خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۶۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۶۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تازه عروس

نازگل و آفت با شوهرهاشون تو بالکن نشستن و در حال تخمه شکستن هستن و آفت میگه ببین بلا و هازار نیستن شرط میبندم رفتن پیش بابا قلندرخان و تمام کاسه کوزه هارو سر ما میشکنند! زن های قلندر در آشپزخانه نشستن و ترکمن مسخره شون میکنه و میگه خوبه دیگه حالا سه تایی عمارت را بگردونین و میخنده. آنها گریه میکنن و عایشه میگه آقا داشت عاشق من میشد که اون آسیه اومد، آسیه میگه آقا عاشق من بود ولی از وقتیم بلا اومد من دیگه تو چشمش نبودم! معتبر میگه منم میتونست عاشقم بشه ولی چون خانواده هامون باهم مشکل داشتن نمیشد دیگه! ترکمن میگه بس کنین این چرت و پرت ها چیه که میگین! ادم نمیتونه واسه عشق بهونه بیاره خودتونو گول نزنین! تا حالا شده جوری که دنبال آسوده ست دنبال شما باشه؟ آنها میگن نه، ترکمن میپرسه شده اونجوری که به اون توجه میکنه به شما بکنه؟ آنها میگن نه! ترکمن میگه پس اینو بدونین اگه ۱۰۰ سال دیگه هم بگذره عاشق شماها نمیشه! آنها گریه شون بیشتر میشه. فرهاد دم پنجره اتاق شیرین میره و میگه باید حرف بزنیم شیرین میگه تو که حرفاتو به فرهاد زدی حرفی نمونده! فرهاد میگه آره میدونم میدیدم که شبا پیش همین و از اتاق تو بیرون میاد! شیرین عصبی میشه و میگه چی میگی تو؟ فرهاد میگه تموم شد دیگه البته خیلی وقته از نظر تو تموم شده و دیگه شیرین بارانی ولی گفتم بیام بگم از حالا به بعد دیگه خواهرمی شیرین با عصبانیت میگه تا از اونجا بره سپس صندوقچه اش را برمیداره و میگه چرا تو تموم کنی؟ خودم الان تموم میکنم و تمام عکس هاشونو پاره میکنه، باران همان موقع میره پیشش و با دیدن این صحنه گل برگ سرخ میریزه رو سرش و میگه اومدم گل بارونت کنم شیرینم! شیرین که حال خوبی نداره ازش میخواد تا بره و تنهاش بزاره.

باران با دیدن رفتارهاش میگه تو واقعا عاشقش بودی همونجوری که من عاشقتم! دیگه مزاحمت نمیشم و میره. بعد از چند دقیقه ادریس به اونجا میاد که شیرین کلافه میشه و میگه چرا امشب همه ریختن سر ما؟! سپس کمی با ادریس بحث و دعوا میکنه و بهش میگه تا از اونجا بره چون اصلا دوسش نداره و خوشش نمیاد ازش. فرهاد با عصبانیت و حالی داغون تو کاهدون درگیره و اونجارو بهم میریزه از طرفی شیرین تو اتاقشه و ناراحته و حالش خوب نیست، باران تو انبار مسلم با چوب میزنه همه چیزو میشکنه و گریه میکنه. فردای آن روز مامان ذوقی با ادریس به طرف محل زندگیشون برمیگردن. میستیک میره تا صبحان بده به عایشه که میبینه اون نمیخوره واسه همین میره پیش نازگل و آفت و میگه که مامان عایشه یه چیزیش شده هیچی نمیخوره  چآفت میگه این که خیلی وقته اما میستیک میگه من میبردم واسش غذا آنها جا میخورن. نازگل و خان به اتاق مامان معتبر میرن که میبینن داشته خودشو  دار میزده و اونو از بالای تخت پایین میارن و سعی میکنند آرومش کنن. صدای آفت را میشنون که در حال جیغ زدن است آنها خودشونو میرسونن که میبینن عایشه میخواسته خودشو از پنجره پایین بندازه آنها جلوشو میگیرن و به داخل میبرن. شیرین به اتاق آسیه میره که میبینه قرص زیاد خورده و رو تخت افتاده و جیغ میزنه. خان به اونجا میره و چندبار سیلی میزنه بهش تا ببینه به هوش میاد یا نه و وقتی میبینن به هوش نمیاد هر سه تا مادر را به بیمارستان میبرن. همگی تو سالن انتظار نگرانن و منتظر خبر هستن. بلا و هازار به اونجا میان و میرن اول پیش مادرها اما هیچ کدوم از آنها نمیخوان با بلا حرف بزنن بلا میگه من فقط نتونستم بیشتر از اون دروغ بگم! آنها باهاش خوب رفتار نمیکنن که بلا از اونجا بیرون میره. تو سالن هم نازگل و آفت و دیلان بهش تیکه میندازن.

کامیل به قلندر زنگ میزنه که کامیلا تلفنو میگیره و بعد از معرفی خودش میگه دو تا خبر دارم واست یکی خوب یکی بد قلندر میگه اول خبری که از آسوده هست را بگو کامیلا میگه از اون خبری ندارم ولی خبر خوبم اینه که هر سه تا زنت خودکشی کردن و رفتن بیمارستان و خبر بد اینکه هر سه تاشون چیزیشون نشده و حالشون خیلی خوبه و میخنده. قلندر میگه من دیگه حرف اونارو باور ندارم هرکاری میخوان بکنن. کامیل به کامیلا میگه که میره پیش قلندر خان. مسلم به انبارش برمیگرده و میگه اینجا چخبره؟ یه روز فقط نبودم! چیکار کردین اینجارو؟ همه چیز شکسته ست! حسن کور میگه اینجا فقط اینجوری نیست همه ریختن بهم هم قلندر خان هم زن داداش هایت! پدر مسلم یه گوشه نشسته و مدام میگه که عزیزمو دادم به باد سپردم به باد! باران دراز کشیده و در غم شیرین در حال سوختنه. مسلم میپرسه چیشده که حسن کور ماجراهایی که تو عمارت اتفاق افتاده را میگه سپس باران روبروش میره و دستش را می بوسد. مسلم جا میخوره و میگه امروز که عید نیست پس چرا دستمو بوسیدی؟ باران میگه واسه خداحافظی مسلم میگه کجا میری؟ باران میگه زندان میرم خودمو معرفی کنم تا همه چیز تموم بشه دیگه. عروس ها به مادرهاشون میگن که چی دوست دارن واسشون درست کنن تا یخورده غذا بخورن؟ اما اونا میگن ما اصلا میل نداریم و چیزی نمیخوایم خان ازشون میخواد تا قوی باشن و اینجوری نکنن با خودشون!……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا