خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۶۷ سریال ترکی بچه
قسمت ۶۷ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی بچه

آکچا نگران حسن شده و هرچه با او تماس میگیرد حسن جواب نمی‌دهد. او با قدیر تماس گرفته و قدیر ماجرا را به آکچا می‌گوید. در خانه، علی کمال از آمدن رضا به خانه عصبی و شوکه شده و در این مورد با آسیه حرف می زند و از او میخواهد که رضا را از آنجا بیرون کند. آسیه میگوید که چند روزی وقت میخواهد تا اوضاع را سر و سامان بدهد. حسن دم خانه آسیه آمده و با عصبانیت سراغ رضا را میگیرد. او پیام توفیق را به آسیه نشان داده و میگوید که او کشته شده و مطمئن است که این کار رضا است. رضا پیش آنها می آید و چنین چیزی را انکار میکند. سپس بین حرفها به حسن میگوید که علی او را در پرورشگاه پیدا کرده اما به عمد او را نگرفته بود . حسن با شنیدن این حرف عصبی شده و به هم می‌ریزد. علی کمال وساطت کرده و حسن را از خانه بیرون می برد و به او میگوید که آنها نیز با رضا مشکل دارند و به زودی او را از خانه بیرون می‌کنند و اگر او گناهکار باشد، از طریق افرادی که برای تحقیق در مورد رضا گذاشته‌اند، معلوم می شود. حسن راضی شده و با اکراه از خانه بیرون می رود. آکچا و افه در خانه مشغول پختن شیرینی هستند. فکر حسن مشغول حرفهای رضاست و با تصور اینکه علی به عمد او را از پرورشگاه بیرون نیاورده، عصبی می شود. او به بهانه هواخوری از خانه بیرون می آید و به مغازه پدری اش می رود و بی مقدمه شروع به شکستن وسایل آنجا میکند. چند نوجوان بی‌خانمان که در گوشه مغازه خوابیده اند، شوکه می شوند.

حسن متوجه آنها شده و به خودش می آید و از آنها عذرخواهی میکند. زینب نیمه شب به خانه آسیه می آید و به علی کمال میگوید که جایی برای ماندن ندارد و از او میخواهد که در آن خانه بماند. علی کمال که تصمیم‌ گرفته است خودش نیز از آن خانه برود و با شعله در خانه دیگری زندگی کنند، قبول نمیکند اما برای زینب هتل میگیرد و قول میدهد که او را  برای کار به شرکت ببرد. در خانه حسن، افه از او میخواهد که برایش کتاب داستان بخواند. حسن در حال خواندن کتاب، آن را کنار گذاشته و به افه میگوید که حرفهای کتاب افسانه و دروغ است و نباید آنها را باور کند. صبح، حسن افه را برای رفتن به مدرسه آماده میکند. آکچا به عمد از خانه بیرون آمده تا حسن به تنهایی کارهای افه را انجام دهد و به یکدیگر عادت کنند. در راه برگشت از مدرسه، علی کمال دنبال افه آمده و افه به او ماجرای داستان خواندن حسن را میگوید. علی کمال از اینکه حسن دنیای کودکانه افه را به هم می‌ریزد، عصبی می شود. او هنگام تحویل دادن افه به آکچا، در این مورد با او صحبت میکند. امینه به خانه آکچا می آید تا وسایلش را جمع کند. او تصمیم دارد همانجا بماند، اما آکچا که از امینه عصبانی است، وسایلش را به او تحویل داده و او را از خانه بیرون میکند. او سپس متوجه می شود که امینه بعد از رفتن از خانه، خانه روبرویی آنها را اجاره کرده است تا به آکچا نزدیک باشد. آکچا از کارهای امینه کلافه می شود. حسن برای بچه های بی خانمان داخل مغازه پدرش، لوازم خواب گرفته تا جای راحتی داشته باشند. کمی بعد، علی کمال پیش حسن می آید

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا