چرا اونجا وایسادین؟ مبادا بهش بی احترامی کنین! مبادا باهاش بد رفتار کنین! لیلا جلو میره و دست دراز میکنه و میگه سلام پسرعمه من لیلام اسم تو چی بود؟ چتین خودشو معرفی میکنه و همدیگر را در آغوش میگیرن سپس بهش میگه دیگه از این به بعد خانواده داری خودم قول میدم ۳ روزه راهت بندازم که مثل ما بشی! سپس به داخل میرن. کارتال و چتین با روشن تو حیاط نشستن و میگن که پس این افه کجاست؟ روشن میگه چرا انقدر نگرانین؟ شسو پیششه دیگه از اون خبر بگیرین خوب! کارتال و چتین میگن چرا باید شسو خبر داشته باشه؟ روشن میپرسه مگه پیش هم نیستن؟ کارتال و چتین میگن نه سپس میگن حالا گمشدمون دوتا شدن! روشن پیشنهاد میده و میگه بزار زنگ بزنم به پری بپرسم کجاست! روشن زنگ میزنه به پری که او بهش میگه شسو خوبه رفته بیرون گوشیشو تو خونه جا گذاشته! کارتال میپرسه کجا رفت؟ پری میگه ما محله نیستیم و حال پدرم بد شد اومدیم پیشش انها احساس همدردی میکنن سپس بعد از قطع تماس پری به شاهین میگه همانجوری که میخواستی شد آره؟ شاهین تایید میکنه سپس میگه با التماس ازم خواستی کمکش کنم منم کردم، فقط نباید هیچکسی متوجه بشه! پری یادش میاد وقتی کلیچ به شسو تیر زد و رفت شاهین بالاسرش رو زمین نشست و حالش بد شد پری ازش میخواد تا کمکش کنه که شاهین میبرتش به یک مرکز دامپزشکی. پری جا میخوره و میگه اینجا که دامپزشکیه! شاهین میگه کاره دیگه ای نمیشه کرد! فقط اگه میخوای زنده بمونه مواظب دهنت باش!

سپس لباس شسو را از تنش در میاره و یکی از آدمهاشو میکشه سپس لباس تن شسو را تنش میکنه و اونو جای شسو چال میکنه تا کلیچ متوجه نشه شسو زنده ست! همه تو خانه منتظر افه هستن و نمیدونن کجان و خبری ازش نیست حتی تلفنشم جواب نمیده. لیلا مدام در حال حرص خورده که افه کجاست! هالیده و بهار تمام تلاششونو میکنن تا حال و حواشو عوض کنن و غصه نخوره سپس کارتال بهار را صدا میزنه که هالیده با شنیدن صدای داییش استرس میگیره ولی آنها اونو میفرستن بره پیش کارتال تا مشکلشونو حل کنن. مادر افه سمیحا از راه میرسه که کارتال میگه بیا مادرش اومد خودش هنوز نه! هالیده گریه میکنه و میگه دایی جون؟ کارتال میبینتش و میگه چشم آهوی من؟ هالیده و کارتال همدیگرو در آغوش میگیرن. سپس میگه خیلی ببخشید دایی جون! و ازش معذرت خواهی میکنه کارتال میگه آروم باش عزیزم گریه نکن! دلم واست تنگ شده بود. هالیده چشمش به عاقد میوفته که به کارتال میگه خیلی بد شد! کارتال میگه به این چیزا فکر نکن هالیده میگه اونو نمیگم که و اومدن عاقد را میبینه و به کارتال میگه از راه رسید. کارتال به هالیده میگه حواست باشه برو حواس هالیده را پرت کن یخورده دیگه تا نفهمه. کارتال با نگرانی پیش چتین میره و میگه گفته بودی نگران نباش ببین هنوز نیومده! من باید جیکار کنم! چتین ماشینی از دور میبینه که میگه بیا الکی حرص نخور اومد کارتال هم میخنده و میگه راستی راستی اومدا! آدم کلیچ تمام مدت آنها را زیر نظر داره و عکس میگیره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا